BIA 970x400 - بیا بنویسیم

بیا بنویسیم

این نوشته در اثر خواندن کتاب «پرنده به پرنده» شکل گرفته است. اگر اهل خواندن و نوشتن هستید پیشنهاد می‌کنم حتما این کتاب را بخوانید.

+ پیشنهاد می‌کنم این نوشته همراه با قطعه Medellin از Sofiane Pamart صرف کنید.

نمی‌دانم همین چند روز پیش بود یا قبل‌تر از آن. از صبح که بلند شده بودم، مثل مرده‌‌ی زنده‌شده‌ای، ویلان و پریشان، ذهنم به هر سویی می‌رفت اما به یک ایده بند نمی‌شد که منِ بخت‌برگشته بتوانم تمرکز کنم. خلاصه آشوبه‌ای بود. در چنین مواقعی جز نوشتن هیچ چیز موثر نیست. البته که نوشتن با ترکیب گیاهی‌ای که اخیرا آن را کشف کرده‌ام: «چای سبز+ چوب دارچین+ کمی گل سرخ+ زعفرون و یه پر اسطوخودوس» اشاره کنم که اگر ترکیبی نمی‌زنید، دمنوش «به» جایگزین خیلی خوبی است. 

خلاصه، ذهنم را جستجو کردم. یک جمله از دیروز پایش را روی گلوی مخم گذاشته بود: «مثل تموم عالم حال دلم خرابه.» نیاز به مداقه داشت. دست به دامان گوگل شدم. از قضا، این جمله مشابهتی با بخشی از ترانه مهستی داشت: «مثل تموم عالم حال منم خرابه.» مسرور از اینکه بندِ وصالی با عالم خیال خود یافته‌ام به جستحو ادامه دادم و در ادامه با آهنگ دیگری از حضرت مهستی آشنا شدم: «بیا بنویسیم» 

آنقدر جناب مهستی جمله «بیا بنویسیم» را به زیر آواز زد که ذهن من هم بالاخره به خارش افتاد:

بیا بنویسیم

به اندازه طراوت عطرناک جوانه‌های تازه‌زده

به اندازه نگاه طعم‌دار تو در مقابل من

به اندازه آبیِ آسمان بالای سرمان

به اندازه غرقگی رویای با تو بودن

بیا بنویسیم

به رنگ قدم‌هایت وقتی مرا تنها می‌گذاری

به رنگِ نگرانی من هنگام دور شدن

به رنگ بغضِ پنهان پشت صدایت

به رنگ لحظه‌های با تو بودن

بیا بنویسیم

با صدای تکرار‌پذیر تو در سرم

با صدای باد و با هیاهوی دلم

با صدای شکستگی لبخندت

با صدای مواج فریاد آرزوهای ناتمام

با صدای آغاز با تو، ما شدن

 

وقتی قلمم دوباره گرم شد، با خودم عهد کردم حال خوبی را که از نوشتن به دست آوردم، به دیگران نیز تقدیم کنم. چگونه؟ با ترویج نوشتن و خواندن.

اول 

با «انسداد» شروع می‌کنم. از نظر «آن‌لاموت» انسداد (block) در دنیای نویسندگی به معنای خالی‌بودن یا خلا است. او راهِ جلوگیری از خلا را قرار دادن خود در دل تجربه‌های تازه و خواندن بیشتروبیشتر می‌داند. از تمثیلی استفاده کرده بود که گل از گلم شکفت. از ای‌ال‌دکتروف نقل کرد: «نوشتن یک رمان شبیه راندن یک ماشین در شب است. شما فقط آن مقدار را می‌توانید ببینید که چراغ‌های جلو ماشینتان روشن می‌کند. با این حال می‌توانید کل سفر را به همین طریق انجام دهید.» و این جمله از نظر او بهترین اندرز در باب نوشتن و زندگی است. اینکه بدانی لازم نیست آینده را -جایی که عازمش هستی یا مقصد- پیش‌بینی کنی و به همین اندک شواهد اکنون قانع باشی. 

آن‌لاموت از پدرش نیز روایت می‌کند. اشاره می‌کند که پدرش بر سه مورد در باب نوشتن تاکید می‌ورزیده است: «نوشتن روزانه هر چند به مقدار کم، خواندن نمایشنامه و خواندن شعر» و سپس ادامه سخنش را با نقل قولی از جیمز تربِر کامل می‌کند: «با مخ به زمین خوردن فقط با متمایل شدن بیش از حد به جلو اتفاق نمی‌افتد؛ چه‌بسا با متمایل شدن بیش از حد به عقب نیز با مخ به زمین بخورید. خطر تصادف همان‌قدر که در جلو تاختن و پیش رفتن وجود دارد در عقب کشیدن و پس نشستن هم هست» چه بسا بسیاری از ناکرده‌های ما از همین «پرنده به پرنده انجام ندادن» کارها باشد. (گام‌به‌گام انجام ندادن) از اینکه به خود فرصتِ اشتباه‌کردن و یادگیری حاصل از آن را نمی‌دهیم. 

دوم 

لارس‌اسوندسن در کتاب «فلسفه ترس» بر این باور است که «ترس فضای عمل ما را شکل می‌دهد.» همان‌گونه که ویتگنشتاین می‌نویسد: «جهان انسان خوشبخت با جهان انسان بدبخت فرق دارد.» و ژان‌پل‌سارتر می‌نویسد: «یک احساس به کلی جهان را دگرگون می‌کند.» از این دو نقل‌قول برمی‌آید که «ترس» از امور بنیادین بشری است. اسوندسن در جایی دیگر به نقل از مو‌نتنی می‌‌آورد: «آسیب‌پذیری و شکنندگی ما بدان معناست که بیش از آن چیزهایی که می‌کوشیم به دست آوریم چیزهایی هست که می‌خواهیم از آن‌ها بگریزیم.» 

با اینکه ترس واکنشی طبیعی و عادی است اما به سبکی که امروزه در رسانه‌ها ترس را ترویج می‌کنند، تنها به انتقال جمعی آن دامن می‌زنند. ترس مسری است. «ترس با ترسیدن ماست که شروع می‌شود.» از فردی به فردی دیگر منتقل می‌شود، و چون ترس پیوند مستقیمی با «ناشناخته‌ها» دارد، سبب می‌شود که «ترسیدن» به امور هر چه بیشتری تسری یابد و بدل به منظری عمومی شود.

از مسری بودن «ترس» گفتم تا خودم را به این گفته از آن لاموت برسانم: «تقریبا هر نوشته خوبی با تلاش‌های وحشتناک ابتدایی شروع می‌شود. شما باید جایی کار را شروع کنید. با آوردن هر چیز روی کاغذ شروع کنید.» اجازه ندهید که ترس جنبه‌های مختلف زندگی‌تان را قبضه کند. او می‌نویسد: «ما همه‌مان می‌دانیم که خواهیم مرد، این چندان مهم نیست. مهم آن است که در مواجهه با این واقعیت چه نوع آدمی هستیم.» 

همان‌گونه که کندی‌چنگ در سخنرانی‌اش در TED اشاره می‌کند: «مرگ چیزی است که ما اغلب از صحبت کردن یا فکر کردن در مورد آن صرف نظر می‌کنیم، اما من متوجه شده‌ام که آمادگی برای مرگ یکی از نیرومندترین کارهایی است که می‌توانید انجام دهید. فکر کردن به مرگ زندگی شما را روشن می کند.» آنچه کندی‌چنگ در تلاش است به آن اشاره کند این است: «رو‌به‌رو شدن با ترس‌هایمان و فکر کردن به آن‌ها از سردرگمی ما می‌کاهد و نیرویی دوچندان برای ادامه مسیر به ما می‌بخشد.»

هر زمان از نوشتن طفره رفتید و ذهنتان به سمتِ فرار رفت، این جمله از فلانری اُکانر را به یاد بیاورید: «هر کس دوران کودکی را سپری کرده باشد مواد و مصالح کافی برای آنکه باقی عمرش را بنویسد دارد.» و به یاد داشته باشید: «نوشتن خود پاداش خویش است

امیدوارم تا اینجای کار هم از ترس‌تان کاسته شده باشد و هم از خلا درونی‌تان برای نوشتن (انسداد).

با من در ادامه این نوشته همراه باشید: 

 

2 دیدگاه روشن بیا بنویسیم

  • من هر وقت هر چی به ذهنم اومد رو نوشتم از نوشتن ناامید شدم😂💔نوشتن و زیبا نوشتن واقعا هنره و خالصانه حوصله میخواد

    • با سخن شما موافقم اما مسیر نوشتن را باید از نقطه‌ای آغاز کرد وگرنه هیچ وقت به آن نقطه‌ای که به آن اشاره کردید، نخواهیم رسید.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. من عاشق تشبیه و استعاره‌ام. فکر کنم با آن‌ها پیمان همیشگی بسته‌ام. از آن پیمان‌های ناگسستنی. ظرفیتی که این دو…

  2. تا حدی که آب دهانت را مجبور می‌کنند، تا چانه‌ات یک نفس کلاغ‌پر برود چههه تشبیه باحالی بووود 😂😍😂

  3. بعضی از اشعار مولوی را با باید چند دور خواند، بالا آورد و دوباره قورت داد تا قابل هضم شوند.…