ee 1 970x400 - گاهی شاید ساده‌ترین راه‌حل ...

گاهی شاید ساده‌ترین راه‌حل …

آنچه در من موج می‌زند

گاهی شاید ساده‌ترین راه‌حل گم‌کردن خود در بین امواج زندگی باشد. اینکه خودت را با مُسَکِن‌‌ها (painkiller) خاموش کنی و هرچه زندگی چک به گوشَت خواباند، دم از دم برنیاوری.

گاهی شاید ساده‌ترین راه‌حل بی‌تفاوت‌بودن باشد. اینکه به خانواده و دوستانت به چشم همراهانی دوره‌ای نگاه کنی و خودت را اینگونه راضی نگه داری که خودت دورانی با طعم آزادی تام را تجربه خواهی کرد. البته که اگر آزادی با طعم ذهنت با آزادی در معنای عام آن هم‌معنا باشد.

گاهی شاید ساده‌ترین راه‌حل این باشد که «از خودت درباره اینکه چه می‌کنی و تا به چه اندازه آنچه در دست انجام داری برای تو و روانت مفید هست» سوالی نپرسی. فقط خیلی از کارها را انجام بدهی تا کسی کاری به کارت نداشته باشد. برای اینکه امیدوار باشند تو مشغول به انجام کاری هستی و تو را با هر آنچه در سر داری راهت بگذارند.

گاهی شاید ساده‌ترین راه‌حل نگفتن تمام حقیقت باشد. اینکه چشم‌درچشم آدم‌هایی که دوستشان داری و برایت ارزش قائلند، داشته باشی اما نتوانی به آن‌ها تمام ماجرا را بگویی چون آنچه که در ذهن داری با قالب ذهنی آن‌ها جور از آب در نمی‌آید. و در آخر هر آنچه در خودآگاهت مایه عذابت است را با این جمله بشویی: «دروغ که نگفتم. فقط همه‌اش را نگفتم.»

 

نگاهی که شاید برای اولین بار جزمی به نظر برسد

گاهی روبه‌رو شدن با واقعیت‌های ساده زندگی به همان اندازه سخت و استرس‌آور است که شناکردن و کنار گذاشتن ترس از آب برای اولین بار. اما خب برای هر چیزی اولینی است و اولین بار که خودت را با آب آشنا سازی و بپذیری که چه مهربانانه با تمام عمقش، نگاهی به غصب نفس‌هایت ندارد، همان کافی است تا به موجودیتی تازه برسی. به اینکه آدم‌ها را با تمام کج و ناخراشی‌هایشان، با تمام زخم‌های احتمالی که ممکن است بر پیکره‌ات بکوبند، بپذیری و دوست‌داشتنی‌ و سزاوار محبت بدانی.

و البته که تقصیر تو نیست همه آنچه در ذهن داری با تمامیتی که ایده‌آل تو است نمی‌خواند. همین‌که از ته دل پا در مسیر تلاش بگذاری و هم‌آغوش متفکر مسئله‌ها باشی کافی است. خیلی از چیزها به انتخاب ما نبوده است و نیست. با اینکه اختیار آدمی به دست خودش است اما بستر محیطی ساز خود را می‌زند. آدمی که با یک نگاه دل به او می‌بازیم، دوستانی که حامی ما هستند، معلمان و استادانی که هر یک تعدادی از آجرهای شخصیت ما را بنا می‌کنند، همه و همگی را ما در لیست انتخاب‌هایمان نگنجاندیم، بلکه از بین آنچه که برای ما توسط زندگی لیست شده بود، آن‌ها را انتخاب کردیم. به اندازه‌ای این نگاه در بار اول شاید جزمی (دگماتیک) به نظر برسد اما هر چه بیشتر در آن غور کنی، بیشتر در این سوال فرو خواهی رفت که خداوند آفریننده ناشناخته‌ها آیا با خداوند آفریننده انسان یکی است؟

 

2 دیدگاه روشن گاهی شاید ساده‌ترین راه‌حل …

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. من عاشق تشبیه و استعاره‌ام. فکر کنم با آن‌ها پیمان همیشگی بسته‌ام. از آن پیمان‌های ناگسستنی. ظرفیتی که این دو…

  2. تا حدی که آب دهانت را مجبور می‌کنند، تا چانه‌ات یک نفس کلاغ‌پر برود چههه تشبیه باحالی بووود 😂😍😂

  3. بعضی از اشعار مولوی را با باید چند دور خواند، بالا آورد و دوباره قورت داد تا قابل هضم شوند.…