leyli 970x400 - دو محور ماندگار

دو محور ماندگار

توجه: این نوشته در ادامه نوشته «نمی‌دانستم تفاوت بین جویای علم بودن و چیزخورشدن چیست» شکل گرفته است.

سینمای ایران را با لیلاحاتمی و شهاب حسینی شناختم. فیلم  زیاد نمی‌دیدم اما همواره وقتی صحبت از این دو می‌شد فیلم‌هایشان را دنبال می‎‌‌کردم. شاید همه چیز از اول از «محیا» و سپس «جدایی نادر از سیمین» شروع شد. بعد از اون بود که با «الهام حمیدی» و «طناز طباطبایی» آشنا شدم. فیلم «طعم شیرین خیال» تنها فیلم ایرانی است که چندبار آن را دیده‌ام. این فیلم من را با «نازنین بیاتی» آشنا کرد. هنوز که هنوز است «لیلا و شهاب» دو محور من باقی مانده‌اند. البته که مدتی با سریال «شهرزاد»، «ترانه علیدوستی» نیز به محورشان پیوسته بود و با «چاووشی» محور چهارتایی‌ای تشکیل داده بودند اما آن محور دوتایی تنها مانا و پایدار مانده‌اند.

با اینکه هنر ایران از زمان فیلم «شب‌های روشن» با بازی «هانیه توسلی» افت عظیمی داشته است اما این افت با بازی لیلا حاتمی و شهاب حسینی به اندازه‌ای جبران شده است. لیلا حاتمی را با «نارنجی‌پوش»، «در دنیای تو ساعت چند است؟» و «رگ خواب» و شهاب حسینی را هم با «شوق پرواز»، «فروشنده»، «درباره‌ی الی» و «شهرزاد» شناختم. هر دو هنوز پای در رکاب‌اند. 

از فیلم‌هایی که به من را به سینمای ایران پیوند دادند گفتم تا اشاره کنم:

«هر چه بیشتر فیلم می‌بینی بیشتر به مریضی که در جامعه ایران شایع شده است پی می‌بری. چیزی کم یا زیاد است. نمی‌دانم آن چیست اما می‌توانم حس کنم که در بین مردم، در تن جامعه، در کوچه‌و‌پس‌کوچه‌های دل هزاران جوون این مرز و بوم درد‌هایی پنهان است که گفتنش جان را همچون مرغی از قفس فراری می‌دهد

این را فقط من حس نکرده‌ام. 

استاد شفیعی کدکنی در نوشته «شعر جدولی: آسیب‌شناسی نسل خردگریز» آورده است:

« … چگونه امکان دارد که جوانی یک مصراع از سعدی و حافظ و فردوسی و مولوی و از معاصران امثال اخوان و فروغ و نیما به یاد داشته باشد و مسحور «هشت کتاب» سپهری باشد، آیا این جز نشانه‌‌های آسیب‌شناسانه همان بیماری است، بیماری نسلی که  دلش نمی‌خواهد پایش را روی نقطه اتکایی‌ خردپذیر استوار کند و ترجیح می‌دهد در میان ابرها و در مه ملایم خیال، «وضو با تپش پنجره‌ها» بگیرد و «تنها» باشد و از سازمان و گروه و حزب و جمعیتی بیزار است، سپهری شاعر تنهایی است. […] حرف من درباره این هجوم کورکورانه‌ای است که نسل جوان ما، به او دارد به ویژه نسلی که بعد از جنگ ایران و عراق و عوارض اجتماعی و فرهنگی آن، به صحنه زندگی اجتماعی ما دارد وارد می‌شود.»

پال وودراف در کتاب «نخستین دموکراسی» در بحث حرکت به سمت همسازی اجتماعی (social harmony) در یونان باستان، سه چیز را کانون و محور این حرکت می‌داند: دولت و مردم، عرف جامعه، و آموزش و پرورش. اما او دراماتیک یونان را مادر همه این عناصر می‌داند. وودراف سخت باور دارد که مردم یونان بحث آزاد دوسویه را از دولت‌هایشان نیاموختند بلکه در ادبیات نمایشی‌شان بود که ضرورت در این زمینه را به دولت و مردم گوشزد کردند. او در این کتاب بر باور خویش سخت پافشاری می‌کند که اگر ملتی ادبیاتی بیگانه با بحث آزاد دوسویه صرفا بدل دموکراسی را دارد.» 

ادامه این نوشته را در نوشته «چنین انسان‌هایی قاتل نظام‌های توتالیتر هستند» دنبال کنید. 

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. بعضی از چالش‌ها واقعا ادامه‌دادنشون سخت میشه چون حوصله و تمرکز زیادی میطلبن. شاید نسخه‌ی انگلیسی این مطلب را در…