f7 e1732984979400 970x400 - 13 مهارت موردنیاز برای تشکیل یک رابطه‌ی مشاوره‌ای

۱۳ مهارت موردنیاز برای تشکیل یک رابطه‌ی مشاوره‌ای

در این نوشته به «۱۳ مهارت موردنیاز برای تشکیل یک رابطه‌ی مشاوره‌ای» پرداخته شده است.

سایر نوشته‌های مرتبط را می‌توانید با برچسب «مشاوره» دنبال کنید.

  • توجه به مراجع و استفاده از پاسخ‌های کوتاه
  • انعکاس محتوا 
  • انعکاس احساسات
  • انعکاس محتوا و احساسات 
  • شیوه‌های دیداری، شنیداری و احساسی 
  • طرح سوالات 
  • خلاصه‌کردن 
  • قاب‌گیری یا شکل‌‌دهی مجدد 
  • رودررویی (مواجهه) 
  • مبارزه با عقاید خود-تخریب 
  • بررسی راه‌حل‌ها (کشف گزینه‌ها) 
  • اقدام تسهیلی 
  • پایان دادن به جلسه مشاوره 

پیشنهاد می‌کنم پیش از این نوشته، به نوشته‌ی «مشاوره چیست؟ + سه ویژگی موردنیاز یک رابطه‌ی مشاوره‌ای» نگاهی بیندازید.

f1 300x205 - 13 مهارت موردنیاز برای تشکیل یک رابطه‌ی مشاوره‌ای

 

اولی
توجه به مراجع و استفاده از پاسخ‌های کوتاه

(Attending to the client and the use of minimal response)

اگر در نظر بگیرید که: 

  • مراجع آمده است تا با شما صحبت کند و چیزهایی را که در سینه‌اش نهفته است بیرون بریزد و 
  • احساساتی را ابراز کند که گفتن آن‌ها به دوستان و فامیل مشکل است و اینکه 
  • او نیامده است تا شما برایش صحبت کنید،

در این صورت شما درک بهتری از رابطه مشاوره به دست خواهید آورد.

 

یک مشاور خوب در درجه اول شنونده است

لازم است که مشاور به آنچه که مراجع می‌گوید با دقت توجه کند و کوچک‌ترین جزئیات را با دقت به خاطر بسپارد زیرا بدین وسیله است که می‌تواند به مراجع کمک کند تا بر گم‌گشتگی و گیجی خود غلبه کند، مشکلش را تشخیص دهد و راه‌حل‌های موردنیاز خود را کشف کند. تنها در صورتی مراجع با این احساس که کار سودمندی به وقع پیوسته است جلسه را ترک می‌کند که مشاور شنونده‌‌ی خوبی برای درک احساسات و شرایط او بوده باشد.

 

اهمیت پاسخ کوتاه در فرایند مشاوره

بهترین راه برای اینکه به مراجع نشان دهید که توجه کاملی به وی دارید، استفاده از پاسخ‌های کوتاه است. 

مشاوره هنر گوش‌دادن سازنده (سودمند و گره‌گشا) است پس استفاده از پاسخ‌های کوتاه ضروری است. 

 

شکل‌های پاسخ کوتاه

  • تکان‌دادن سر به عنوان پاسخ کوتاه غیرکلامی
  • استفاده از اصطلاحاتی نظیر «آهان، اوهوم، بله، بسیارخوب و درست است»  به منظور تصدیق مراجع در فواصل منظم میان صحبت‌های او، یا استفاده از پاسخ‌های کمی بلندتر مثل: «گوشم با شماست، می‌فهمم»
  • هماهنگ‌کردن سرعت کلام خود با سرعت کلام مراجع
  • نشانه‌گذاری اهمیت جملاتی از مراجع با تاکید خود
  • استفاده از همراهی غیرکلامی مانند حالت چشم، حالت‌های صورت و وضعیت بدن
  • هماهنگ‌ساختن رفتارهای غیرکلامی خود با مراجع (این رفتار موجب صمیمت بیشتر می‌شود.)
    برای مثال اگر مراجع بر لبه صندلی نشسته است در حالی که دست‌هایش روی زانوهایش است و به جلو نگاه می‌کند بهتر است مشاور نیز به همین صورت بنشیند.
    اگر مشاور مدتی با رفتارها و حالات غیرکلامی مراجع همانندسازی کند، اغلب اما نه همیشه، مراجع نیز با رفتارهای مشاور همانندسازی می‌کند. به این وسیله مشاور می‌تواند تغییری در حالات هیجانی مراجع ایجاد کند. 
  • برقراری سطح مناسبی از «تماس چشمی» 

 

توجه(۱): پاسخ‌های کوتاه را به طور مناسب به کار ببرید. در صورت استفاده نابه‌هنگام، امکان انحراف گفتگو از مسیر اصلی‌اش است. و برعکس اگر به اندازه کافی نیز مورد استفاده قرار نگیرند، مراجع تصور می‌کند که شما به آنچه او می‌گوید، توجه خاصی ندارید.

توجه(۲): مشاور باید مراقب باشد تا در طول جلسه بدن خود را به سرعت حرکت ندهد زیرا این عمل موجب آشفتگی و برهم‌زدن افکار او خواهد شد. (اما آزاد است تا وضعیت بدن خود را به آرامی و به طریقی عادی حرکت دهد.)

به یاد دارم هنگامی که یک مشاور تازه‌کار بودم اغلب برآنچه که مراجع می‌گفت تمرکز کامل نداشتم و در عوض به دنبال پاسخ مشاوره‌ای بعدی خود بودم. این رفتار من واقعا برای جریان مشاوره مخرب بود. این حالت ناشی از هیجان و تمایلم برای حرفه‌ای‌به‌نظر‌رسیدن بود، به جای اینکه یک دوست واقعی به نظر آیم. همچنین من نسبت به سکوت نیز احساس ناخوشایندی داشتم و احساس می‌کردم مسئولم تا فواصل میان این بحث‌ها را پر کنم. اما الان در عوض احساس می‌کنم که باید به مراجع، البته اگر خودش بخواهد، اجازه داد تا در سکوت فکر کند.»
دیوید گلدارد

دومی
انعکاس محتوا (بازگوکردن محتوای گفتار)
(Reflection of Content with paraphrasing)

توجه به مراجع تنها از راه همانندسازی غیرکلامی و دادن پاسخ‌های کوتاه کافی نیست. نیاز است تا مشاور با بیرون کشیدن جزئیات مهم از گفته‌های مراجع، نه به صورت طوطی‌وار بلکه با عبارات و کلمات خودش آن‌ها را بازگو کند.

بدین وسیله مشاور با برگرداندن نکات مهم از گفته‌های مراجع به خودش  می‌تواند روشن‌سازی نسبی از آنچه گفته شده است داشته باشد. انعکاس محتوا از سوی شما نباید رشته افکار مراجع را پاره کند بلکه باید سعی کند که جریان آن را حفظ کند. این فرایند به این می‌ماند که مشاور با مراجع برای طی مسیری همراه شده است.

مهم نیست که پاسخ‌های شما به عنوان یک مشاور چقدر کامل هستند بلکه مهم است رابطه‌ای صمیمانه، اعتمادبرانگیز و واقعی با مراجع خود برقرار کنید که در آن واقعا خودتان باشید. به این معنا که شاید شما گاهی اوقات اشتباه کنید و به طور اتفاقی چیز نامناسبی بگویید. تا جای ممکن از خطاکردن اجتناب کنید اما اگر چنین شد از پاسخ نامناسب خود برای ایجاد تعامل میان خود و مراجعتان استفاده کنید. (مرتبط با موضوع بی‌واسطگی مشاور در فرایند مشاوره)

انعکاس محتوا به مراجع کمک می‌کند که در مورد آنچه گفته است آگاهی بیشتری پیدا کند. این آگاهی به او کمک خواهد کرد که اهمیت آنچه را گفته است درک کند و از سردرگمی خویش خلاص شود.

 

سومی
انعکاس احساسات
(Reflection of Feelings)

شباهت و تفاوت با انعکاس محتوا

شباهت آن با انعکاس محتوا: شامل بازگرداندن اطلاعات به دست آمده از مراجع به خود اوست.

تفاوت آن با انعکاس محتوا: این مهارت با احساسات سر و کار دارد در حالی که انعکاس محتوا از محتوای آنچه که مراجع می‌گوید شکل می‌گیرد.

 

چرا شناخت تفاوت احساسات و افکار برای مشاور مهم است؟

۱- جای افکار در سر است اما احساسات در پیوند با حواس فیزیولوژیکی ما هستند.
برای مثال شخص مضطرب کف دست‌هایش عرق می‌کند.

۲- معمولا مراجعان از شناسایی احساساتشان اجتناب می‌کنند تا از دردی که با هیجانات قوی مانند غم، اضطراب و خشم همراه است دوری کنند. (احساسات با هیجانات در ارتباط هستند.)

۳- شما به عنوان یک مشاور باید مراجعان خود را تشویق کنید تا هیجانات خود را تجربه کنند. (برخلاف قاعده اجتماعی که ما سعی می‌کنیم تا از راه تشویق مردم به گریز از احساساتشان آن‌ها را آرام کنیم.)
با این کار به مراجعان خود کمک خواهید کرد که از هیجاناتشان خالی شوند و رو به جلو حرکت کنند. (پیشرفت) درمان از راه رهاکردن هیجانات را تخلیه هیجانی یا پالایش (catharsis) می‌نامند.

اجازه بدهید مراجعتان گریه کند، سعی در آرام کردن او نداشته باشید، با دخالت شما او از احساساتش بیرون کشیده خواهد شد و از تاثیرات کاتارسیس کاسته خواهد شد.

۴- مردم معمولا واژه «احساس» را در توصیف «فکر» به کار می‌برند. این در حالی است که احساسات معمولا با یک واژه بیان می‌شوند و تنها افکار هستند که می‌توانند به صورت عبارتی از واژه‌ها بیان شوند. به جای «احساس می‌کنم شما دچار سوتفاهم شده باشید.» از «فکر می‌کنم شما دچار سوتفاهم شده باشید» استفاده می‌کنیم.

۵- هر گاه احساسی را منعکس می‌کنید آماده‌ی دریافت یک پاسخ چشمگیر از طرف مراجع خود باشید.

به فرض، شما به مراجع خود پاسخ می‌دهید: «عصبانی به نظر می‌رسی.» و هنگامی که او با عصبانیت به شما پاسخ می‌دهد: «نه من عصبانی نیستم.» باید خوشحال باشید چون او مقداری از عصبانیت را سر شما خالی کرده است و الان احساس آرامش می‌کند.

 

انسان به مثابه دیگ زودپز

اگر هر انسان را همچون دیگ زودپزی فرض کنید. هنگامی که انرژی کافی درونی داریم به طور اثربخشی عمل می‌کنیم. فشارهیجانی در مواقع بحرانی زندگی فرآیندهای فکری ما را مسدود می‌کند.

غلبه بر احساستمان در چنین مواقعی و کنترل‌ آن‌ها تنها به وسیله «تخلیه فشارهای هیجانی» امکان‌پذیر خواهد بود.

یک مشاور توانا مراجعش را قادر می‌سازد تا به طور کامل هیجاناتش را تجربه کند و در نتیجه تخلیه هیجانی به احساس آرامش دست پیدا کند. 

تنها کافی است با مراجع همراه شوید و به گفته‌های او توجه کنید تا احساسات شما نیز با او همانندسازی کند. هر چقدر در همانندسازی و درک احساسات مراجع به خوبی عمل کنید، پاسخ‌های شما نیز طبیعی‌تر جلوه خواهد کرد.

 

چهارمی
انعکاس محتوا و احساسات

(Reflection of Content and Feelings)

مهارت‌های استفاده از پاسخ کوتاه، انعکاس محتوا و انعکاس احساسات اساسی‌ترین و مهم‌ترین مهارت‌ها هستند چون پایه‌ای را برای افزودن سایر مهارت‌ها تدارک می‌بینند. 

برای کوتاه بودن پاسخ خود به عنوان مشاور، یا از انعکاس احساس استفاده کنید یا از انعکاس محتوا. (نه هر دو

برای کمک کردن به مراجع برای تجربه کردن احساسات خود بهتر است که از انعکاس احساسی بهره برده شود.

یادآوری:
مشاوره یعنی همراهی‌کردن و راه‌رفتن در کنار فردی که در حال شناسایی جهان خویش است. به تعبیری یک مشاور باید با کفش‌های مراجع راه برود (خود را جای او بگذرد.) در چنین حالتی مشاور سعی می‌کند که جهان را از نگاه مراجع ببیند و خود را جای او بگذارد تا آنچه را که مراجع احساس می‌کند بهتر بفهمد. تنها به این شکل است که رابطه‌ی درمانی شکل می‌گیرد.

 

پنجمی
شیوه‌های دیداری، شنیداری و احساسی

 (The seeing, hearing, and feeling modes)

هر فرد نسبت به دیگری منحصر‌به‌فرد است چون شیوه‌ی ادراک و تفکر ما نسبت به دیگری متفاوت است.

بسیاری از تجربه‌های ما به حواسی مرتبط می‌شود که به وسیله‌ی آن‌ها با محیط اطرافمان ارتباط برقرار می‌کنیم.

حواس بدنی ما با محرک‌های بیرونی، حواس فیزیکی درونی و احساسات هیجانی ما در ارتباط هستند. 

(منظور از حواس فیزیکی درونی گیرنده‌های حسی است که در ارتباط با از اعضای داخلی بدن هستند مثل حس گرسنگی.)

در نتیجه ترکیب اطلاعات حاصل از حواس و احساسات، ما نسبت به جهان آگاهی می‌یابیم. (به این شیوه‌ی «جنبشی» یا «احساسی» آگاهی می‌گویند.) 

از طریق این سه شیوه می‌توانیم جهان اطراف خود را تجربه کنیم:

  • ۱- شیوه جنبشی یا احساسی
  • ۲- شیوه بصری یا دیداری
  • ۳- شیوه شنیداری

web 1 1024x398 - 13 مهارت موردنیاز برای تشکیل یک رابطه‌ی مشاوره‌ای

 

مردم نه تنها جهان را با صورت‌های متفاوت تجربه می‌کنند بلکه همان‌گونه که «بندلر» و «گریندر» یعنی پیشگامان برنامه‌ریزی عصب‌شناسی – زبانی (neuro linguistic programming) توضیح داده‌اند: «مردم به شیوه‌های متفاوت فکر می‌کنند.»

به نظر می‌رسد بیشتر مردم به طور عمده به یکی از سه شیوه بیش از دوتای دیگر متکی‌اند.

برای شناسایی شیوه‌‌ی تفکر افراد نیاز است به فرد مقابل با دقت گوش کنید. در این صورت به شیوه‌ی او پی خواهید برد.
۱- شنیداری: می‌شنوم چه می‌گویی
۲- دیداری: این طور به نظر می‌رسد که …
۳- احساسی: روی نقطه حساسی دست گذاشتی.

درباره‌ی هماهنگی با شیوه‌ی رفتار مراجع در بخش‌های قبلی صحبت کردیم. شیوه‌ی دیگری از هماهنگی استفاده از زبان مشابه مراجع است. هر چه بیشتر با مراجع هماهنگ باشید او با احساس آرامش، ایمنی و آزادی بیشتری در گفتگو با شما همکاری می‌کند. 

مطالبی که در این فصل بیان شد ریشه در NLP دارد، اگر علاقه‌مند هستید می‌توانید بیشتر در این مورد مطالعه کنید.

 

ششمی
طرح سوالات

در این باب باید توجه داشته باشید: 

۱- در صورتی که مهارت‌هایی را که فراگرفته‌اید به کارگیرید و محتوا را به مراجع بازگردانید، بیشتر اطلاعات بدون اینکه لازم باشد مشاور سوالی کند به دست خواهد آمد. 

 

۲- در صورت احساس نیاز به پرسیدن سوال از خود بپرسید که: «هدفتان از پرسیدن این سوالات چیست؟»
پرسش را وسیله‌ای برای ترغیب مراجع استفاده نکنید به چند دلیل:

  • فرایند مشاوره بیشتر شبیه بازپرسی خواهد شد و مراجع آزادی چندانی نخواهد داشت.
  • با پرسش مراجع را از مسیر رسیدن به مشکل واقعی دور و گمراه خواهیم کرد. زیرا معمولا یک مراجع تا زمانی که مدت زمانی را صرف پرداختن به محدوده کلی در برگیرنده مسئله خود نکند، به سراغ مشکل واقعی خود نمی‌رود.
  • با طرح سوال مراجع فرامی‌گیرد که منتظر سوالات بعدی شما باشد.

 

۳- دو تقسیم‌بندی برای انواع سوالات:

  • سوالات بسته (open questions):

سوالاتی با جواب مشخص و کوتاه هستند که به دلیل نیاز به اطلاع داشتن از پاسخی دقیق پرسیده می‌شوند.
بیشتر با قید پرسشی «آیا» بیان می‌شوند.

  • سوالات باز (Closed questions):

سوالاتی که میدان بیشتری به مراجع می‌دهند تا به کشف حدود مربوطه بپردازد. در واقع فرد را تشویق می‌کند که آزادانه به بیان مطالب اضافی بپردازد.

بیشتر با قید‌های پرسشی «چه» و «چگونه» عنوان می‌شوند.

توجه: از طرح سوالاتی که با «چرا» شروع می‌شوند خودداری کنید. به چند دلیل:

  • مراجع تلاش می‌کند که دلیل قانع‌کننده‌ای بیاید که این موجب می‌شود تا تمرکز خود را از جریان درونی‌اش از دست بدهد.
  • پاسخ به این قید همراه با «بهانه و دلیل‌تراشی» خواهد بود.

 

۴- با طرح سوال می‌توان به سه هدف مهم دست یافت:

✔️(۱) تشویق مراجع به مطرح‌کردن مسائل و مشکلات خود
برای این منظور سوالات باز نسبت به سوالات بسته مناسب‌تر هستند.

✔️(۲) کمک به مراجع برای دقیق و واضح بودن
به دلیل مبهم‌صحبت کردن مراجعان در اغلب موارد، مشاور می‌تواند با پرسش سوالات بسته‌ای به مراجع برای تمرکز بر روی موضوع اصلی و بیان جزئیات کمک کند.
برای مثال مراجع می‌گوید: «این گونه چیزها من را خشمگین می‌کند.» مشاور بهتر است بپرسد: «منظورت از اینگونه چیزها چیست؟»

✔️(۳) یاری دادن به مشاور برای رسیدن به درک دقیق موقعیت مراجع
هیچ دلیل موجهی برای طرح پرسش از سوی مشاور به منظور ارضای کنجکاوی خود وجود ندارد. این دخالت موجب قطع جریان صحیح تکامل در مشاوره می‌شود. قبل از هر پرسش مشاور باید از خود بپرسد: «آیا به آن نیازمند است و اگر آن اطلاعات را نداشته باشد باز هم قادر به یاری رساندن به مراجع هست یا نه؟»

 

نکته: در صورتی که تعادل را در طرح سوالات باز و بسته رعایت نکنید، مراجع به جای اینکه احساس کند که شما در کنار او گام برمی‌دارید و همراه با او به کشف افکار و احساساتش می‌پردازید، بیشتر احساس می‌کند که مورد بازجویی قرار گرفته است.
این امر او را از بیان آزادانه مشکلات خود بازمی‌دارد و موجب کاهش کیفیت رابطه‌ی مشاوره‌ای می‌شود. انعکاس و خلاصه‌کردن احساسات بیش از طرح سوالات موجب برانگیختن مراجع می‌شود. پس سوالات را تنها زمانی به کار ببرید که انعکاس احساسات موثر نباشد. 

 

هفتمی
خلاصه‌کردن
(Summarizing)

در هنگام خلاصه‌گویی، مشاور با کنارهم قرار دادن ترکیبی از نکات اساسی از گفته‌های مراجع و احساسات او سعی می‌کند تا تصویری از آنچه مراجع تا به حال بیان کرده است به دست آورد. 

به وسیله این مهارت مشاور گفته‌های مراجع را در قالب سازمان‌یافته‌تری می‌ریزد تا مراجع بتواند تصویر واضحی از موقعیت خود به دست آورد.

در ابتدای فرایند مشاوره چنین به نظر می‌رسد که مراجع در حال عبور از میان جنگلی پر از درختان گیاهان تنومند است. با خلاصه‌گویی، مشاور به مراجع کمک می‌کند تا مسیر خود در میان درختان را بیابد. 

گاهی نیاز است خلاصه‌گویی در طی جلسه صورت پذیرد تا به رفع ابهامات مراجع کمک کند. در عین حال مهم است که مشاور در پایان هر جلسه به خلاصه‌‌کردن نکات اصلی جلسه بپردازد.

نکته: در صورتی که فرایند مشاوره را به همانند سفری بدانیم که در طی آن مشاور به عنوان یک همراه ارزشمند با مراجع همراه می‌شود، مهارت‌هایی که تا به حال مورد اشاره قرار گرفتند وسیله‌ای جهت تشویق مراجع به ادامه‌ی اکتشاف خواهند بود. و خلاصه‌گویی از سوی مشاور به مراجع کمک خواهد کرد که مسیر پیموده شده را مورد تامل و بازبینی قرار دهد.

 

هشتمی
قاب‌گیری یا شکل‌دهی مجدد
(Reframing)

هدف از  قاب‌گیری، آشنا کردن مراجع با دید وسیع‎‌تری از دنیا است، چرا که اغلب مراجعان نسبت به دنیا دید منفی دارند. 

وظیفه‌ی مشاور این است که با دقت به توصیفات مراجع گوش فرا دهد تا بتواند رویداد‌ها را از نگاه مراجع نگاه کند و آنچه او بیان کرده است را به تصویر بکشد.

در این مهارت نگرش مراجع نسبت به دنیا رد نمی‌شود بلکه مشاور تلاش می‌کند تا تصویر توصیف شده توسط مراجع را از قاب یا از زاویه‌ی دیگری بنگرد. (به قول خودمانی از جهت دیگری به وقایع نور بتاباند.)            

مثال) مادر از شیطنت پسرش عاصی درمانده است و اشاره می‌کند که دقیقه‌ای آرامش و استراحت با وجود او ندارد.
پاسخ مشاور: «من احساس می‌کنم که وجود شما برای پسرتان خیلی مهم است و او نیازمند توجه بیشتری از سوی شماست.»
دید مثبت مشاور نسبت به مسئله موجب می‌شود که مادر احساس مهم‌بودن و موردنیاز بودن کند و وقت بیشتری را به کودک اختصاص دهد.          

 

نهمی
رودررویی (مواجهه)
(Confrontation)

رودروریی به عنوان مهارتی در مشاوره به این معنی است:

«بالابردن آگاهی مراجع از راهِ نشان دادن اطلاعاتی که او به طریقی از آن‌ها چشم‎‌پوشی کرده یا در شناسایی آن‌ها کوتاهی کرده است.»

هنر مواجهه خوب این است که به مراجع کمک کنیم تا داروی تلخ (حقایق دردآور) را داوطلبانه ببلعد و بتواند آن را وارد سیستم بدن خود کرده و هضم کند.

توجه: پیش از استفاده از این مهارت نیاز است که از علت استفاده خود از این مهارت آگاه شوید. ارضای نیازهای شخصی مشاور هیچ توجیهی برای استفاده از این مهارت نیست.

 

برای مثال از مواجه در موقعیت‌های زیر می‌توان استفاده کرد:

۱- اجتناب مراجع از نکته‌ای اساسی که سبب مشکل او شده است.

۲- مراجع در تشخیص رفتار خودتخریبی و پیامدهای رفتارش با شکست مواجه شده است.

۳- مراجع با واقعیت کاری ندارد و تا حد زیادی اسیر گذشته یا آینده خود است و تمرکزی بر زمان حال ندارد. 

۴- مراجع به مطالب ضد و نقیض اشاره می‌کند. و یک داستان را بارها وبارها مانند یک نوار ضبط‌شده باز تعریف می‌کند.

۵- فاصله‌گرفتن مراجع از مشاور یا ابزار خشم یا هیجان فردی دیگر به مشاور

 

یک مواجهه خوب دارای عناصر زیر است:

۱- بازگو کردن خلاصه‌ی مختصری از صحبت‌های مراجع برای القای این احساس که حرف‌هایش شنیده و درک شده است.

۲- بیان عباراتی از احساسات کنونی خود مشاور

۳- بیان یک جمله‌ی ملموس از دریافت‌های شخصی خود مشاور

 

مثال) مراجع به طور غیرمستقیم به نگرانی‌های خود در باب متعهدماندن شوهرش اشاره می‌کند و سپس بلافاصله از راه صحبت کردن در مورد یک مسئله‌ی بی‌اهمیت از آن موضوع منحرف می‌شود.

رودررویی مشاور: من گیج شده‌ام که چرا موضوع‌تان را از نگرانی‌ اصلی‌تان به موضوعی بی‌اهمیت تغییر دادید.

توضیح بیشتر: توجه کنید که چگونه مشاور ابتدا احساس خود را با گفتن «گیج شده‌ام» بیان کرد و سپس در مورد آنچه که به آن توجه کرده بود جمله معینی ابراز داشت. این پاسخ حداقل تهدید را برای مراجع ایجاد می‌کند، چرا که فقط آنچه را که از رفتار مراجع مشاهده کرده است به خود او باز می‌گرداند، بدون اینکه در مورد آن قضاوتی انجام دهد.

 

دهمی
مبارزه با عقاید خود-تخریب
(Self-destructive beliefs)

پیش فرض مشاور بر این است که: «هر کس حق دارد یک نظام اعتقادی داشته باشد و باورداشتن یا عدم باور به یک موضوع را خودش انتخاب کند. در نتیجه مشاور حق یا وظیفه ندارد که در تغییر عقاید مراجع بکوشد بلکه مسئولیت او این است که آگاهیِ مراجع را نسبت به آنچه برگزیده بالاببرد.»

بعضی از مراجعان دارای عقاید خودتخریب هستند که به دو گروه عمده تقسیم می‌شوند:

  • اعتقاد به بایدها و نبایدها
  • عقاید نامعقول و غیرمنطقی

 

بایدها و نبایدها

هر فرد از کودکی زمانی که هیچ تجربه‌ای از دنیایی که در آن زندگی می‌کند ندارد، تفاوت میان درست و نادرست را نمی‌داند و رفتار بد را نمی‌تواند از رفتار خوب تمیز دهد. او کسانی که برای او اهمیت قائلند را الگو قرار می‌دهد و سعی می‌کند که به وسیله‌ی مشاهده‌ی رفتارهایشان نظامی از ارزش‌ها، نگرش‌ها و عقاید را جذب کند.

به تدریج زمانی که کودکی و نوجوانی را پشت سر می‌گذاریم، زمانی فرامی‌رسد که علیه‌ی برخی باورهای گرفته شده از دیگران مقابله می‌کنیم.

بعضی اوقات زمانی که مراجع از کلمات ریشه گرفته از «باید» استفاده می‌کند، در اصل عقیده‌ای را بیان می‌کند که ریشه در کودکی او داشته و آن را نگه داشته است اما در حال حاضر آن را مناسب احوالات خویش نمی‌داند.

در صورتی که آن عقاید را کنار گذاشته بود از کلماتی همچون «تصمیم گرفته‌ام»، «می‌خواهم که» و «این را انتخاب می‌کنم که»  استفاده می‌کرد. 

در چنین مواقعی مراجع در سردرگمی و پریشانی به سر می‌برد، اگر آنچه را که ندای درونی‌اش می‌گوید انجام دهد، احساس کودکی را دارد که با میلی و خواری آنچه را دیگران می‌گوید انجام می‌دهد. او احساس می‌کند که تسلطی بر زندگی خود ندارد.

در چنین مواردی هدف از مشاوره کمک به شخص در جهت احساس هماهنگی با تصمیمات خود است. یعنی به نحوی که تصمیم می‌گیرد با رضایت خاطر و بدون احساس تنفر و گناه آن را انجام دهد.

مشکل اصلی این افراد ناسازگاری‌ای است که بین افکار و احساسات‌شان وجود دارد.

کلماتی را به زبان می‌آورند که آن را باور دارند، در حالیکه با احساسات آن‎‌ها سازگاری ندارد.

از آنجا که ما انسان‌ها کل‌نگر (holistic) هستیم، نمی‌توانیم احساسات، افکار و تجربیات خود را به قسمت‌های مجزا تقسیم کنیم. برای اینکه احساسات راحت و درستی داشته باشیم نیاز است که این بخش‌ها را با هم هماهنگ و سازگار کنیم. 

در چنین موردی مشاور سعی می‌کند که مراجع را از افکار و احساسات آگاه کند تا خودش انتخاب کند که می‌تواند با پیام «من باید» به مبارزه بپردازد و چیزی متناسب‌تر را جایگزینش کند و یا آن را با رضایت بیشتری قبول کند.

 

باورهای غیرمنطقی (نامعقول)

اولین بار آلبرت الیس، موسس روان‌درمانی منطقی – هیجانی (Rational Emotional Therapy) به این باورها اشاره کرد. این باورها نیز اغلب شامل «باید» می‌باشند و در در دوران کودکی از دیگران گرفته شده‌اند. ممکن است فرد این کلمات را برای «خود» یا «دیگران» به کار ببرد. چنین باورهایی فرد را دچار احساس ناخوشایندی می‌کند.

فرایند درمان به این شکل است که:

اگر مراجع شما عقیده‌ای غیرمنطقی را به زبان آورد، با طرح سوالی او را تشویق کنید که چنین باوری را به زیر سوال ببرد. در این صورت احتمال دارد که مراجع به مقابله با عقیده‌اش برخیزد. در این صورت می‌توانید یک گزینه معقول به او پیشنهاد دهید. توجه داشته باشید که مراجع را به تغییر نظر وادار نکنید بلکه فقط او را از عواقب عقاید نامعقول خود آگاه کنید.

حالت ایده‌آل این است که مبارزه با این عقاید به وسیله مراجع انجام شود، نه از طریق مشاور، اما برای مراجع مفید است که ریشه و اثرات افکارش را برایش توضیح دهید تا او را در شناخت و مبارزه با آن‌ها توانا کنید.

توجه: در چنین عقایدی معمولا از قیدهای مطلق استفاده می‌شود. مثل: همیشه، هرگز، باید، نباید و …

 

یازدهمی
بررسی راه‌حل‌ها (کشف گزینه‌ها)
(Exploring Options)

در مسیر مشاوره گاهی به نظر می‌رسد که مراجع در مسیر پیشرفت حرکت نمی‌کند و به نظر می‌رسد بدون اینکه راه‌حلی برای مشکل خود پیدا کند به تنگنا رسیده است.

در این وضعیت یک روش مناسب برای مشاور منعکس کردن احساس درماندگی مراجع و پرسش از او در مورد انتخاب‌هایش است.

 

کمک به پیشرفت فرایند درمان به وسیله انعکاس احساسات و طرح پرسش:

۱- با طرح پرسش، مشاور مراجع را برای برعهده‌گیری مسئولیت در قبال حل مشکلات خود تشویق می‌کند. 

۲- مهم است که راه‌حل‌های پیشنهادی مراجع را به خاطر بسپاریم زیرا شاید ممکن است در انتها به انتخاب یکی از همان راه‌حل‌ها بپردازد.

۳- در صورت ناکامی مراجع در دیدن راه‌حل، مشاور نیز می‌تواند نگاه خود را به صورت آزمایشی و در قالب یک پیشنهاد مطرح کند. 

۴- پس از ارائه راه‌حل از سوی مراجع، راه‌حل‌ها را به طور واضح جمع‌بندی کنید و مراجع را تشویق کنید که جنبه‌های مثبت و منفی هر راه‌حل را واکاوی کند. با کندوکاو مراجع در بین راه‌حل‌های گوناگون او را‌ه‌‌حل‌های غیرمحتمل را تشخیص داده و آن‌ها را از سایرین جدا می‌کند. در نتیجه، در انتها محدوده‌ی کوچکتری از راه‌حل‌ها باقی می‌ماند که انتخاب از بین آن‌ها ساده‌تر است.

۵- با تشویق مراجع برای بررسی احساسات خود در مورد هر راه‌حل به کمک می‌کنید تا تنها به وسیله‌ی تفکر منطقی دست به انتخاب نزند. آسودگی و آرامش مراجع از نظر احساسی نسبت به انتخاب یک راه‌حل منطقی از اهمیت بیشتری برخوردار است. 

۶- یکی از موانع اصلی تصمیم‌گیری عدم توجه به جنبه‌های منفی (ضررها) هر تصمیم به اندازه‌ی جنبه‌های مثبت آن است. نقش مشاور در این مرحله به منظور یادآوری بها و ضررهای هر تصمیم مهم است.

۷- تصمیم‌گیری برای حل مشکل برای اکثر مردم دشوار است و این دشواری به تضادهایی بازمی‌گردد که در درون فرد وجود دارد.

در این مرحله نیاز است که مشاور به وجود تضادها در وجود فرد به طور همزمان اشاره کند: «هر دو بخشی از شما و دارای اعتبار است و …» و سپس از مراجع بخواهد که در مورد هر بخش با او صحبت کند. پس از اتمام صحبت در مورد هر بخش از مراجع می‌خواهد که هر دو بخش متضاد را یکی کند و هر دو را بدون سردرگمی بخشی از وجود خود در نظر بگیرد. 

در گام بعدی از مراجع را آگاه می‌کند که انتخاب یک گزینه به معنای دست‌کشیدن از گزینه‌ی دیگر است. که این امر نیازمند پذیرش یک ضرر است (همان عدم انتخاب یک یا تعدادی دیگر از انتخاب‌ها).

اکثر افراد از زمان کودکی فراگرفته‌اند که انتخابی به عنوان صحیح یا غلط وجود دارد، در حالی که اکثر تصمیمات بشر عبارت است از تصمیم‌گیری میان پرده‌های مختلف رنگ خاکستری که هر یک دارای خصوصیاتی مثبت و منفی می‌باشند.

کنارگذاشتن راه‌حل‌ها با توجه مقایسه‌ی ویژگی‌های منفی و مثبت‌ آن‌ها قسمت دشوار کار است که وجود مشاور این فرایند را تسهیل خواهد کرد.

۸- در صورت درماندگی مراجع برای یافتن و انتخاب راه‌حل مدنظر به او به طور مستقیم کمک نکنید، بلکه به او اجازه دهید که در درماندگی بماند و سرآسیمگی را خود از میان بردارد.

انعکاس درماندگی مراجع به خود او مهم است: «به نظر می‌رسد که به بن‌بست رسیده‌ایم. به نظر نمی‌رسد که راه‌حل آسانی وجود داشته باشد. امروز درمانده‌اید و اصلا نمی‌دانید که به کدام سو بروید، بگذارید همین‌جا تمامش کنیم، یک وقت دیگر برگردید، درباره‌ی همین موضوع صحبت می‌کنیم.»

 دو حالت پیش خواهد آمد:

اولی) یا مراجع در جلسه آینده برمی‌گردد و می‌گوید: «من تصمیمی گرفته‌ام.» که این نشان می‌دهد ماندن در وضعیت دشوار به مراجع برای پیدا کردن راه حل خود کمک کرده است.

دومی) ممکن است مراجع در حالت گرفتاری خود باقی بماند. در این صورت هدف مشاور کمک به مراجع برای «فکرکردن به عواقب ناخوشایند گرفتار آمدن در چنین حالتی» خواهد بود. مشاور این کار را از راه کمک به مراجع برای بیان احساساتش در مورد درماندگی‌اش انجام می‌دهد و سپس او را تشویق می‌کند در مورد چگونگی غلبه بر این درماندگی به گفتگو بپردازد. 

 مهم‌تریم نکته این بخش: گاهی بد نیست که به عنوان مشاور اجازه دهید که مراجعتان در وضعیت درماندگی خود بماند چون در اغلب مواقع تجربه درماندگی برای مدتی قبل از پیشرفت ضروری است. 

 

دوازدهمی
اقدام تسهیلی
(Facilitating Action)

در بسیاری از مواقع به دلیل ریشه داشتن پریشانی هیجانی مراجع در موقعیت‌های نامناسب، «فرایند مشاوره در کوتاه‌مدت» برای مراجع کمک‌کننده نخواهد بود.

در چنین مواقعی مراجعان دارای حالتی می‌شوند که به اصطلاح از آن به عنوان «صفحه‌ی خط‌افتاده‌ی گرامافون» (cracked record) یاد می‌شود.

این حالت موجب می‌شود تا مراجع بارها و بارها برای مشکل حل‌نشده ثابتی به دیدار مشاور برود. برای حل مشکل این افراد دیویدگلدارد «چرخه‌ی آگاهی» را که از رویکرد گشتالت به وام گرفته است پیشنهاد می‌کند:

 

F 2 1024x382 - 13 مهارت موردنیاز برای تشکیل یک رابطه‌ی مشاوره‌ای

 

چرخه‌ی آگاهی:

۱- معمولا مراجعان با وضعیتی از نظر هیجانی درمانده به مشاور مراجعه می‌کنند. در این وضعیت در نقطه‌ی برانگیختگی از چرخه‌ی آگاهی قرار دارند. وظیفه‌ی مشاور این است که با افزایش آگاهی مراجع به او کمک کند تا به مرحله‌ی رضایت یا استراحت برسد.

۲- در مرحله‌ی برانگیختگی مراجع به روشنی قادر به تمرکز نیست و تصویر مغشوشی از جهان را می‌بیند. این تصویر مغشوش، از انرژی و در نتیجه امید مراجع می‌کاهد.

۳- مشاور با بالابردن آگاهی مراجع نسبت به تجربه‌های درونی‌اش تلاش می‌کند تا فرایند بسیج انرژی برای مراجع را تسهیل کند.

۴- با افزایش آگاهی مراجع، او به طور طبیعی به انتخاب، اقدام و رضایت می‌رسد.

توجه: معمولا اکثر افراد به طور طبیعی چرخه‌ی آگاهی را طی نمی‌کنند و با مشکلاتی در این فرایند روبه‌رو می‌شوند. معمولا موانع قبل از مرحله‌ی انتخاب یا اقدام به وجود می‌آیند. توجه داشته باشیم که اجبار و فشار مشاور برای انتخاب یا اقدام نه تنها کمک‌کننده نیست بلکه مراجع را به مرحله‌ی بالاتری از برانگیختگی سوق می‌دهد. در صورتی که به عنوان مشاور با چنین شرایطی مواجه شدید، در برابر وسوسه‌ی خود برای ترغیب مراجع مقاومت کنید و در عوض به نقطه‌ی آگاهی برگردید. مراجع را تشویق کنید تا نسبت به آنچه در درون خود احساس می‌کند آگاهی پیدا کند و از او بپرسید هنگامی که قادر به گرفتن تصمیم یا اقدامی نیست، چه پیام‌هایی را از بدنش، احساسات هیجانی‌اش و از افکارش دریافت می‌کند.

۵- (به عنوان مشاور) هر چه بیشتر مراجعی را به گرفتن تصمیم یا انجام‌دادن عملی وادار کنید، او بیشتر دچار وقفه می‌شود. اگر می‌خواهید به او کمک کنید لازم است تا آگاهی او را نسبت به موانع افزایش دهید.

۶- فردی که تصمیم می‌گیرد تا تغییری در زندگی‌اش به وجود آورد، ناگزیر است تا در مرحله‌ی اول با احساسات خودش و پس از آن با عکس‌العمل‌های سایر افراد، سازش پیدا کند. این امر به ویژه هنگامی که تصمیماتش موجب ناخشنودی دیگران می‌شود دشوار است. به علاوه اینکه با انتخاب انجام کار تازه‌ای مراجع خود را در معرض پیامدهای ناشناخته و تولید رنج و درد قرار داده است. 

پس درک اینکه چرا مراجع بدون تغییر و با همان رنج و درد به زندگی ادامه می‌دهد را می‌توان چنین خلاصه کرد: «ترس‌ها و هیجانات مراجع سد راه انتخاب‌ها و اقدامات او می‌شوند.» 

۷- موانع در راه انتخاب و اقدام:

  • ناتوانی در کنارآمدن با احساسات خویش
  • ناتوانی در مقابله با عکس‌العمل‌های دیگران
  • ترس از پیامدها
  • ترس از تکرار تجارب
  • ترس از دست دادن چیزی آرامش‌بخش یا باارزش
  • دخالت «باید»های بی‌جا و بی‌مورد
  • فقدان مهارت در اجرای اقدام مطلوب

۸- در تعدادی از افراد پس از اینکه او تصمیم به اقدامی گرفت، خود را قادر به انجام آن نمی‌بیند، نه به خاطر موانع روانی، بلکه به علت نداشتن مهارت‌های لازم یا اعتمادبه نفسی که برای آن کار ضروری است. انجام کار مراجع از سوی مشاور برای او کمک‌کننده نخواهد بود چون هر بار برای دستیابی به هدفی جدید مراجع احساس نیاز و وابستگی به مشاور خواهد داشت. اما مراجع نیاز دارد تا شما به عنوان مشاور در فرایند یادگیری و مقابله با مشکلات با او همراه شوید و در سازماندهی، طرح‌ریزی و اجرای تصمیماتش با او همکاری کنید. در ادامه مراجع فرآیندهایی را که برایش مفیدتر است احتمالن تشخیص داده و برای دستیابی به اهداف آینده‌اش از آن‌ها استفاده می‌کند.

۹- مراحل مفید برای دستیابی به اهداف مفید از سوی مراجع:

  • (۱) ایجاد آمادگی روانشناختی
  • (۲) شناسایی هدف
  • (۳) شناسایی اولین مرحله برای دستیابی به هدف
  • (۴) ملموس نمودن اولین مرحله در دستیابی به هدف
  • (۵) تصمیم‌گیری در مورد اجرای اولین مرحله
  • (۶) کسب مهارت‌هایی برای اجرای مرحله‌‎ی اول
  • (۷) تصمیم‌گیری برای زمان اجرای مرحله‌ی اول
  • (۸) اجرای مرحله‌‌ی اول
  • (۹) پاداش دادن به خود برای اجرای مرحله‌ی اول
  • (۱۰) بررسی مجدد هدف کلی

 

سیزدهمی
پایان دادن به جلسه مشاوره
(Termination)

در این بخش به جنبه‌هایی از ختم جلسه اشاره خواهد شد:

۱

ختم یک جلسه مشاوره‌ی فردی

به طور معمول برای هر جلسه مشاوره یک ساعت زمان اختصاص داده می‌شود. البته که مشاور کمتر از یک ساعت وقت خواهد داشت تا با مراجع کار کند. زیرا نیاز پیدا می‌کند که برای مراجعی که در حال رفتن است وقت ملاقات دیگری بگذارد یا برخی یادداشت‌های مرتبط با مصاحبه را بنویسد یا اطلاعاتی را در رابطه‌ با مراجعی که وارد می‌شود بخواند. 

در چنین شرایطی مشاور در حدود ۵۰ دقیقه وقت دارد تا فرآیند مشاوره را برای هر مراجع به انجام برساند. البته که مورد «زمان» در باب هر مراجع خود را به شکلی متفاوت قالب می‌دهد. شاید فرایند مصاحبه به زودی در مورد یک مراجع پایان یابد در حالی که مراجعی دیگر بعد از هنوز یک جلسه کامل در وضعیت هیجانی بسیار درمانده‌ای به سر می‌برد و نیاز است تا مصاحبه برای مدتی طولانی‌تر ادامه یابد.

بسیار مهم است که هر جلسه مشاوره پویا باشد و مراجع در تمام طول جلسه به صورت فعال عمل کند. 

در پایان هر جلسه نیاز است تا در صورت لزوم قرار بعدی با فاصله‌ای چند روزه یا یکی دو هفته‌ای معین شود تا در این فاصله‌ی زمانی مراجع آنچه در فرایند مشاوره دریافت کرده است را بپروراند.

در مقام مشاور نیاز است که مشاور مراجع را از کنترل زمان توسط خودش آگاه کند تا از هیجان مراجع برای نگه‌داشتن زمان کاسته شود. 

لازم است که مشاور حدود 10 دقیقه قبل از پایان جلسه برای ختم جلسه تدارک ببیند. بهتر است که مشاور در مورد خاتمه جلسه در ۱۰ دقیقه دیگر به مراجع هشدار دهد. مثلا به این صورت: «به نظر می‌رسد که باید جلسه را در حدود ۱۵ دقیقه دیگر خاتمه دهیم و ممکن است شما بخواهید تا مواردی را که در مورد آن‌ها صحبت کرده‌ایم بررسی و شناسایی کنید.»

با این هشدار به مراجع فرصت داده می‌شوم تا به تکمیل مسائل ناتمام خود قبل از اتمام جلسه بپردازد. 

شاید نیاز شود که مشاور خلاصه‌ای از جلسه یا اهداف جلسات آینده را برای مراجع شرح دهد.

لازم است که مشاور با جرئت باشد و در مورد مراجعانی که امر مشاوره را به تاخیر می‌اندازند (مثلا با گپ‌زدن) صریح و رک عمل کند و حتی اگر لازم شود حرف او را قطع کند.

برای مثال: «من می‌دانم که شما می‌خواهید به صحبت خود ادامه دهید اما متاسفانه چنین چیزی مقدور نیست و ما مجبوریم که جلسه را همین حالا تمام کنیم.»

سپس در ادامه از جای بلند شوید و راه خروجی را به مراجع نشان دهید بدون اینکه منتظر شوید تا مراجع شروع به صحبت نماید. 

 

۲

لزوم قرارهای بعدی

برای مراجعین به هم زدن قرارها از ثبت قرار ملاقات با مشاور آسان‌تر است. برای همین اگر شما قرار ملاقاتی برای مراجع خود نگذارید، او گمان خواهد کرد که شما برگشتن او را لازم نمی‌بینید. برای همین روشن و واضح به او بگویید: «من قرار ملاقات دیگری برای شما نمی‌گذارم زیرا به نظر می‎‌رسد که بازگشت مجدد شما برای دیدن من غیرضروری است با این حال بعدها اگر تصمیم گرفتید که دوباره به من مراجعه کنید می‌توانید با من تماس بگیرید و من در کمال میل حاضرم قرار ملاقات دیگری با شما بگذارم.» یا «فکر می‌کنم برای شما مفید است که هفته‌ی بعد دوباره به من مراجعه کنید.»

مهم است که مشاور اطمینان حاصل کند که مراجع درباره‌ی مدت زمان مشاوره انتظارات معقولی دارد.

 

۳

وابستگی مشاور و مراجع

مراجعان به چند دلیل مایلند که به مشاور وابسته شوند:

  • (۱) در طول رابطه‌ی مشاوره‌ای، ناگزیر نوعی دوستی شکل می‌گیرد.
  • (۲) کیفیت این نوع ارتباط به گونه‌ای است که مشاوران تاثیرگذار اغلب روابط معنی‌داری با مراجعان خود برقرار می‌کنند.
  • (۳) در میان گذاردن موضوعات خصوصی خود توسط مراجع این انتظار را در او ایجاد می‌‌کند که رابطه‌ی مداومی داشته باشد.
  • (۴) برخی از افرادی که به مشاور مراجعه می‌کنند در دنیا بسیار تنها هستند، برای این افراد دلیل خوبی برای وابسته شدن به روابط مشاوره‌ای وجود دارد.

ادامه‌ی فرایند مشاوره در حالی که افراد به آن نیازی ندارند، با تمایل طبیعی انسان‌ها برای خودکفاشدن تداخل دارد.

در نتیجه‌ی مشاوره‌ی موثر «مراجع» یاد می‌گیرد چگونه مسائل و مشکلاتش را حل کند.

مشاوران نیز آدم‌های ماشینی نیستند بلکه انسان‌هایی با احساس و نیاز هستند که ممکن است به ارتباط نزدیک با مراجع وابسته شوند.

پس وابستگی در هر دو جهت ممکن است اتفاق بیفتد: وابستگی مراجع به مشاور + وابستگی مشاور به مراجع

 

۴

اختتام زنجیره‌ای از جلسات

نیاز است که مشاوران به طور منظم پیشرفت و اهداف‌‌ کسب‌شده را بررسی کنند تا مطمئن شوند که فرایند مشاوره برای خودسازی و نه ارضای نیازهای وابستگی هر یک از دو طرف در جریان است. 

در صورتی که وابستگی‌ای شکل گرفته است، لازم است که مشاور مراجع را از مسئله آگاه کند. البته نیاز است این امر با ملایمت و حساسیت صورت گیرد تا حس طردشدن را در مراجع زنده نکند.

بعد از اتمام یک رابطه‌ی مشاوره‌ای طولانی، فقدان این رابطه موجب غم و اندوه مراجع می‌شود. برای کاهش چنین رنجی نیاز است که مشاور یک یا دو ملاقات را در فواصل طولانی در انتهای زنجیره‌ای از جلسات تدارک ببیند.

مفید است که مراجعان پس از سه ماه یک جلسه‌ی پیگیری داشته باشند که سه هدف را دربر می‌گیرد:

  • ۱- کمک به مراجع برای انطباق به عدم وابستگی به مشاور و حفظ استقلال خود 
  • ۲- ایجاد امکان سازش با فقدان رابطه‌ی مشاوره‌ای برای مراجع
  • ۳- امکان بررسی پیشرفت مراجع بعد از قطع جلسات منظم مشاوره

این سه کار را نباید برای اتمام جلسه انجام دهید:

  • ۱- از مراجع سوالی بپرسید.
  • ۲- انعکاس محتوا داشته باشید.
  • ۳- انعکاس احساسات داشته باشید.

در صورتی که هر یک از سه کار را انجام دهید، جلسه ادامه خواهد یافت.

 


این نوشتار خلاصه‌ی بازنویسی‌شده‌ای از بخش دوم کتاب «مفاهیم بنیادی و مباحث تخصصی در مشاوره» نوشته «دیوید گلدارد» را دربرمی‌گیرد.

2 دیدگاه روشن ۱۳ مهارت موردنیاز برای تشکیل یک رابطه‌ی مشاوره‌ای

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. بعضی از چالش‌ها واقعا ادامه‌دادنشون سخت میشه چون حوصله و تمرکز زیادی میطلبن. شاید نسخه‌ی انگلیسی این مطلب را در…