allef vinicius Ct8MUMx5Ms0 unsplash 970x400 - هیجانات قوی می‌توانند مانع درد شوند

هیجانات قوی می‌توانند مانع درد شوند

در سری نوشته‌‌‌ی «تروما» گام‌هایی برای شناخت بیشتر تروما برمی‌داریم.

این نوشته از خلاصه‌سازی و دسته‌بندی مطالب آورده شده در کتاب «بدن فراموش نمی‌کند» شکل گرفته و سعی شده است لحن دکتر «بسل ون در کولک» در آن حفظ شود.

این نوشته در ادامه نوشته‌ی «تروما رویدادی در گذشته نیست» نوشته شده است.

۱) مشاهده‌ی شگفت‌انگیز

در کتاب جنون زودرس (Dementia Praecox) اویگن بلویلار (Eugen Bleuler) به مشاهدات شگت‌انگیزی اشاره می‌کند:

در بین توهمات افراد اسکیزوفرنیک، مسائل جنسی به مراتب بیشتر و مهم‌ترند. این بیماران تمامی وجد و لذت‌های رضایت جنسی عادی و غیرعادی و حتی بیشتر از آن، هر عمل مستهجن و زننده‌ای را که افراطی‌ترین تخیل‌ها قادر به تصور آن است، تجربه می کنند. بیماران زن به بدترین شکل ممکن مورد تجاوز قرار می‌گیرند و آسیب می‌بینند. به رغم معنای نمادین بسیاری از این توهمات اکثرشان با حواس واقعی مطابقت دارند. 

ویژگی مشترک قربانیان تجاوز گفتگو‌های خشک و تصنعی و عدم وجود روند طبیعی حرکات و حالت‌های چهره در آن‌ها بود.

۲) مطالعه‌ی موردی (۲)

دختر ۱۶ ساله در اتاق هتلی به زور اسلحه و به شکل وحشیانه‌ای مورد تجاوز قرار گرفته بود. مدت کوتاهی پس از این اتفاق با دلال جنسی خشنی آشنا شد که او را به ورطه تن‌فروشی کشاند. مرتب از او کتک می‌خورد. بارها به دلیل تن فروشی به زندان افتاد؛ اما هربار پیش آن دلال باز می‌گشت. توسط خانواده به دوره‌ی بازپروری فرستاده شد. پس از پایان دوره برای درس جامعه‌شناسی به کالج رفت و یک مقاله در مورد فرصت‌های رهایی‌بخش تن‌فروشی نوشت. کم‌کم‌ از بقیه کلاس‌ها انصراف داد. با معتادی در مترو آشنا شد که او را می‌زد. یکبار که به شدت کتک‌خورده بود تصمیم گرفت تا دوباره به دوره درمانی‌اش بازگردد.

۳) بازآفرینی‌های ترومایی

فروید اصطلاح خاصی برای چنین بازآفرینی‌های ترومایی داشت: «اجبار به تکرار» او و بسیاری از طرفدارانش باور داشتند که «بازآفرینی‌ها تلاشی ناخودآگاهانه برای تسلط بر وضعیتی دردناک است و در نهایت به چیرگی بر آن وضعیت و تسکین می انجامند.» شواهدی برای اثبات این نظریه وجود ندارد؛ تکرار فقط درد و خود انزجاری بیشتر را در پی دارد. در واقع حتی مرور مکرر تروما در طول درمان هم ممکن است موجب تقویت اشتغال ذهنی و وسواس فکری شود.

۴) هیجانات قوی می‌توانند مانع درد شوند

برای یافتن توضیحی در باب مطالعه موردی (۲) ون‌‌درکولک به جست‌و‌جو درباره‌ی «جاذب‌ها» می‌پردازد: چیزهایی که ما ر ا به سمت خود می‌کشد، به ما انگیزه می‌دهد و باعث می‌شوند احساس سرزندگی کنیم.

بالاخره مطالعه‌ای یافتم که توضیح می‌داد چطور فعالیت‌های دلهره‌آور یا دردناک بعد‌ها ممکن است به رویداد‌های مهیجی تبدیل شوند. 

در دهه ۱۹۷۰ ریچارد سولومون نشان داده بود که بدن یاد می‌گیرد خود را با محرک‌های مختلف سازگار کند. ما احتمالاً شیفته‌ی مواد مخدر تفننی می‌شویم چون همان لحظه حس بسیار خوبی را در ما ایجاد می‌کنند؛ اما فعالیت‌هایی نظیر حمام بخار، دوی ماراتن یا چتربازی که در ابتدا موجب زحمت و حتی ترس می‌شوند ممکن است در نهایت بسیار لذت بخش بشوند. این سازگاری تدریجی نشان دهنده آن است که تعادل شیمیایی جدیدی در بدن ایجاد شده است. برای همین دوندگان ماراتن، برای مثال، از اینکه بدن خود را تا این اندازه تحت فشار قرار می‌دهند، حس تندرستی و نشاط می‌کنند.

فرضیه سولمون این بود که آندروفین‌ها، مواد شیمیایی مورفین‌مانندی که مغز در واکنش به استرس ترشح می‌کند، در اعتیاد‌های متناقضی که او شرح داد دخیل‌اند.

«هیجانات قوی می‌توانند مانع درد شوند» و این نتیجه‌ی انتشار موادی مورفین‌مانند است که در مغز ساخته می‌شوند. این به این معنا است که برای بسیاری از مبتلایان به تروما، مواجهه‌ی مجدد با استرس نیز ممکن بود به همین شکل کاهش اضطراب را در پی داشته باشد. 

۵) سروتونین بیشتر، تحریک‌پذیری کمتر

حساسیت آمیگدال، دست کم تا حدی، به میزان انتقال‌دهنده‌ی عصبی سروتونین در آن بخش از مغز وابسته است. آمیگدال مجموعه‌‌ای از سلول‌های مغزی را شامل می‌شود خه تهدید یا غیرتهدیدبودن صدا، تصویر یا ادراکات حسی بدنی را تعیین می‌کنند.

نتایج تحقیقات نشان می‌داد حیواناتی که سطح پایینی از سروتونین داشتند حساسیت بیش‌از‌حدی به محرک‌های استرس‌زا از خود بروز می‌دادند، در صورتی که سطوح بالاتر سروتونین سیستم ترس آن‌ها را تحت‌‌الشعاع قرار داده و احتمال بروز رفتار تهاجمی را در پاسخ به تهدیدات احتمالی کمتر می‌کرد.

داروهای SSRI (Selective serotonin reuptake inhibitors) به افراد مبتلا به تروما کمک می‌کنند تا کمتر اسیر هیجانات خود باشند. 

در یک جمله: بسیاری از بیماران با افزایش سطح سروتونین، تحریک‌پذیری کمتری از خود نشان می‌دهند.

۶) بیشتر رنج‌های بشری در عشق و فقدان ریشه دارند

بسل ون‌در کولک از استادش می‌گوید:« او به ما آموخت که بیشتر رنج‌های بشری در عشق و فقدان ریشه دارند و وظیفه درمانگران این است که به افراد کمک کنند تا واقعیت زندگی را با همه لذت‌ها و دل شکستگی‌هایش بپذیرند، حسش کنند و آن را تاب بیاورند. از ما می‌خواست در تمامی جنبه‌های زندگی با خود صادق باشیم و می‌گفت: «بزرگترین منبع رنج‌های ما دروغ‌هایی است که به خودمان می‌گوییم. اغلب می‌گفت حال مردم بدون آگاهی از دانسته‌های خود و لمس احساساتشان هرگز بهتر نمی‌شود. به خاطر دارم که وقتی شنیدم این استاد کهن سال و برجسته دانشگاه هاروارد اعتراف کرد شب‌ها هنگام خوابیدن از تماس باسن همسرش با او حس خوبی داشته، شگفت زده شدم. او با افشای این نیازهای ساده بشری خود به ما کمک کرد تا اهمیت آنها را در زندگی خودمان درک کنیم. فارغ از افکار والا و دستاورهای دنیایی‌مان عدم توفیق در توجه به چنین نیازهایی به هستی رشد نیافته‌ای می‌انجامد. به ما گفت بهبود به دانش تجربی وابسته است: تنها وقتی می‌توانید کاملاً بر زندگی خود مسلط باشید که واقعیت بدنتان را با همه جنبه های درونی اش بپذیرید.»

۷) انقلاب داروشناختی

انتشار مطالعات انجام شده در باب تاثیر دارو بر دسته‌ای از بیماران اسکیزوفرنیک توسط APA یکی از نقاط عطفی بود که رفته رفته رویکرد پزشکی و روانپزشکی را به مشکلات روانشناختی تغییر داد. یکی از کتاب‌های درسی مهم رشته روانپزشکی در آن دوران نوشت: «هم‌اکنون دلیل بیماری روانی را ناهنجاری مغزی می‌دانند که نوعی بی‌تعادلی شیمیایی است

داروهای ضدروان پریشی عامل مهمی در کاهش تعداد بیماران آسایشگاه های روانی ایالات متحده بود و این رقم را از ۵۰۰ هزار نفر در سال ۱۹۵۵ به کمتر از ۱۰۰ هزار نفر در سال ۱۹۹۶ رساند.

در آن دوران دانشمندان در تلاش برای کشف شواهدی در خصوص رابطه سطوح غیر عادی نوراپی‌نفرین با افسردگی و دوپامین با اسکیزوفرنی بودند. امیدی که هیچ وقت به طور کامل محقق نشد. اما این تلاش‌ها مقدمه‌‌ای شد برای احساس نیاز پژوهشگران به شیوه‌ای دقیق و نظام‌مند برای انعکاس یافته های خود که نهایتا به مبنای اولین سیستم نظام مند تشخیص مشکلات روان پزشکی بدل شد.

راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM) که توسط انجمن روان پزشکی آمریکا منتشر شد و عموم از آن به عنوان کتاب مقدس روان‌پزشکی یاد می‌کنند. پیشگفتار نسخه سوم این کتاب در سال ۱۹۸۰ اذعان می‌کرد که این سیستم تشخیصی نادقیق است اما این فروتنی به شکل غم‌انگیزی زودگذر بود.

۸) چرا سطح هورمون استرسی کورتیزول در PTSD پایین است؟

در سال ۱۹۸۴ سخنرانی‌های جذابی در ASNP -کالج روان‌داروشناسی عصبی آمریکا- برگزار می‌شد که در تعدادی از آن‌ها شرکت کردم. در یکی از جلسات با پژوهشی که مارتین سلیگمن با عنوان «درماندگی آموخته‌شده» منتشر کرده بود آشنا شدم. سلیگمن دریافته بود که ترشح هورمون استرس در سگ‌های مبتلا به تروما از حد طبیعی خیلی بیشتر است. 

در آن دوران اکثر پژوهش‌ها به مقادیر زیاد ترشح هورمون استرس در افراد مبتلا به تروما تا مدت‌ها بعد از خطر واقعی اشاره داشتند، به جز راشل یهودا که یافته‌های به‌ظاهر متناقضش حاکی از این بود که سطح هورمون استرسی کورتیزول در PTSD پایین است. کشفیات او زمانی منطقی به نظر رسید که پژوهش او نشان داد:

«کورتیزول با ارسال سیگنال ایمنی واکنش به استرس را خاتمه می‌دهد.» سطح هورمون کورتیزول پایین بود چون در PTSD هورمون‌های استرس بدن پس از رفع تهدید به حالت ابتدایی بازنمی‌گردند. در نتیجه عدم متعادل‌سازی سیستم هورمون استرس سیگنال‌های جنگ‌و‌گریز پس از گذشت خطر همچنان ادامه دارند خود را به شکل سراسیمگی و هراس نشان می‌دهند.

۹) بی‌تعادلی شیمیایی

انقلاب دارویی آسیب‌هایی هم در پی داشته است. مردم و متخصصان پزشکی در دورانی پذیرفته بودند که بیماری روانی به طور عمده به دلیل بی‌تعادلی شیمیایی در مغز به وجود آمده و می‌توان آن را با داروهای خاصی رفع کرد. و این شد که در جاهای زیادی دارو جای درمان را گرفته بود و این امکان را به بیماران می‌داد که بدون پرداختن به مسائل زیربنایی‌شان، مشکلات‌شان را رفع و رجوع کنند. (که در اصل این مهم‌ترین عیب داروهای روانپزشکی محسوب می‌شود.)

الگوی بیماری-مغز کنترل سرنوشت افراد را از چنگ‌ آن‌ها خارج و شرکت‌های بیمه را مسئول رفع مشکل‌شان می‌کند. وقتی شخصی را بیمار می‌انگاریم، فرد رنج‌کشیده را از جامعه جدا و او را با حس درونی خود بیگانه می‌کنیم.

 


این نوشته در نتیجه خلاصه‌سازی فصل دوم کتاب «بدن فراموش نمی‌کند» نوشته‌ی «بسل‌ون‌در‌کولک» شکل گرفته است.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

دسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

  1. بالاخره فهمیدم این «فوف»از کجا اومده.دیگه برم با ذهن اروم بخوابم مرسی😂🧘🏻‍♀️

  2. امیدوارم با انتخابی‌شدن چنین دروسی «دانش خانواده، دفاع‌مقدس، اندیشه 1و2 و ...» نفس راحتی از دست این اساتید بکشیم.

  3. زاویه دید باحالی به ازدواج بود.خوشم‌اومد.دست‌خوش