در مصاحبه با غزل خیرخواه او جملهای گفت که چندی است من را برآشفته است تا از تاریخ هنرِ ایران و ایرانی بیشتر بخوانم: «هنر اگر دیده نشه میمیره.» از این رو با خود وعده کردم که بیشتر شعر بخوانم و بیشتر به موسیقی فارسی گوش بسپارم تا جان و نهادم با فارسی و جوهرهای که با وفایش به فرزندان خویش عطا ورزد پیمانی تازه کنم.
دکتر سید محمد سیاقی در ابتدای کتاب «برگردان روایتگونه شاهنامه فردوسی به نثر» آورده است:
فردوسی برخلاف تمام افسانههای شایع و نوشتههای تذکرهنویسان نه به دستور محمود به نظم شاهنامه پرداخت، نه با او قرارداد بست که برابر هر بیتی دیناری زر بگیرد نه کتاب را به غزنین برد نه محمود به جای شصت هزار دینار، زر شصت هزار سکه سیم برای او فرستاد، نه به غزنین رفت تا از آنجا بگریزد، نه به قهستان و سپس به طبرستان رفت و نه به اصفهان و بغداد که مداحی خلیفه کند و بعد روانه دهلی گردد و نه در محرومیت از صله محمود هجونامه ساخت و نه در غربت مُرد. این همه زاده تخیلات تذکره و تاریخ نویسان یا محصول اغراض شخصی و مذهبی و سیاسی و قومی کسانیست که یا بر شاعر و کار عظیم جاودانی او حسد میبردهاند و یا به بهانه او حساب خود را با دستگاه سلطنت و صاحبان قدرت و مکانت واریز میکردهاند و یا بر آتش اختلافات مذهبی و طریقتی بدین وسیله آبی میپاشیدهاند. تمام گله فردوسی از سلطان محمود که تنها از او کمک مختصری برای اصلاح حال و رفع تنگی زندگی خود به پیرانه سری چشم داشته این است که می فرماید:
نکرد اندرین داستانها نگاه
ز بدگوی و بخت بد آمد گناه
و آن را هم نتیجه حسد بدخواهان و بخت بد خویش میداند و بس:
حسد برد بدگوی در کار من
برآشفت ازو تیز بازار من |
آنچه آشکارا پیداست درد قلبی فردوسی از بیتوجهی به اثرش است. او که در سال ۳۸۴ هجری تدوین نخستین شاهنامه را به پایان رساند تا سال ۴۰۰ که دومین تدوین شاهنامه را دوباره برای شاه محمود غزنوی برای چندمین بار فرستاد؛ از بداندیشان و بدنهادان دستگاه سلطنت دلگرفته و زخمی بود. بدگویانی که موجب شدند تا اثر وی محروم از عنایت شاه بماند.