زمانی که به اولین جلسهی درس «روانشناسی از دیدگاه اندیشمندان مسلمان» میاندیشم و آنگونه که استاد به هر جملهاش به ما فهماند وضعیت ما در کلام زیر خط فقر را هم به زوری پر میکند. حکایت اعسری شاعر برایم مرور میشود.
«احمدبنابراهیم اعسری شاعر به خدمت صاحببنعباد میرود و قصیدهای در مدح او میخواند که بیتی با لغات فخیم و سنگین در وصف ناقه دارد. صاحب، با شنیدن این بیت، به طنز میگوید که اگر سنگینی و وزن این الفاظ مجسم شود، ناقه قدرت حمل آن را نخواهد داشت.»
از میان تمام کلماتی که این استاد عزیز استفاده میکرد، واژه «مسامحه» در یاد بنده مانده است. از ایشان ناراحت نیستم که کلمات رنگین و سنگین را بر کمر ما عمود میکرد. از ایشان دلخورم چون اجازه نمیداد معنای آنچه را که میگفت در لغتنامه به طورهمزمان با سخنرانی ایشان جستوجو کنیم. تا انتهای ترم با کوله باری از واژگان ناآشنا و عربی مصاحبت داشتیم.
کلام و تاثیرش بر روان آدمی را دست کم نگیرید. زمانی که از شما انتظار میرود مفاهیمی را یادبگیرید که به نظر به فارسی نوشته شدهاند اما اکثر کلمات مدخل عربی دارند، کمکم به تواناییهای خود شک میکنید، دانش زبانی خود را اندک میشمارید و به قبله خودکمانگاری روی میآورید. استفاده از واژگان پیلافکن برای تدریس اولیه، انتخابی بلااستثنا غلط است. گفتار سلیس است که هر فردی را جذب یادگیری میکند. هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. در جایی که انتقال مفاهیم مهمتر از یادگیری لغات است آخر چرا باید از چنین واژگانی بهره برده شود؟ امیدوارم استادان ما هنر انتخاب واژگان را جزیی از مهارت تدریس خود برشمارند.
2 دیدگاه روشن هنر گزینش واژگان
خاطره
در کلاس های مکانیک کوانتوم، سنگینی مطالب یک طرف و طرز تدریس استاد طرف دیگر بود.
ماجرا به گونه ای بود که حتی یکی از هم کلاسی ها خطاب به استاد گفت:
«استاد، احساس می کنم به زبان چینی یا کره ای صحبت می کنید!!»
زبان موجود پیچیدهای است. هم برای خود مسئلهساز است و هم پاسخدهنده. شده است بارها یک کلمه را جایگزین کنم اما به توانایی زبان شک نکنم. منبع اشکال را فقدان واژگان در خودم میپندارم. زبان همواره دستی برای رو کردن دارد. همواره چیزی برای گفتن و یاددادن.