آنچه فقط از شنیدن برمی‌آید

به قدرت شنیده‌ها که ایمان داشته باشی‌، نمی‌توانی از شنیدن دست بکشی. گاهی دوست داری سراپا گوش باشی تا برایت بگویند. برگ‌ها از خش‌خش خود، آب از چک‌چک خود و باد از داستان‌هایی که با خود آورده است.

شنیدن سخت است به خصوص زمانی که بسیار برای گفتن داشته باشی. همان زمان‌هایی که یک شنونده واقعی نیاز داری تا تمام دردهایت را فقط با شنیدن التیام بخشد. شنونده‌ خوب همواره در حال آموختن است چون معتقد است هرآنچه صدایی برمی‌انگیزد، چیزی برای آموختن دارد.

من هم دست به کار شدم و جمله‌هایی را که بارها و بارها شنیده بودم نوشتم تا شاید ارتباط آن‌ها با خودم را بهتر از پیش بازیابم.

۱

یادم می‌آید پدربزرگم از اولین خاطره‌ای که از او به یاد دارم تا آخرین آن‌، سه جمله را بارها تکرار کرده بود. تکرار از سوی یک تجربه‌دیده سخن از علت دارد. پس من هم بارها آن را با خود بازگو کردم تا شاید فلسفه شخصی خویش را در آن بیابم.

حرف بیهوده مزن.

اگر برایت مهم باشد که سخنت به دل دیگران بنشیند و به عمق آن‌ها نفوذ کند، دیگر به این سادگی لب از لب نخواهی گشود. به اندازه آدم‌های روی زمین سخن برای راندن وجود دارد. اما اینکه کلام فراخور فرد و شرایطش را به زبان درآوری، هنر می‌خواهد. چنین هنری تنها با خواندن و اندیشیدن زیاد شکوفا خواهد شد.

هر چه دیدی، هیچ چیز نگو.

چشم‌‌ها یا به تشبیه حافظ «نرگس‌ها» مراکز اتصال ما به دنیای اطراف‌اند. این اتصال به بیرون می‌تواند گاهی ما را به فراموش‌کاری از خود و آنچه به آن معتقدیم مبتلا سازد. هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. اگر به دنبال مشوش ساختن خاطر خویش نیستی، بهتر است از نقل‌قول جملات از جانب دیگری دست بکشی. سخن راه خود را برای روانه‌شدن خواهد یافت و ابزار آن فراهم خواهد شد. خود را ابزار بازی دیگران نکن.

تا نپرسند نگو.

این جمله در ادامه دو جمله پیشین از نعمت سکوت و تامل می‌گوید. هر چه بیشتر گوش‌هایت را تیز کنی، بیشتر به قدرت شنیدن در سکوت با تامل پی خواهی برد.

 

۲

قبل از هر مهمانی مادرم سه جمله پدربزرگ به علاوه این جمله را تکرار می‌کرد:

«دو گوش داری و یک زبان. یعنی دو برابر آنچه می‌خواهی بگویی، بشنو.»

بعدها فهمیدم این جمله برگرفته از کتاب «اخلاق ناصری» نوشته خواجه نصیر الدین طوسی می‌باشد.

کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی
از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگو

۳

بارها از مادرم شنیده بودم که اشاره می‌کرد: «سخن خوش مار را از لانه بیرون می‌کشد.»

هربار که خشمگین می‌شوم و نزدیک است که دست گلی به آب دهم، این جمله در پشت زمینه ذهنم تکرار می‌شود. مادرم از ته قلب معتقد بود که جوانه‌های محبت مدت طولانی زیر یخ‌بندان بی‌توجهی دیگری نخواهند ماند اما آتش خشم در نهایت به خاموشی خواهید گرایید.

در مقابل خشم دیگران سکوت کردن و به تکرار نیش و کنایه شنیدن از هر کسی برنخواهد آمد. اما اگر واقع‌بینانه به موضوع نگاه کنید، چنین فردی برآمده از چنین جامعه‌ای است. برآشفته است چون تشویش را در او دمیده‌اند. پس او نیز بازیچه دستان دیگری است. قضاوت کردن او و یک تنه به قاضی شتافتن به دور از جوان‌مردی است.

۴

معلم عربی داشتم که بر این دو جمله اصرار می‌ورزید:

«با نوشتن علم را به زنجیر بکشید.» 

این جمله را می‌شود با تمرین بازنویسی محک زد. تمرین ساده‌ای است. مطمئن هستم که از اول ابتدایی تا الان به کرات به سوی این تکلیف پاس داده شده‌اید. برای یادگیری از روی متنی بنویسید تا معجزه ساده‌اش را دریابید. نیاز به اشاره نیست که رونویسی و بازنویسی با معطوف ساختن خاطر خویش به نوشتن جواب خواهد داد.

«انسان‌ها به تعداد زبان‌هایی که یاد می‌گیرند، به اندازه یک انسان دیگر اعتبار و ارزش می‌یابند.»

تا مدت‌ها فکر می‌کردم که یادگیری زبان تازه، به منزله مطالعه و برقراری ارتباط با فرهنگی دیگر به کار می‌آید. با زیر و رو کردن چندین مقاله به اهمیت یادگیری زبان در فعال‌سازی نواحی مختلف قشر مغز و تاثیر آن بر انواع یادگیری و حافظه بیشتر پی بردم. در این زمینه همچنان در حال دست‌ و‌ پا زدن هستم.

 

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

دسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

  1. بالاخره فهمیدم این «فوف»از کجا اومده.دیگه برم با ذهن اروم بخوابم مرسی😂🧘🏻‍♀️

  2. امیدوارم با انتخابی‌شدن چنین دروسی «دانش خانواده، دفاع‌مقدس، اندیشه 1و2 و ...» نفس راحتی از دست این اساتید بکشیم.

  3. زاویه دید باحالی به ازدواج بود.خوشم‌اومد.دست‌خوش