stijn swinnen qwe8TLRnG8k unsplash 1 970x400 - تروما رویدادی در گذشته نیست

تروما رویدادی در گذشته نیست

در سری نوشته‌‌‌ی «تروما» گام‌هایی برای شناخت بیشتر تروما برمی‌داریم.

این نوشته از خلاصه‌سازی و دسته‌بندی مطالب آورده شده در کتاب «بدن فراموش نمی‌کند» شکل گرفته و سعی شده است لحن دکتر «بسل ون در کولک» در آن حفظ شود.

۱) مطالعه‌ی موردی

فرد عضوی از تفنگ‌داران دریایی آمریکا در ویتنام بوده است. بعد از ده سال خدمت، زندگی تحصیلی و شغلی خود را از پی می‌گیرد اما در شب‌ها با کابوس‌ مواجه است و هر از گاهی نیز با فلش‌بک‌های وحشتناکی روبه‌رو می‌شود. کابوس‌ها و فلش‌بک‌ها فرد را از خوابیدن در شب بازداشته است. در حال حاضر احساس می‌کند که زندگی‌اش طبیعی نیست و از درون مرده است. احساس می‌کند که از عزیزانش دور افتاده و نمی‌تواند لذت واقعی را در زندگی‌اش پیدا کند. پس از تجویز دارو توسط روانپزشک دلیل عدم‌مصرفش را در جلسه بعدی چنین ذکر می‌کند: «دیدم اگر قرص‌ها را بخورم و کابوس‌هایم تمام شود یعنی دوستانم را ترک کرده‌ام و مرگشان بیهوده بوده است. من باید یادگار زنده‌ای از دوستانم باشم که در ویتنام مردند.» با اینکه سعی می‌کند احساسات عمیقی را در مورد خانواده‌اش در خود برانگیزد اما احساس اینکه قلبش یخ زده است مانع او می‌شود. همه‌ی موراد بالا در کنار هم موجب شده‌انند که احساس کند در زندی معلق است و هدفی ندارد.

۲) هسته‌ی روان‌رنجوری

کاردینر (Abram Kardiner) در کتاب The Traumatic Neuroses of War به این موضوع اشاره می‌کند که ریشه علائم به واکنش کل بدن به ترومای اولیه بر می‌گردد. از آنجا که او متوجه هوشیاری و حساسیت مزمنی که این افراد در مقابل تهدید دچار می‌شوند شده بود، برای همین نتیجه مشاهدات خود را در این جمله خلاصه می‌کند: «روان‌رنجوری جسمی، هسته روان‌رنجوری است.» به عبارت دیگر استرس پس از تروما آن طور که مردم تصور می‌کنند تماماً در سر انسان نیست؛ بلکه مبنایی جسمانی دارد. 

۳) روابط

تروما چه حاصل کاری باشد که روی شما انجام شده یا نتیجه چیزی باشد که خودتان انجام داده‌اید برقراری روابط عاشقانه را تقریباً برای همیشه دشوار می کند.

این جمله از آنچه بر فرد مورد مطالعه (۱) رخ داده پرده برمی‌دارد.

۴) شرم

مقاله‌ی Sarah Haley با عنوان «وقتی بیمار بی رحمی‌ها را گزارش میدهد» نقش مهمی در تشخیص نهایی PTSD داشت. او در این مقاله به «شرم حاصل از رفتار گذشته خود» اشاره می‌کند.

بسیاری از افراد مبتلا به تروما در عمق وجود خود به دلیل آنچه در موقعیت خاصی انجام داده یا نداده‌اند، عمدتاً احساس شرم می‌کنند. آن‌ها به دلیل وحشت‌زدگی، نداشتن استقلال هیجان یا خشمی که احساس کردند از خودشان متنفرند.

۵) بی‌حسی عاطفی

به نحوی می‌توان بدترین علامت تروما را بی‌حسی عاطفی دانست. در مطالعه‌ی (۱) هر چه فرد تلاش می‌کرد نمی‌توانست احساسات عمیقی به خانواده‌اش برانگیزد و به لحاظ عاطفی خود را از همه دور می‌دیدید، گویی قلبش یخ زده بود و پشت دیواری شیشه‌ای زندگی می‌کرد.

تنهایی به طرز عجیبی فرد تروما زده را با فلش‌بک‌هایی دردناک از تجربه آسیب‌زا خود مواجه می‌کند. بنابراین فرد ترومازده با دوری از خانواده و افراد نزدیک به او بیشتر به این حملات دچار می‌شود.

۶) سازماندهی ادراک و تخیل

در نتیجه یکی از مطالعاتم در اداره امور کهنه‌سربازان درباره‌ی کابوس‌های شبانه به نقش تروما در تغییر ادراکات و تخیل این افراد پی بردم.

این افراد را به وسیله آزمون رورشاخ مورد آزمون قرار دادیم زیرا به وسیله این آزمون می‌توان مشاهده کرد که چگونه یک فرد از یک محرک بی‌معنا، یعنی یک لکه جوهر، تصویری ذهنی می‌سازد. برداشت افراد از این لکه‌ها حقایق بسیاری را درباره‌ی نحوه‌ی عملکرد ذهن آن‌ها بازگو می‌کند.

نتایج حاصل از این آزمون نشان می‌داد که: «رمزگشایی از اتفاقات اطراف برای افراد ترومازده دشوار است. به نظر می‌رسد که چیز زیادی میان این افراد و محیط پیرامونی‌شان قرار ندارد. این افراد انعطاف‌پذیری ذهنی‌ای را که مشخصه اصلی تخیل است به نمایش نگذاشتند. این نشان می‌دهد که تروما بر تخیل افراد تاثیر می‌گذارد.»

تخیل سکوی پرتاب ضروری برای واقعیت بخشیدن به امیدهایمان است، خلاقیت ما را شعله‌ور می‌کند، خستگی و ملال ما را تسکین می‌دهد، خوشی‌های ما را دوچندان می‌کند و به صمیمی‌ترین روابط ما غنا می‌بخشد. بدون تخیل نه امیدی هست نه فرصتی برای تجسم آینده‌ای بهتر نه جایی برای رفتن و نه هدفی برای رسیدن.

۷) معنای زندگی

از دیدگاه فردی که از تروما رنج می‌برد دنیا به دو دسته تقسیم می‌شود: آن‌هایی که می‌دانند و آن‌هایی که نمی‌دانند. این افراد با دیگرانی که تجربه مشابهی داشته‌اند به خوبی ارتباط برقرار می‌کنند اما هر کس به غیر از این از نظر آن‌ها نمی‌توانست به آن‌ها را پذیرا باشد. برای این افراد همان حادثه‌ای که برایشان دردآور بوده است به تنها چیزی بدل شده که برایشان معنا داشته یا معنای زندگی را در نظرشان تغییر داده است. 

۸) شناسایی یک اختلال جدید

۱۳- در سال ۱۹۸۰ نقطه عطفی پدید آمد. دو تن از روان کاوان نیویورکی به نام خایم شاتان (Chaim Shatan)  و رابرت لیفتون (Robert Lifton)  توانستند انجمن روان شناسی آمریکا را مجاب کنند تا بیماری جدیدی را شناسایی کند:  اختلال استرس پس از تروما (PTSD)

 با تعیین چهارچوب نظری PTSD موقعیتی برای ایجاد تغییری بنیادین در درک ما از بیماران مهیا شد. این امر نهایتاً رشد ناگهانی پژوهش‌ها و تلاش‌هایی برای یافتن درمان‌های مؤثر را در پی داشت.

۹) تنها جنگ نیست که ویران می‌کند

جنگ تنها مصیبتی نیست که زندگی بشر را به ویرانی می‌کشاند. حالات زنانی که به آن‌ها تجاوز شده تفاوت چندانی با سربازان نداشت. بین آن‌ها نیز حملات گاه‌و‌بیگاه خشم انفجاری و دوره‌های طولانی سکوت عاطفی دیده می‌شد. 

۱۰) تروما رویدادی در گذشته نیست

در اوایل دهه ۱۹۹۰ ابزارهای تصویربرداری مغزی به ما  کم‌کم نشان دادند که در مغز این افراد واقعا چه می‌گذرد.

آموختیم که تروما صرفا رویدادی نیست که  در مقطعی از گذشته رخ داده، تروما اثری است که این رویداد بر ذهن، مغز و بدن ما بر جای می‌گذارد. 

تروما به «سازمان‌دهی مجدد و اساسی نحوه مدیریت ادراکات در ذهن و مغز» منجر می شود. تروما نحوه، موضوع و ظرفیت تفکر ما را تغییر می‌دهد.  

دریافته‌ایم که کمک به قربانیان تروما برای یافتن کلماتی برای توصیف آنچه بر سرشان آمده بسیار سودمند است؛ اما معمولاً کافی نیست. شرح رویداد الزاماً باعث تغییر واکنش‌های خودکار فیزیکی و هورمونی این بدن‌های گوش به زنگ و هر لحظه آماده پذیرش تهاجم و تعرض‌ نمی‌شود. تنها در صورتی تغییر ممکن است که بدن یادبگیرد خطر رفع شده و باید در واقعیت اکنون زندگی کند.

 


این نوشته در نتیجه خلاصه‌سازی فصل اول کتاب «بدن فراموش نمی‌کند» نوشته‌ی «بسل‌ون‌در‌کولک» شکل گرفته است.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

دسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

  1. بالاخره فهمیدم این «فوف»از کجا اومده.دیگه برم با ذهن اروم بخوابم مرسی😂🧘🏻‍♀️

  2. امیدوارم با انتخابی‌شدن چنین دروسی «دانش خانواده، دفاع‌مقدس، اندیشه 1و2 و ...» نفس راحتی از دست این اساتید بکشیم.

  3. زاویه دید باحالی به ازدواج بود.خوشم‌اومد.دست‌خوش