به گفتههای زیر که براساس پژوهشهای گوناگون جمعآوری شدهاند، توجه کنید:
۱) انسانها وقتی رؤیا میبینند راه نمیروند، حرف نمیزنند یا به پاسخهای حرکتی دیگر نمیپردازند.
چرا؟ در هر مرحله از خواب REM، نورونهای حرکتی نخاع که باعث انقباض عضلات اسکلتی میشوند از فعالیت بازداشته میشوند در نتیجه عضلات سست و بی حس هستند.
سازوکارهایی که انقباض عضلات اسکلتی را کنترل میکنند در تشکیلات شبکیهای قرار دارند.(۱) یک دلیل علاقه به پژوهش در مورد این سازوکارها آن وجود حالتی به نام نارکولپسی(۲) (حمله خواب) که بعشی از مردم دچار آن میشوند.
این حالت باعث میشود که آنها به طور ناگهانی از حالت بیداری، بدون از دست دادن هشیاری وارد مرحله خواب REM شوند. در نتیجه بیحسی را تجربه میکنند ولی نمیتوانند آن را مهار کنند. به طوری که اگر نشسته باشند، ممکن است نتوانند از افتادن خود بازداری کنند. کاملا واضح است که چنین حالتی نه تنها موجب استرس بلکه خطرناک نیز است.
بیشتر در مورد تشکیلات شبکیهای بخوانید: Reticular formation
۲) خواب را میتوان حالتی دانست که در آن میزان توجه بسیار کم است.(۳)
وقتی خواب هستیم آستانه استنباط ما از محرکهایی که در معرض آنها قرار میگیریم بسیار بالا میرود و در نتیجه، میزان اطلاعات دریافتیمان کم میشود. (بالارفتن آستانه به معنای تحریکپذیری کمتر گیرندهها میباشد.)
نوعی صافی فقط به تحریکات شدید یا خاص (مثل گریه کودک) اجازه ورود به مغز را میدهد. این صافی در حفظ حالت خواب دارای اهمیت ویژهای است زیرا بدون آن احتمال اینکه به دفعات از خواب برخیزیم زیاد است.
پژوهش مرتبط با نقش تشکیلات شبکهای به عنوان صافی خواب در بیماری پارکینسون: Sleep disturbances in Parkinson’s disease
۳) در هنگام خواب فرایند یادگیری بسیار کند است اما با این وجود پردازش اطلاعات جمعآوری شده در هنگام بیداری امکانپذیر است.
یادگیری مطلب جدید نیازمند توانایی پردازش اطلاعات میشود. در نتیجه تعجبی ندارد که چرا در هنگام خواب فرایند یادگیری بسیار کند است. به نحوی که میتوان آن را نادیده گرفت.(۴)
پس چرا انسانها میتوانند در خلال خواب به فعالیتهای شناختی مهمی مثل پردازش اطلاعات جمعآوریشده در هنگام بیداری بپردازند؟
۴) هر آنچه که موجب برانگیختگی بدن شود، در به خواب رفتن یا ادامهیافتن آن تداخل ایجاد میکند.
وقتی تحت فشار روانی هستیم، در اغلب موارد نمیتوانیم به خواب برویم یا خوابمان تداوم ندارد. خواب با هر آنچه موجب برانگیختگی بدن میشود رابطه خوبی ندارد: داروهای محرک، رویدادهای هیجانانگیز و …
از آنجایی که برانگیختگی محیطی به موقعیت وابسته است وقتی رویداد تحریکزا از بین میرود آشفتگی خواب نیز ناپدید میشود.
۵) اگر افراد از خواب شبانه محروم شده باشند، بدون توجه به برانگیختگی محیطی زودتر به خواب میروند و بیشتر میخوابند.
یکی از عوامل مهمی که زمان به خواب رفتن را تعیین میکند طول زمان سپری شده از آخرین خوابیدن فرد است.
۶) متغیرهای شخصیتی ممکن است ریتم الگوهای روزانه را تعیین کنند.
برای مثال شاخصهای برونگرایی و درونگرایی ممکن است نه تنها نوسانهای دمای بدن بلکه عملکرد هشیارانه در تکالیف را نیز تعیین کنند. برونگرایی با دمای بالای بدن و عملکرد بهتر در هنگام غروب و درونگرایی با دمای بالای بدن و عملکرد بهتر در هنگام صبح مرتبط است. گمان میرود که این دو گروه شخصیتی از تفاوتهای زیستشناختی ناشی شده باشند.
(۱) (Morrison, 1983)
(۲) narcolepsy
(۳) (Glaubman & colleagues, 1979)
(۴) (Aarons, 1976)