این نوشته نسخهی خلاصهشدهای از «هفت مهارت برای زندگی راهحلمحور» نوشتهی بن فورمن را دربرگرفته است.
این کتاب از ۷ فصل تشکیل شده است:
- فصل اول: مطمئن باشید که موفقیت را تجربه میکنید
- فصل دوم: از نقاط قوت خود آگاه باشید
- فصل سوم: گذشتهی شما سرمایه شماست
- فصل چهارم: تاثیر کارآمد بر دیگران داشته باشید
- فصل پنجم: با کنجکاوی به استقبال انتقاد بروید
- فصل ششم: دلخوریها را برطرف کنید
- فصل هفتم: مسائل خود را به اهداف نهایی تبدیل کنید
با اجازتان ۷ مهارتی را که قرار است در مورد آنها بخوانیم برایتان جمعوجور کنم در یک تصویر:
مقدمه |
درمان فشردهی راهحلمحور (solution-focused brief therapy) رویکرد درمانی است که در اوایل دههی ۱۹۸۰ در آمریکا شکل گرفت. به چند نکته در مورد این رویکرد در مقایسه با سایر رویکردها باید دقت کرد:
۱) هدف اصلی درمانگر در این رویکرد کمک به مراجعان برای دستیابی به اهداف خود است. پس به جای بررسی مسائل مراجعان، درمانگر راهحلمحور امیدها و اهداف خود را مورد کنکاش قرار میدهد.
۲) این رویکرد یک روش گفتگوی منطقی را شامل میشود که سوالاتی برای کمک به مردم و یافتن راهحل برای مسائلشان را پوشش میدهد. (میتوان آن را به طور خلاصه یک الگوریتم دانست که از طریق گفتگو به مردم کمک میکند تا راهحل خود را بیابند. منظور از الگوریتم روشی است که به طور متوالی یک فرایند برای حلمسئله تکرار شود.)
توجه(۱): اگر «خوشبختی» را همچون سکهای فرض کنیم، یک رو «توانایی کنارآمدن با خودمان» و روی دیگر «توانایی کنارآمدن با دیگران» است. فرض اولیه این کتاب این است که آسانترین کار برای بهبود کیفیت زندگیمان به جای تمرکز بر بهبود خودمان، کارکردن بر بهبود روابطمان با دیگران است. برای همین این کتاب بر چگونگی بهبودبخشیدن تواناییمان در کنارآمدن با دیگران تمرکز میکند. در حالی که عموما تحقیقات «خودیاری» بر روی افزایش توانایی کنارآمدن با خودمان تمرکز دارند.
توجه(۲): در نسخه کامل کتاب گفتگوهایی که بین درمانگر راهحلمحور و مراجع شکل گرفته، آورده شده است. در این نسخه خلاصه شده تنها به دریافت حاصل از این گفتگوها اشاره شده است.
بخش اول عملکرد خود را تجزیه و تحلیل کنید و مسائل را از چند دیدگاه مورد بررسی قرار دهید |
توجه: شاید بهتر بود مترجم به جای کلمه «موفقیت» از واژه «کامیابی» بهره میگرفت.
۱- پس از هر کامیابی (رسیدن به نتیجه مطابق خواستهی قبلی) نیاز است تا عملکرد خود را تجزیه و تحلیل کنیم. تحلیل آن میتواند به ما کمک کند که عوامل موثر در آن را شناسایی کرده و احتمال تکرار آن در آینده را افزایش دهیم.
۲- وقتی عملکرد خود را تحلیل کنید، متوجه خواهید شد که کامیابی به تنهایی حاصل نمیشود. در صورتی که از افرادی که ما را در این مسیر یاری کردهاند حمایت کنیم، نه تنها وسیلهی شادی آنها فراهم کردهایم بلکه در دفعات بعدی این عزیزان راحتتر به ما خواهند پیوست.
۳- گفتگو در مورد عملکردهای موفقآمیز خود با دیگران موجب میشود تا از نگاه دیگران نیز به مسائل نگاه کنید و درک بهتری از عملکرد خود پیدا کنید.
۴- با هر گفتگو بیشتر از سهم دیگران در کامیابیهایمان آگاه میشویم. این احساس آگاهی با قدردانیای همراه خواهد بود که به ارتقا روابط ما با این دوستان کمک میکند.
بخش دوم اگر منابع را به درستی ببینیم میتوانیم موانع را به منابعی برای رشد خود بدل کنیم |
۱- گاهی نیاز است که در اثر گفتگو با دیگران و بازخوردی که به ما میدهند به نکاتی از صحبتهای خود پی ببریم که به ما در غلبه به چالشهای زندگیمان کمک کنند. گفتکو با دیگری موهبتی است که میتواند به ما در تغیر دیدگاهمان کمک عدیدهای کند. به نحوی که شاید موانع مسیر به منابعی (resources) برای رشد ما بدل شود. منظور از منابع هر آن چیزی است که میتواند به رشد ما کمک کند: مهارتها، استعدادها و نقاط شخصیت، آدمها، انجمنها گفتگو و ….. .
۲- اینکه از منابع فردی خود آگاه نباشید دلیلی بر عدم وجود آنها نیست. دیدن منابع مهارتی است که میتوان آن را آموخت. شاید این احساس توهمناک گاهی به سراغ شما بیاید که منابعی ندارید. بهترین راهحل برداشتن کاغذی و تهیه لیستی از مواردی است که در زندگی شما موثر بودهاند و در دورهای به شما کمک کردهاند. برای مثال موراد ذیل:
نقاط قوت شما، افراد تاثیرگذار، سرگرمیها، علاقهمندیها، کتابها و فیلمها، حیوانات، گیاهان و طبیعت، تجربیات خوب یا بد زندگی و …..
۳- فاکتورهایی که بر روی کاغذ میآورید تنها در صورتی به منابع شما بدل میشوند که به نحوی برای بهبود کیفیت زندگی خود یا غلبه بر چالشهای زندگی از آنها استفاده کنید. البته که نوشتن لیستی از منابع احتمالی خود میتواند به کشف و توجه بیشتر به آنها کمک کند اما مهمتر از همه کشف روشهای استفاده از این منابع میباشد.
۴- شاید شما نیز این را از خود پرسیده باشید که: «آیا میتوان موانع را منابع دید؟»
بگذارید این جمله سادهترش کنیم: «آیا میتوانیم از نقاط منفی خود برای بهبودمان استفاده کنیم؟»
خب همیشه که نقاط مثبت ما نیستند که میتوانند به ما کمک کنند بلکه گاهی از نقاط منفی و ضعفهایمان نیز میتوانیم کمک بگیریم. (منبع ما هر چیزی که بتواند به ما کمک کند میتواند باشد.)
برای اینکه بتوانید از موانع خود به عنوان منابع خود بهره بگیرید، تنها نیاز به تمرین و تکرار است. تمرین یک شناخت یا یک نوع نگاه به عادتسازی آن کمک میکند.
تمرین: در مرکز یک برگه کاغذ، دایرهای رسم کنید، در قسمت مرکزی دایره یکی از اهداف خود و محیط دایره موانع و چالشهایی را که برای رسیدن به آن هدف باید کنار بزنید را بنویسید. موانع را موشکافی کنید و سعی کنید موانع را به عنوان یک منبع به خدمت بگیرید. در نخست ذهنتان مقاومت خواهد کرد، تسلیم نشوید و ادامه دهید.
🤔از من نشنیده بگیرید: نویسنده کتاب آنقدر از کلمه «تفکر خلاق» استفاده کرده است که موجب شد عُق بزنم. هر جا دستش آمده نوشته: «برای کسب این مهارت نیاز است تفکر خلاق داشته باشید.» یکی نیست به ایشون بگه خب اگه داشتیمش که الان اینجا این کتاب رو ورق نمیزدیم، جناب بنفورمنِ روانپزشک. البته که اعتراف کنم من کتابهایی که case study دارن رو دوست دارم.
بخش سوم گذشته سرمایه است اگر به گذشته به عنوان منبعی از خاطرات بد و خوب نگاه کنید میتوانید درس گرفتن از گذشته را برای خود تسهیل کنید |
۱- ما دربارهی چیزهایی که برای ما اتفاق افتاده است فکر میکنیم. با اینکه ما نمیتوانیم گذشتهی خود را تغییر دهیم چون جز جداییناپذیری از زندگی ماست، اما میتوانیم بر افکارمان دربارهی اتفاقاتی که برای ما پیش آمده کنترل داشته باشیم. با نگاه به گذشته به عنوان منبعی از خاطرات خوب و بد، برخلاف نگاه به گذشته به عنوان منبع مشکلاتمان، رابطهی صمیمیای با گذشته برقرار میکنیم که همین ارتباط میتواند در درس گرفتن از تجاربمان موثر باشد.
اگر گذشته را همچون داستان بدانیم، نحوهای که ما این داستان را برای خودمان تعریف میکنیم، چگونگی تاثیر آن بر ما را مشخص میکند. بیان ما همواره با دیدگاهی همراه است، چه بهتر که این بیان مثبت باشد تا به دیدن دنیا از دریچهای روشن عادت کنیم.
۲- دیدگاه منابع بر این باور است که تجربههای خوب و بد گذشته هر یک یک منبع هستند. این دیدگاه اشاره میکند:
- ۱) اگر میخواهید به دیگران کمک کنید نیاز است که تلاش کنید عمق درد و رنج دیگران را درک و تایید کنید.
- ۲) برای اینکه بتوان گذشته را به عنوان یک منبع درنظر گرفت، مهارتی است که افراد باید آموزش ببینند.
- ۳) تجربیات دشوار خود را از نگاه منابع بررسی کنید.
- ۴) دیدگاه منابع همچون نایکاندرمانی (Naikan Therapy) بر رسیدن به آرامش به وسیلهی تامل بر سوالات اشاره میکند.
نایکان درمانی به وسیلهی تاجری ژاپنی ابداع شده است که به تامل در سه سوال زیر تاکید دارد:
طی سالهای گذشته چه خیری از افراد دیگر دریافت کردم؟
طی این سالها چه فایدهای برای دیگران داشتم؟
طی این سالها چه رنجی برای افراد دیگر به وجود آوردهام؟
- ۵) دوستی با گذشته موجب میشود بیشتر خودمان را دوست داشته باشیم.
تمرین: در مورد سه سال اول زندگی خود فکر کنید و فهرست تمام چیزهایی را که دریافت کردهاید را روی کاغذ بیاورید.
بخش چهارم تلاش برای تغییر دیگری اجتنابناپذیر است به جای انتقاد امر منفی به تشویق امر مثبت بپردازید |
۱- همهی ما گاهی نیازمند مداخله در نحوهی رفتار دیگران هستیم. اغلب از دیگران شنیدهایم که «تو نمیتونی دیگران را تغییر بدی بلکه فقط میتونی خودت را تغییر بدی.»
تلاش برای تغییر دیگران غیرقابلاجتناب است. پرسش اصلی این نیست که «آیا بر دیگران اثر بگذاریم؟» بلکه مسئله این است که «آیا بر دیگران اثر بگذاریم یا نه؟»
در صورتی که تصمیم گرفتید فردی را تغییر دهید، به گونهای بر او تاثیر بگذارید که احساس نکند قصد دارید او را نقد کنید. تشویق امر مثبت بهتر از نقد امر منفی جواب میدهد. در صورت تمرکز بر نقاط مثبت رفتاری فرد، احتمال اینکه او این رفتارها را تکرار کند وجود دارد.
۲- استفاده از رویکردهای ناکارآمد برای نفوذ بیشتر موجب تنش میشود تا تاثیرگذاری. یکی از رایجترین این اشتباهها انتقاد از فردی است که خواستار تغییر رفتار او هستیم. زیرا با انتقاد شما او احساس میکند که مجبور به دفاع از خودش است و همین موجب میشود تا تغییر رفتار او دشوارتر شود. البته که روشهای زیادی برای انتقاد از دیگران وجود دارد که میتوانند اثربخش نیز باشند.
۳- یک شیوهی آموزشی: «دست»
- این مورد شامل آزمایشی است که افراد شرکتکننده از طریق آن سعی میکنند از طریق دو روش متضاد بر یکدیگر اثر بگذارند.
- بخش اول) فرد به طور مستقیم در معرض بازخورد دیگری قرار میگیرد. (از فردی که نقش بازخورد دهنده را دارد به عنوان «whinge hand» یا «دست شاکی» یاد شده است.)
- بخش دوم) فرد به طور مستقیم با فردی روبهرو میشود که با شیوهای راهحلمحور و با ملاحظه به او بازخورد ارائه میدهد. (از بازخورد دهنده به عنوان «wish hand» یا «دست خواهش» یاد شده است.)
- ویژگیهای دست شاکی:
۱) انگشت همیشه: از ویژگیهایی مانند «همیشه»، «هر بار» یا «هرگز» استفاده کنید.
۲) انگشت خطا: «تا جایی که میتوانید به شخص صریح بگویید که چه اشتباهی انجام میدهد.»
۳) انگشت پیامدها: «بسیاری از پیامدهای منفی رفتار او را توصیف کنید.»
۴) انگشت علت: «به شخص توضیح دهید که چرا چنین رفتاری را نشان میدهد».
۵) انگشت ناشنوا: «از شخص انتقاد کنید که به حرفهای شما گوش نداده است». - ویژگیهای دست خواهش:
۱) انگشت تماس: با برقراری ارتباط با شخصی که میخواهید روی او تأثیر بگذارید شروع کنید.»
برای اینکه فرد را برای شنیدن نظرات خود آماده کنید، ابتدا با او ارتباطی دوستانه شکل دهید.
۲) انگشت خواهش: «به شخص بگویید که میخواهید از این به بعد چگونه رفتار کند؛ به جای اینکه از او بخاطر رفتاری که تاکنون داشته انتقاد کنید.»
قبل از بازخورد دادن به دیگران در نظر داشت باشید که توصیف رفتار نامناسب موجب واکنش مقاومتی فرد میشود اما وقتی با توصیف رفتار فرد مقابل به او رفتار تازهای را پیشنهاد میدهید و از او خواهش میکنید که رفتارهایش را به این سمت تغییر دهد، احتمال تغییر فرد مقابل بیشتر است چون افراد معمولا در برابر پیشنهادات گشوده هستند.
۳) انگشت مزایا: «به فرد کمک کنید تا ببیند وقتی با خواستهی شما موافقت کند چه منافع برای خود و برای دیگران دارد؛ به جای بیان نتایج عواقب منفی تغییر نکردن رفتارش».
آگاهی از پیامدهای منفی رفتار فرد، به ویژه هنگامی که شخص دیگری آنها را به او نشان میدهد معمولا انگیزهای برای تغییر در افراد ایجاد نمیکند. کمک به دیگران برای درک پیامدهای مثبت و سودی که از رفتار مطلوب به دست میآورند بسیار موثرتر است.
۴) انگشت اعتماد به نفس: «شخص را متقاعد کنید که فکر میکنید میتواند این کار را انجام دهد.»
اگر فدر حس کند که شما به تغییر او اعتقاد دارید، او متوجه میشود که شما موضع خیرخواهانهای دارید و برای ساکتکردن فرد مسئله را مطرح نمیکنید بلکه میخواهید با او همکاری کنید تا رفتاری بهتر در آینده پیدا کند.
۵) انگشت توافق: «با فرد در مورد آینده توافق کنید و به او اجازه دهید در صورتی که توافق را فراموش کرد تصمیم بگیرد که چگونه رفتار مطلوب را به او یادآوری کنید.»
اگر افراد احساس کنند که رابطه متقابل است، معمولا تمایل بیشتری به تغییر رفتار خود دارند زیرا به طور کلی برای افراد دشوار است برای تغییر رفتارشان پیشنهاداتی را یک جانبه دریافت کنند. بنابراین توصیه میشود که نظر فرد را در مورد پیشنهادتان بپرسید و اینکه آیا پیشنهاد بهتری در ذهن دارد؟ سعی کنید این احساس را به فرد مقابل القا کنید که سعی دارید برای یک مسئله راهحلی پیدا کنید نه اینکه میخواهید او را به انجام رفتاری مجبور کنید.
و مهمتر از همه اینکه با هم به توافق برسید که چگونه میتوانید رفتار مطلوب را به همدیگر یادآوری کنید. معمولا افراد ترجیح میدهند به جای اینکه چیزی بگویید با استفاده از ژست، علامت یا کدرمز یادآوری کنید.
بخش پنجم زمانی که در واکنش به انتقاد مهارت یابید با کنجکاوی به استقبالش میروید |
۱- واکنش به انتقاد یک مهارت است.
از موقیعتهایی که ممکن است مورد انتقاد قرار بگیریم نمیشود اجتناب کرد. برای همین مهم است که در واکنش نشان دادن به انتقاد مهارت کسب کنیم.
اگر با انتقادِ دیگری به راحتی خورد میشوید پس هنوز در زمینه این مهارت مبتدی هستید. زمانی که در این زمینه مهارت یابید نه تنها دیگر از انتقاد نمیترسید، بلکه با کنجکاوی و ذهنباز به استقبال آن میروید.
اینکه چطور نسبت به یک انتقاد واکنش میدهیم به فاکتورهای زیادی بستگی دارد. یکی از این فاکتورها فردی است که به انتقاد ما میپردازد.
۲- دفاع از خود انتقاد را تشدید میکند.
وقتی افراد خود را در معرض انتقاد میبینند، گاهی حالت تدافعی به خود میگیرند. مشکل اینجاست که حالت تدافعی اغلب به جای حلمسئله نتیجه معکوس میدهد و مسئله را تشدید میکند. انتقاد به راحتی موجب بهراهاندازی یک چرخهی معیوب میشود که در آن منتقد انتقادش را با لحن تندتری بیان میکند و شخص موردانتقادقرارگرفته نیز مجبور میشود شدیدتر از خودش دفاع کند.
۳- گوشدادن همواره مفید واقع میشود.
وقتی فردی از ما انتقاد میکند اگر با این پیشفرض به او گوش کنیم که نیتش خیر است اما شاید خوب بلد نباشد از کلمات استفاده کند. اگر به او به چشم پیامرسانی نگاه کنیم که پیام مهمی را میخواهد به ما برساند و از قضا بلد نیست پیامش را درست جملهبندی کند، دیگر درگیر دفاع از خود نخواهیم شد.
هنگام واکنش نشان دادن به یک انتقاد میتوانید از رویکرد زیر که از ۵ راهکار تشکیل شده است استفاده کنید:
- ۱- گوش کنید.
- ۲- تشکر کنید.
- ۳- نشان دهید که او را درک میکنید.
- ۴-خواستهی فرد منتقد را در نظر بگیرید.
- ۵-برای توافق مذاکره کنید.
تمرین: دفعهی بعدی که شخصی از شما بابت رفتارتان انتقاد کرد در برابر وسوسهی دفاع از خودتان مقاومت کنید. به جای آن نسبت به چیزی که میگوید، علاقه نشان دهید و از وی بپرسید از نظر او، در چنین شرایطی بهتر است چه کاری انجام دهیم.
حواستان به این نکته باشد که چطور کنجکاوی شما روی خودتان، شخص منتقد و ارتباط شما تاثیر میگذارد. مشاهده کنید که علاقهی شما به افکار و پیشنهادات منتقد به هیچ وجه شما را مجبور نمیکند کاری را انجام دهید که او پیشنهاد میکند. این رویکرد به معنای تسلیمشدن در برابر منتقد نیست بلکه یک شیوهی ارتباطی است که کمک میکند انتقاد را به یک گفتگو تبدیل کنید که برای هر دو طرف مفید باشد.
بخش ششم اجتناب از رنجش دیگران یا رنجاندهشدن خودمان غیرممکن است درک دیگری در زمان رنجش و شنوندهی خوبی بودن یک مهارت است |
۱- دو جمله:
- افراد آنقدر که از نحوهی برخورد دیگران با تجربیات تلخشان دلخور میشوند از اینکه توسط کسی صدمه ببینند ناراحت نمیشوند.
- معمولا رفتار توهینآمیزی که در ادامهی رفتار توهینآمیز ابتدایی شکل گرفته آزاردهندهتر است.
دو جمله بالا نشان میدهند که:
رنجاندن و رنجاندهشدن بخشی از هر ارتباط را در برمیگیرد. خدشهدار شدن احساسات غیرقابلاجتناب است. با اینکه انسانها معمولا از روی عمد همدیگر را نمیرنجانند اما در موقعیتهایی وقتی حس میکنند دلخور شدهاند یا میخواهند تلافی کنند، چنین میکنند.
برای اینکه بهتر بتوانیم با رنجشها کنار بیاییم نیاز است یاد بگیریم که بپذیریم آزرده شدهایم و در عین حال انسانهایی را که به نحوی با حرفها یا رفتارمان رنجانیدهایم را هم درک کنیم.
بعید است که انتقام آزردگی را که از نظر احساسی متحمل شدهاید را بتواند جبران کند. انتقام باعث ایجاد یک دور باطل است. گاندی در ضربالمثل مشهوری که به او نسبت داده میشود به این زنجیره اشاره میکند.
۲- نمونهی یک چرخهی معیوب دیگر:
- شخص دلخور موضوع را در ابتدا به شکل غلوآمیزی در ذهن خود و سپس به صورت آشکار طرح میکند.
- فرد مقابل هم در پاسخ به شخص دلخور با احتمال زیاد با «زخمزبانزدن» یا «نمکروی زخم پاشیدن» پاسخ میدهد. یا اینکه او را به «بیش از حد زودرنج بودن» یا «شوخی سرش نمیشه» متهم خواهد کرد و یا اینکه به این نکته اشاره خواهد کرد که لابد شخص دلخور مسئلهای شخصی دارد که از کاه کوه میسازد.
- زخمزبان با اینکه یک تلاش بیهوده برای دفاع از خود است، موجب راهاندازی چرخهی معیوبی میشود که درگیریای تمامعیار را تغذیه میکند. دلیل چنین واکنشی به تمایل انسان به دفاع از خود وقتی که کسی وی را متهم به انجام کار خطایی میکند برمیگردد. وقتی شخصی به ما میگوید که نسبت به او رفتار آزاددهندهای داشتهایم، احساس میکنیم که ما را به جرمی متهم کردهاند و نیاز است که به طور خودجوش از خودمان دفاع کنیم. در چنین وضعیتی است که حس میکنیم باید بلافاصله چیزی بگوییم تا از خودمان در برابر آن اتهامات دفاع کنیم. در این واکنشِ بلافاصله ما معمولا فرصت نداریم به کلمات خود فکر کنیم و برای همین هم هست که متوجهی چرایی واکنش شدید فرد مقابل در ادامهی آن نمیشویم.
- اگر انتظار پاسخگویی مثبت را از فرد مقابل داریم بهتر است که کمی از موضوع فاصله بگیریم و آرامش خود را به دست آوریم. زمانی که با حالت دوستانه و قدرشناسانه موضوع را برای فرد مقابل بازگو کنیم، شنیدن حرفهای ما (شخص رنجیده) برای فرد مقابل آسانتر میشود. برطرف کردن دلخوری و شنوندهی خوبی بودن برای فردی که او رنجاندهاید یک مهارت است که به مرور زمان قابلکسب است.
بخش هفتم مسائل خود را به اهداف نهایی تبدیل کنید و ذهنتان را به سمت مسیری سوق دهید که به دنبال یافتن «ابزاری» برای رسیدن به آن اهداف باشد |
۱- برای حل یک مسئله تنها یک راهحل وجود ندارد بلکه نیاز است با شفافسازی مسئله به خود برای حل آن کمک کنید:
مسئله چیست؟
این مسئله از کجا ناشی شده است؟
چرا این طور شده است؟
پاسخ این مسئله در کجا نهفته است؟
آیا این مسئله تقصیر کسی است؟
۲- مسئله دارای انواع مختلفی میباشد و یک مسئله را میتوان از نگاههای مختلفی حل کرد. رویکرد «مسئلهمحور» به دنبال دلیل واضح یک مسئله میگردد. این رویکرد برای مسائلی مناسب است که یک مسئلهی زیربنایی برای حلشدن وجود دارد. اما همواره فهم دلیل یک مسئله به حل آن کمکی نخواهد کرد.
برای بیشتر مسائل روانشناختی دلیل مشخصی که بشود آن را مشخص و حل کرد وجود ندارد. در حل چنین مسائلی بهتر است از رویکرد «راهحلمحور» استفاده کرد.
کلمات و عباراتی که ما برای شروع بیان یک مسئله در نظر میگیریم در فرایند حل آن موثر است. کلمات و عباراتی که مسئلهها را توصیف میکنند ذهن شما را به سمت مسیری سوق میدهند که به دنبال یافتن «توضیح» است. به طور متقابل، کلمات و عباراتی که «اهداف» را توصیف میکنند ذهنتان را به سمت مسیری سوق میدهند که به دنبال یافتن «ابزاری» برای رسیدن به آن اهداف باشد.
برای مثال فرض کنید در جنگل گم شدهاید. فهم دلیل گم شدن شما به حل مسئله کمکی نخواهد کرد. (رویکرد مسئلهمحور) اما اگر به هدف خود فکر کنید: «پیدا کردن مسیر راه برگشت» شما به دنبال یافتن ابزاری خواهید بود که به شما برای رسیدن به هدف خود کمک کند. (رویکرد راهحلمحور)
در رویکرد «مسئلهمحور» شما به دنبال دلیل یک مسئله هستید برای همین به دنبال «توضیح» یک مسئله هستید اما در «رویکرد راهحلمحور» ذهن شما هدفی برای خود در نظر میگیرد (که معمولا برخلاف شرایط کنونی شماست) و به شما برای کسب ابزار موردنیاز برای دستیابی به هدف کمک خواهد کرد.
حالا چرا انسانها بیشتر به سمت رویکرد راهحلمحور میروند. دلیلش ساده است: «چون رسیدن به اهداف راحتتر از خلاصشدن از شر مسئله کلی است.» (گر چه شاید در آینده مسئله با تغییر ظاهر به شکلی دیگر خود را دوباره بر سر راه فرد نمایان سازد.)
۳- چرا رویکرد راهحلمحور را انتخاب کنیم؟
- با تمرکز بر «هدف» به جای «مسئله» به شما کمک خواهد کرد که چطور به مسائل به شکل دیگری نگاه کنید. به این وسیله میتوانید سوال «دلیلش چه بود؟» را کنار بگذاریید و به تحلیل تجربههای خود برای یافتن ابزاری برای حل مسئلهی کنونی بپردازید.
- برای غلبه بر عادتهای بد میتوانید از این رویکرد کمک بگیرید. تمرین کنید مسئلهتان را به هدف تبدیل کنید. این اولین گام است. سپس از تخیلتان کمک بگیرید و به چیزهای فکر کنید که کمک میکند به هدفتان برسید.
- برای غلبه بر ترسهایتان از خودتان بپرسید: «دوست دارم این ترس همراه با اضطراب را با چه حس خوشایندی جایگزین کنم؟» چند تا مثال:
– از ارائه کلاسی میترسم. هدف: با شجاعت در مقابل جمع صحبت کنم.
– از تنهایی میترسم. هدف: با تنهایی و تنهابودن کنار بیام و تمرکزم را روی خودم برای تقویت انگیزه بگذارم، نه عوامل بیرونی. - مثلث اساسی در این رویکرد: امید + خلاقیت + همکاری
در روانشناسی راهحلمحور سعی میکنیم همه چیز را از نگاه مثبت نگاه کنیم. به جای فکر کردن به مسائل و نشخوارکردن افکار، یکراست مسائل را به هدف تبدیل میکنیم. تبدیل مسائل به اهداف موجب میشود تا آنها را از چشمانداز جدیدی ببینیم. تغییر دید زاویه موثر است چون اهداف مثبت باعث ایجاد امید میشوند، الهامبخش هستند و پذیرش آنها از نظر ذهنی آسانتر است.
تمرین: با استفاده از فعالیتهای زیر مسائل خود را به هدف تبدیل کنید.
- ۱- یک عادت بد
- ۲- یک ترس
- ۳- یک واکنش که از روی عادت انجامش میدهید.
- ۴- یک ویژگی شخصیتی که میخواهید آن را تغییر دهید.
🤔جمعبندی
… مدتی طول میکشه که روی این مهارتها تمرین کنم و از اثرشان بنویسم.
این قسمت را بعدتر کامل خواهم کرد.