stoisicm1 970x400 - 366 روز با رواقیون

۳۶۶ روز با رواقیون

این نوشتار هر روز به‌روزرسانی می‌شود.

شاید ماجرای من و رواقی‌گری وساطت پی‌یرادو شکل گرفت. آنقدر در باب رویکرد‌های مختلف فلسفی در باب روش‌ زندگی‌کردن جستجو کردم تا آنجا که مواجه من با رواقیون موجب توقف در جستجو پراکنده و تمرکز بر رواقیون شد. با مارکوس اورلیوس در فیلم Gladiator 2000 و سپس در مستند Roman Empire 2016 آشنا شده بودم. البته که با دو روایت متضاد و در بخش‌های کاملا متفاوت سروکار داشتم اما اجازه دادم تا به مرور زمان سوال‌ها در جانم پخته شوند.

وقتی از کتابی به کتاب دیگر، پرنده به پرنده می‌پرید و دانه به دانه از هر کدام نوکی می‌زنید، به نقطه‌ای خواهید رسید که کتابِ تازه، مطلبی از کتاب قبلی را برای شما تداعی کرده شما را به خارش می‌اندازد تا به کتاب قبلی بازگردید.

برای منم نیز داستان همراهی با رواقیون چنین رقم خورد. در چند وقت اخیر هر گامی که برای مطالعه برداشته‌ام، من را به سمت فیلسوفی رواقی رهنمون شده و برای من این احساس را پدید آورده است که اگر حداقل برای مدتی با رواقیون همراه نشوم، حسرتی بر دلم سنگینی خواهد کرد.

چنین بود که تصمیم گرفتم خود را در خواندن کتاب روزنگار وراقی‌گری در چالشی شرکت دهم و از آنچه می‌خوانم و برای من تداعی می‌شود، بنویسم. شما هم با من همراه شوید و من را از پیشرفت خود در مطالعه کتاب به وسیله کامنت‌ها مطلع کنید.

در کتاب «روزنگار رواقی‌گری» در باب رواقی‌گری آورده شده است: 

رواقی‌گری مکتبی از فلسفه بود که زنون سیتیومی (Zeno of Citium) اوایل قرن سوم قبل از میلاد آن را در آتن پایه‌گذاری کرد. نام این فلسفه از ریشه کلمه یونانی «استوا» (stoa) به معنی ایوان یا رواق است، چون زنون اولین بار شاگردانش را  در یک ایوان یا رواق آموزش داد. این فلسفه بیان می‌کند که اخلاق (عمدتا به معنای چهار فضیلت اساسی خویشتن‌داری، شجاعت، عدالت و خرد) مترادف با شادی است و این درک ما از وقایع و نه خود وقایع است که بیشترین مشکلات‌مان را ایجاد می‌کند.

رواقی‌گری که در دنیای پرآشوب باستان به وجود آمد، ذات پیش‌بینی‌ناپذیر زندگی روزمره را هدف قرار داد و مجموعه‌ای از ابزارهای عملی را برای کاربردهای روزانه فراهم آورد. رواقیون تاکید داشتند همواره به خود یادآور شوند وقایعی که برایشان رخ می‌داد، با آنچه برای پیشینیان اتفاق افتاده بود فرقی ندارد و آینده و کمال انسان را دستخوش تغییرات بنیادی نخواهد کرد. رواقیون می‌گفتند همانا یک روز به مثابه همه‌ی روزهاست.

رواقیون کارشان را در مجموعه‌ای از سه شاخه اساسی رفتارها چهارچوب‌بندی کرده‌اند:
۱- ادراک: چگونگی دریافت و دیدن دنیای اطراف
۲- رفتار: تصمیمات، اقدامات و اهداف‌شان
۳- اراده: چگونگی برخورد با چیزهای تغییرناپذیر، رسیدن به نتیجه‌گیری شفاف و متقاعدکننده، درک واقعی جایگاه‌مان در جهان

بخش اول: ادراک

قسمت اول: شفافیت

۱ 

۲۰ شهریور

وظیفه اصلی ما در زندگی این است: شناسایی تمایز بین آنچه می‌توانیم تغییرش دهیم و آنچه نمی‌توانیم. آنچه در کنترل ماست و آنچه در کنترل ما نیست. 

من نمی‌توانم هویت ایرانی، خانواده، آدم‌هایی که مجبور به ارتباط با آن‌ها هستم را تغییر دهم اما می‌توانم پاسخی آگاهانه‌تر نسبت به عکس‌العمل‌های ایشان داشته باشم. من فعلا نمی‌توانم جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنم را تغییر دهم اما می‌توانم از اخبار دوری بورزم، کمتر حوادث و اخبار را دنبال کنم تا کمترین فشار روانی را متحمل شوم. من نمی‌توانم این واقعیت که چندین سال آینده را باید در نظام آکادمیک به سر ببرم تا شغلی دست و پا کنم را تغییر دهم اما می‌توانم نگاهم به تحصیلات و انتخاب شغلی پاره‌وقت را در برنامه خود قرار دهم. من از خواب‌آلودگی صبحگاهی تا جای ممکن خواهم کاست -با تعبیه عواملی که مرتبط با خواب بهتر است- اما اگر باز هم خواب‌آلودگی را تجربه کردم، سعی می‌کنم آنچه در صبح بی‌سرانجام مانده است را در عصر جبران کنم. با اینکه بی‌خوابی من را گاهی لوله می‌کند، اما باز هم از خداوند شاکرم که تجربه‌ای به من اعطا کرده است تا قدر سلامتی‌ام را بیشتر بدانم و برای حفظ آن بیشتر بکوشم.

۲

۲۱ شهریور

فقط دانش‌آموختگان واقعی زندگی می‌توانند به آرامش، شجاعت و آزادی برسند و از بردگی این جسم خاکی آسوده شوند.

با خود چند بار تکرار کردم: «دانش و به طور خاص خودشناسی، مترادف است با آزادی.» اما ذهنم پذیرای چنین جمله‌ای نبود. باید نشانش می‌دادم آزادی چیست. باید در این دنیایی که همه چیزش با مادیات به خصوص دلار و سکه معنا می‌یابد، مفهومی به نام آزادی را نشانش می‌دادم. او خود از من می‌پرسید: «چگونهآزادی ممکن است با وجود این ارباب دیوصفت غرب که چنین رسانه هیولاصفتی  را به دور شستش می‌چرخاند؟» آزادی به نظر من حسِ نفس کشیدنی است که آن نفس را بدون نیاز به دیگری سر کنی. نه نیازمند مادری که برایت غذا آماده کند، نه نیازمند رابطه‌ای عاطفی که از تنهایی درونی خلاصت کند و نه هزاران هزار نیاز انسانی دیگر. اما آیا چنین آزادی برای انسان ممکن است؟ معلوم است که نه. انسان زنجیرشده به نیازهایش است. شاید تمام آنچه در اینجا به عنوان آزادی معنا شده است، حرف از آزادی روان است وگرنه آزادی جسمی با رفتن به عوالم بالا محقق می‌شود. آزادی روان را شاید بتوان اینگونه ترجمه کرد: فرد به عنوان یک شخص خاص حضورش در جامعه انسانی پذیرفته شده باشد، و با او به مساوات رفتار شود.

۳

۲۲ شهریور

چه بسیارند لحظاتی که به هدر رفته‌اند و خود مطلع نبودید که چه چیزی را هدر می‌دهید. آن زمان که پی‌ببرید، دارید پیش از موعد می‌میرید.

به خودم گفتم: «نگران آن روزی‌ام که احساساتت مشغله‌ات بشوند. اینکه شکمت چه بگوید و کجای بدنت برای کرم ریختن به خارش افتاده باشد و دلت هوس چت‌کردن و هزار کوفت و زهرمار دگر کرده باشد.» این بار با خودم عهد کردم، هر موقع که شروع به خواندن کتابی کردم، تنها صفحه‌ای از لپ تاپ که جلوی من باز خواهد ماند، صفحه Google Doc برای یادداشت برداشتن باشد. و یک مورد دیگر اینکه: تا جای ممکن به گوشی موبایل در طول روز دست نزنم، که سم است و لاغیر.

راستش اولین بار که خواستم مهمانی را دو در کنم یا به تعدادی از فرمایشات خانواده «نه» قاطع بگویم تا مدتی وجدانم درگیر بود، اما در سرازیری که افتادم، دیگر «نه» نگفتن غیرممکن بود. البته  که هنوز هم نسبت به تعدادی از «نه» گفتن‌ها آلرژی دارم اما همچنان در حال تمرین هستم. این را بدانید ممکن نیست «نه» بگویید و به تریج قبای کسی برنخورد. این را هم به لیست خود اضافه کنید که وقتی نه گفتن را یاد بگیرید باید به «نه شنیدن» هم عادت کنید.

۴

۲۳ شهریور

تمامی آنچه که نیاز دارید در سه عامل نهفته است: ادراک، عمل و اراده. کنترل ادراک، مدیریت اعمال به شکل صحیح و پذیرفتن ارادی آنچه که خارج از توان شماست، سه پاسخ صحیح به این سه نیاز است.

در «پاسخ‌گویی ذهنی رفتارم به وسیله فکرکردن» هنوز که هنوز است ضعیف عمل می‌کنم. با اینکه می‌دانم رابطه‌ای سنگین بین احساسات و تفکر و رفتار خوابیده است اما هنوزم تکلیفم با خودم و احساساتم روشن نیست. اخیرا با دیدن ارائه Susan David و Lisa Feldman در ted talk نظرم در باب احساسات و ارتباط آن با رفتارها و احوالاتم با دگرگونی همراه بود. 

احساسات منبع اطلاعاتی ما از دنیای اطراف هستند.
احساسات در نتیجه تماس ما با محیط شکل می‌گیرند.
احساسات حدس ما از وقایع دنیای اطرافمان هستند. حدس‌هایی که با درصد‌های گوناگونی از خطا همراه هستند.
احساساتی که به نظر می‌آیند کاملا توسط محیط شکل گرفته‌اند، توسط ما شکل گرفته‌اند.
ما در برابر احساسات خود مسئول هستیم (و در نتیجه همچنین اعمالمان) چون کاری که الان انجام می‌دهیم، به حدس فردای مغزمان بدل خواهد شد.

۵

۲۴ شهریور

در صورت انتخاب یک مقصد نهایی برای هر مسیر، بی‌هدفی نیروی روانی و جسمانی شما را به اتلاف نخواهد کشاند. 

بعد از خواندن عبارت روبه‌رو تلاش کردم تا ویژگی‌های یک هدف را به یاد بیاورم:
برخورداری از زمان معین برای پایان و شروع (ضرب‌العجل)
برخورداری از هزینه‌های روانی و مالی

تاب نیاوردم و در اینترنت جست‌و‌جو کردم. آخر چیز دیگری به ذهنم نمی‌رسید. نگاهم به دوره‌ای با نام «هدف‌گذاری» در متمم خورد. با خودم گفتم: «آخ جونم حالا می‌تونم در این مورد بیشتر بخونم.»

۶

۲۵ شهریور

بررسی مفاهیم و معانی و چرایی نیازمندی ما به ‌آن‌ها، به ما کمک می‌کند که دیدگاه خود نسبت به مسائل را راحت‌تر بازشناسی کنیم.

همان‌طور که مارکوس اورلیوس در کتاب تاملات به این موضوع اشاره کرده است: «کسی که نمی‌داند جهان چیست، جایگاه خود را نخواهد فهمید. کسی که در زندگی هدف خویش را نداند، خود را نخواهد شناخت و به شناخت جهان نیز نخواهید رسید. کسی که هیچ‌کدام از این‌ها را نداند، نخواهد فهمید چرا به این جهان آمده است.»

به این می‌ماند که شما هیچ قدمی برندارید و به دنبال این باشید که هر آنچه نیاز دیدید به سمت شما قدم بردارد. چنین چیزی در دنیای فیزیکی امکان‌پذیر نیست همان‌طور که در دنیای ذهنی نیز تا زمانی که در تماس با موضوع یا پدیده‌ای قرار نگیرید، جرقه‌ای برای ایده‌ای تازه محیا نمی‌گردد. برای فراهم‌آوردن دیالوگی ذهنی نیازمند اولین جرقه‌ها یا قدم برداشتن به سمت آدم‌ها یا پدیده‌های تازه هستید. شاید همچون گرسنگی یا نیاز به استحمام نیازی جدی به نظر نرسد اما به همان اندازه برای جلوگیری از احساس پوچی به آن نیازمندیم.

۷

۲۶ شهریور

آنچه عملکرد صحیح ذهن را مختل می‌کند، تصمیمات اشتباه خودش است. 

در کتاب چنین عنوان داشته بود: «کار ذهن انتخاب‌کردن، امتناع‌کردن، میل‌داشتن، دوری‌کردن، آماده‌سازی، هدف‌داشتن، رضایت‌دادن است.»

در ۲۳ شهریور در این مورد که «با کنترل احساسات می‌توانیم افکار و در نتیجه اعمال‌مان را نیز کنترل کنیم» نوشتم. تصمیم‌ها هم خروجی‌های ذهنی هستند دیگر، پس اگر به فرایند‌هایی که در ذهنمان و احساساتی که این فرایندها را برانگیخته می‌کنند توجه کافی نداشته باشیم، نباید انتظار خروجی درست‌و‌حسابی داشته باشیم.

تجربه شخصی من در این زمینه به تازگی به این شکل است: زمانی که افکار خزعبل و بیگانه و گاهی دردآور و تن‌آسا به من هجوم می‌آورند از خلوت خودم خارج می‌شوم و سعی می‌کنم خودم را در جمع قرار دهم. البته که اولین وسیله‌ام قبل از این انتخاب «نوشتن» است. اما زمانی که «نوشتن» به اندازه کافی جوابگوی سنگینی بارِ احساسی نبود، با «پیاده‌روی» همراهش می‌کنم تا اثرش دوچندان شود. همان‌طور که فردریک گرو در کتاب فلسفه پیاده‌روی عنوان می‌کند: «آزادی برآمده از پیاده‌روی در کسی نبودن است؛ زیرا بدنی که پیاده می‌رود گذشته یا پیشینه‌ای ندارد،‌ تنها گردابه‌ای است در جریان بسیار کهن زندگی.»

۸

۲۷ شهریور

شجاعت باید مدام در مرحله آزمودن باشد، مگر از میان خواهد رفت. راه آزمودن آن دست کشیدن از عادت‌ها است. دست کشیدن از آنچه که خوب است و عموم آن را خواستنی‌ترین می‌دانند. آزادی نفس و آرامش در پرهیزکردن از آنچه به آن عادت کرده‌اید حاصل می‌شود.

محمدرضا شعبانعلی در مجموعه یادداشتی با عنوان قوانین یادگیری آورده بود: «بر این باورم که همه‌ی بزرگانی که در تاریخ تحولی ایجاد کرده‌اند،‌ مردم را به هیچ چیز حساب نمی‌کرده‌اند! آنقدر ادامه داده‌اند تا مردم مجبور شده‌اند آنها را به چیزی حساب کنند.»

فکر می‌کنم چنین افرادی نشان بارز شجاعت هستند. افرادی که برخلاف جریان ثابت اجتماع در هر زمانه‌ای حرکت می‌کنند. با اینکه ارباب دیوصفت ترکه را بر صورتشان می‌خواباند و زخمی‌شان می‌کند اما از تجربه‌ چیزهای ساده دست برنمی‌دارند. 

گروه  بلومزبری نمونه بارز چنین افرادی بودند که دیدگاهی مخالف جریان جامع را ارائه داده و بر روح زمانه خود تاثیر بسزایی گذاشتند. آثار و دیدگاه این گروه تاثیر عمیقی بر زیبایی‌شناسی و اقتصاد گذاشت و همچنین نگرشی مدرن نسبت به فمینیسم، صلح‌طلبی و تمایلات جنسی را رواج داد. ویرجینیا وولف، لیتون استرایکی و ای.ام. فوستر از افراد شاخص این گروه بودند.

۹

۲۸ شهریور

با اینکه نمی‌توانیم بسیاری از چیزها را کنترل کنیم اما همین که بدانیم می‌توانیم دیدگاه خودمان نسبت به آن وقایع را کنترل کنیم، ترس‌مان فروکش خواهد کرد. ما چیزی جز ذهن‌مان نداریم. هر آن خواستید دست به دامان چیزی در بیرون خود بشوید، به یاد بیاورید که بهتر و درست‌تر است که دست به دامان خودتان شوید.

در باب این موضوع دوست دارم زمانی بیابم تا کتاب Lisa Feldman Barrett با عنوان How Emotions Are Made را بخوانم. یک ترجمه از آن منتشر شده است اما هنوز آن را بررسی نکرده‌ام. فکر می‌کنم خواندن آن به انگلیسی شیرین‌تر باشد. چندصفحه‌اش را خواندم. به من که چسبید.

۱۰

۲۹ شهریور 

بنیان خوبی و بدی نوعی انتخاب عقلانی است. وقایع بیرونی مواد خامی هستند برای انتخاب عقلانی شما، که با عملکرد بر روی این مواد خام، خوبی و بدی را برای خودش پیدا می‌کند. اگر مایلید ثبات و آرامش داشته باشید، بهترین راه قضاوت‌های صحیح است. چنین قضاوت‌هایی تنها زمانی که از منطق بهره برده باشیم شکل می‌گیرند.
منطق ← قضاوت صحیح ←  انتخاب عقلانی بین خوب یا بد

راه‌ بهره‌گیری از قضاوت صحیح، منطق است. ویکی‌پدیا مطق را چنین تعریف کرده است: «مطالعهٔ روشمند قاعده استنتاج مجاز مانند روابطی که منجر به پذیرش گزاره بر پایهٔ مجموعهٔ دیگر گزاره‌ها (پیش‌فرض‌ها) می‌شود.»

واژه منطق از «نطق: گویش و گفتار» گرفته شده است به این معنا که شخص برای تفهیم مخاطب خود وی را با دلیل‌های گفتاری تحت تأثیر قرار می‌دهد و نیز خود شخص که حاضر به شنیدن گفته‌های مخاطب خود باشد، او یک شخص (منطقی) می‌باشد.

۱۱

۳۰ شهریور

راه رسیدن به ثبات و آرامش از بین بردن تاثیر عوامل خارجی و فرار به عزلت و تنهایی نیست. اضطراب به هر کجا که فرار کنید به دنبال شما خواهد آمد. پس اگر فردی بر انتخاب‌های عقلانی خودش و عمل به آن انتخاب‌ها تمرکز کند همزمان این اراده را به دست خواهد آورد که از چیزی دوری کند. با دوری از قضاوت‌های مضر است که می‌توانید تعادل خود را حفظ کنید.

برای من تنهایی و دوری‌گزیدن از دیگران اصلحه‌ای است که آن را بارها به کار برده‌ام. عادت بدی است اما به آن عادت کرده‌ام چون برای انتخاب هر گزینه دیگری محدویت‌هایی داشته‌ام. از طرفی هم از تنهایی، زمان‌هایی لذت می‌برم و همچنین زمان‌هایی نیز هست که از تنهابودن بیزارم. اما هر چه به جلوتر می‌روم بیشتر به این نتیجه می‌رسم که داشتن «زندگی مستقل یک‌نفره» تنها با در ارتباط بودن با گروه‌های مختلفی از جامعه و کارکردن برای من امکان‌پذیر است.

۱۲

۳۱ شهریور

برای برخورداری از ذهنی آزاد و متمرکز، هر آنچه خارج از کنترل‎‌تان است را رها کنید، چیزی را به چشم دارایی خود نگاه نکنید بلکه همه را نعمتی فرض کنید که از سوی خداوند به شما امانت داده شده است. 

۱۳

۱ مهر

ما تنها انتخاب عقلانی و تمام افعالی را که به تبع آن‌ها انجام می‌دهیم تحت‌کنترل داریم. 

اگر در نظر بگیریم که حلقه‌ی کنترل ما تنها شامل یک چیز می‌شود و آن چیز «ذهن ما» است، چون تعداد چیزهایی را که باید در ذهن داشته باشیم را کم می‌کند، آرامشی را برای ما شکل می‌دهد. فهرستی که تنها یک گزینه دارد موجب آرامش خیال است. 

۱۴

۲ مهر

درک کن که چیزی قوی‌تر و آسمانی‌تر از امیال مادی در ما وجود دارد، امیالی که ما را همچون عروسک خیمه‌شب‌بازی به این سو و آن سو می‌کشند. 

هر انسانی گرفتار فشارهای درونی و بیرونی است که مقاومت در برابرشان روزبه‌روز سخت‌تر می‌شود. این وسوسه‌ها و فشارها در تلاشند تا حواس‌مان را پرت کنند. فلسفه از ما می‌خواهد که بیشتر توجه کنیم و بازیچه نباشیم.

کتاب نقل قولی زیبا از «ویکتورفرانکل» در کتاب «اراده برای معنا» آورده بود: «غرایز انسان را هل می‌دهند و ارزش‌هایش او را می‌کِشند.»

۱۵

۳ مهر

تکیه‌کردن بر نظر عموم، به مثابه نامطمئن‌ترین راهنما می‌ماند. راهنمای به سوی آرامش «یوثیمیا» است به این معنا: «باور به خویش، ایمان به بودن در مسیر درست و دوری از شک به وسیله تبعیت‌نکردن از ردپاهای بسیاری که به هر جهتی رفته‌اند.»

یوثیمیا (euthymia) لغتی است که سنکا در بحث آرامش از آن استفاده کرده است. 

چه بارها که با دیدن تغییرِ مسیرِ دیگری من نیز راهم را تغییر دادم. یا با تغییر جریان ثابت جامعه، من نیز مسیری تازه برگزیدم. در صورتی که اگر در مسیر خودم باقی‌مانده بودم نتیجه‌های بهتری می‌گرفتم. البته که انتخاب هر مسیر با ریسک‌ها و نتایج مثبتی نیز همراه است. اما نسبت حال خوب و حال بد شما نیز مسئله‌ی دیگری است که شایان توجه است.

این بار با اینکه جریان قالب را در «تمام‌کردن لیسانس در ۸ ترم» می‌بینم، به باور راسخ خودم برای نیازمندی به زمان مطالعه، تعداد واحدهای دروس را طبق چارت برنخواهم داشت. این ترم که چارت سبک‌تری را چیدم، حس بهتری دارم چون می‌رسم منابع را بخوانم و بیشتر نیز بنویسم.

۱۶

۴ مهر

روبه‌روشدن با رویدادهای زندگی اغلب به واسطه‌ی عادت‌های ناصحیح ما شکل می‌‍‌گیرد. در رویایی با هر فعالیت تکراری باید از خودمان بپرسیم که بهترین روش برای انجام این کار چیست تا با عادت قبلی خود دست به آن عمل نزنیم.

شیوه‌ی جدیدی که برای مطالعه دروس پیش گرفته‌ام، «نوشتن در باب مطالبی که می‌خوانم» است. البته که مدتی می‌شود چنین می‌کنم، اما به دلیل جدی‌گرفتن یادداشت روزانه، خواندن من رشد مثبت داشته است.

«پایدارنبودن به یک روش و بسنده نکردن به یک جواب» شاید به یکی از ویژگی‌های من تبدیل شده است. دلیل این مورد می‌تواند تنوع‌طلبی من باشد. شاید هم چون انجام فعالیتی تکراری برای من کسل‌کننده است نمی‌توانم به تکرار رضایت دهم. من نیازمند بستری برای کنجکاوی و واکاوی در باب مسائل گوناگون هستم. تنها بدین وسیله است که دوپامین موردنیاز من تامین می‌شود.

 ۱۷

۵ مهر

فقط باید شروع کرد. تنها با تبدیل آنچه خوانده‌ایم به عمل می‌توان یادگیری واقعی را شکل داد. گذشته را رها کنید و شروع کنید، بقیه چیزها خودبه‌خود روبه‌راه می‌شوند.

به واقع که من هنوز با اضطراب شاغل‌شدن و استقلال مالی کنار نیامده‌ام. حتی هنوز درک شرایطی که در آن به تنهایی زندگی کنم کمی سخت به نظر می‌رسد. اما خب تلاش برای کسب دانش کافی به منظور مسیری که می‌خواهم در آن قدم بردارم مرا بر سر دوراهی برای تسریع جریان تحصیلی یا مطالعه بیشتر گذاشته است. معلوم است که هنوز هم که هنوزه، در برابر پیداکردن شغل و مراجع به درمانگر استقامت دارم. شاید تنها راه کاهش این استقامت ادامه دادن مسیر نوشتن و خواندن باشد تا در مواجه با شرایط جدید قرار بگیرم.

۱۸

۶ مهر

دیدن چیزهایی که دیگران به آن توجه نمی‌کنند و یافتن زیبایی در مکانی که دیگران از آن غافل‌اند، چشمانی بینا و حواسی آگاه می‌خواهد. هنگامی که زندگی را چنین بنگری، پایان زندگی برای تو به افتادن میوه‌ای رسیده از درخت می‌ماند، که با ستایش زمینی که او را تغذیه کرد و درختی که او را رشد داد جان می‌دهد.

شکرگزاری خالصانه از سخت‌ترین کارهاست.

۱۹

۷ مهر

در هر شرایط و زمانه‌ای که به دنیا آمده‌ایم تمرکز بر روی آنچه در کنترل ماست ضامن آرامش ما خواهد بود. با تمامی آنچه در اطراف ما در حال تغییر است، یک چیز ثابت خواهد ماند: «آزادی انتخاب»

انتخاب‌ها و تغییرات همچون نقاطی می‌مانند که وقتی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند کلیتی را خلق می‌کنند که معنا و محیطی جداگانه برای ما فراهم می‌سازد. با هر قدم، نقطه‌ای رسم می‌گردد و با هر چند قدم جهتی و هدفی شکل می‌گیرد. باید مراقب انتخاب‌هایمان باشیم که ما را به چه سمتی راهنمایی می‌کنند.

مدتی در دوراهی یادگیری زبان دیگری علاوه بر انگلیسی بودم. آلمانی را انتخاب کردم چون شنیده بودم برای مهاجرت تحصیلی شرایط آن آسان‌تر است. با دولینگو چندماهی پیش رفتم. اول بحث علاقه نبود اما سپس این زبان به بخشی از من تبدیل شد. در طول مسیر با فروریزش کلمات انگلیسی‌ام روبه‌رو بودم. آلمانی حتی بر روی لهجه انگلیسی‌ام هم تاثیر گذاشته بود. به نقطه‌ای رسیدم که لازم بود بین انگلیسی و آلمانی یک را انتخاب کنم. آخر به طور همزمان بر روی گسترش زبان و خط فارسی‌ام نیز تمرکز کرده بودم و ظرفیت رشد هر سه تای آن‌ها وجود نداشت. هر چه با خودم فکرکردم انگلیسی و رفتن به کشوری مثل انگلستان جایگاه خاصی در ذهنم داشت. انگلیسی خیلی برایم عزیزتر بودم. آلمانی را فدا کردم و بر روی انتخاب انگلیسی به عنوان زبان دوم اصلی پافشاری کردم. البته که چند باری که دلم هوای آلمانی کرده بود به آن برگشتم و دوباره به نفع انگلیسی دوری کردم. اما انگلیسی آنقدر قدرتمند بود و هست که هر زبان دیگری را از میدان به در کند.

۲۰

۸ مهر

هر زمان که بخواهیم می‌توانیم دوباره راه بیفتیم و از نو شروع کنیم. اصول ما از بین نخواهند رفت مگر اینکه «افکار تغذیه‌کننده» آن را خاموش کنیم، چرا که قادریم مدام افکار جدید بسازیم. 

بارها شده است که از عادت مثبتی جدامانده‎‌‌ام و دوباره به آن بازگشته‌ام. اصول پررنگ اخلاقی ما همچون مرزهایی که به دور خود کشیده‌ایم، نمی‌گذارند از عادت‌هایی که به تاثیرگذاری آن‌ها ایمان داریم دور شویم. قبل‌تر ها برای نوشته‌های در طول روز چندین فایل جدا در google keep می‌ساختم که تعدادی‌شان نیز گم‌و‌گور می‌شد اما حال تنها یک فایل به نام «هر ماه از سال» در google doc ایجاد می‌کنم و هر آنچه هست را در آن ماه به نام «journal» می‌نویسم. دیگر سردرگمی وجود ندارد. 

تنها مشکل این است که هنوز برای تولید مستمر محتوا مشکل دارم. باید بیشتر‌تر بخوانم و بیشترتر بنویسم.

۲۱

۹ مهر

رواقیون برای هر روز برنامه‌ای صبحگاهی داشته‌اند که هدف از آن شکل‌دادن عادت به تاملی مراسم‌گونه است. هدف این است که زمانی را برای بررسی درونی‌مان در نظر بگیریم. از خودمان، ترس‌هایمان، افکارمان، امیدهایمان بنویسیم. ورزش کنیم و …..

من به تبعیت از ثورو و روسو پیاده‌وری می‌کنم. چیزی بین ۳۰۰۰ تا ۵۰۰۰ قدم. همزمان با پیاده‌روی نیز کتابخوانم را در دست می‌گیرم و مطالعه می‌کنم. سپس کمی نرمش، استراحت و صبحانه. این عادت تازه را از اول مهرماه آغاز کرده‌ام و تابه‌حال نیز ادامه داده‌ام.

 

2 دیدگاه روشن ۳۶۶ روز با رواقیون

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. من عاشق تشبیه و استعاره‌ام. فکر کنم با آن‌ها پیمان همیشگی بسته‌ام. از آن پیمان‌های ناگسستنی. ظرفیتی که این دو…

  2. تا حدی که آب دهانت را مجبور می‌کنند، تا چانه‌ات یک نفس کلاغ‌پر برود چههه تشبیه باحالی بووود 😂😍😂

  3. بعضی از اشعار مولوی را با باید چند دور خواند، بالا آورد و دوباره قورت داد تا قابل هضم شوند.…