نوشتن جوهر میخواهد
چندی میشود که بر قایق نوشتن، پاروی جوهر درون را میکوبم. چرا دروغ، از ابتدا فکر نمیکردم اصلا جوهری باشد، چه برسد که جوهری شوم. در ابتدا قلم خشک است و بیجوهر. باید با جوهر درونت قلمت را تغذیه کنی. در ابتدا نوشتن به کوبیدن هاونگ میماند: تلخ و سخت. اما اگر حوصله کنی و در مسیر بمانی، کم کم چم و خم مسیر به دستت آمده و قلمت هر چه بیشتر بنویسی مقداری از جوهرش را به درون کاغذ ذهنت پس میدهد. جوهر درون از خواندن و زندگیکردن آنچه خواندهای جان میگیرد. تا نخوانی و زندگیاش نکنی، نوشتهای در کار نخواهد بود. برای همین هم هست که نوشتن در ابتدا سخت است. یا شنیدهاید که میگویند در آغاز نوشتن چنین است.
نگذار دریاچه درونت خشک شود
در ابتدا دریاچه درون رو به خشکی است. باید با باران خواندن و تجارب آبش کنید. میلیمتر به میلیمتر که سطحش بالا آید، متوجه تغییر نوع نگاه و رنگ قلم و عمق دیدگاهتان خواهید شد. تا این دریاچه راکد بماند و خبری از جریان در آن نباشد، نه رشدی دیده خواهد شد و نه ماهی تاب و طاقت پر کردن آبششهایش از آب آن را خواهد داشت. دریاچه وجود سیکل کامل میخواهد: باران، جریان و تبخیر. بارانش را با خواندن، جریانش را با عمل و تبخیر را با نوشتن به انجام برسانید. تا سیکل نباشد، نه ماهی خواهد بود و نه ماجرای ماهیگیری که در مورد آن بخواهید بنویسید.
برای نوشتن چه کنیم؟
۱
قلمتان را که به دست گرفتید، خود را رها کنید. بگذارید امواج افکار بر روی کاغذ رها شوند. اجاز دهید تازیانهوار کلمات از دستان و قلم شما جدا شوند. هر چه در استفاده از انواع واژهها بخشندهتر باشید، بیشتر نیز خود را رها و آزاد خواهید یافت. زمانی که در این موضوع مهارت کسب کنید، به این میماند که انرژیهای منفی روان شما از نوک انگشتانتان در حال تبعیدشدن به نوشتههای شما هستند.
۲
نوشتن حواس تیز میخواهید. نوشتن به آدمی حساس نیازمند است. یک شناگر ماهر بین و شنوا که بداند چگونه خود را در طعمها، رنگها، صداها، بوها و سطحها غرق کند. تا زمانی که تکتک حواستان را چونان مداد نوکتیزی نتراشید، چیزکی برای نوشتن عایدتان نخواهد شد.
۳
دلیل خود از نوشتن را برای خود واضح و روشن کنید. نوشتن درباره چرایی نوشتن و نیاز به آن خود میتواند کمککننده باشد. تا ندانید از نوشتن چه میخواهید، سردرگمی به شما اجازه تمرکز بر روی نوشتهتان را نخواهد داد.
برای چه بنویسیم؟
۱
نوشتن به تو پرسشگری میآموزد. اینکه قدر کلمات را بدانی و به قدرتی که حاصل از کنار هم قراردادنشان به دست خواهی آورد ایمان داشته باشی.
با اینکه «چرا» یک کلمه سه حرفی است اما به اندازه قدمت پایکوبی انسان بر روی زمین حرف برای گفتن دارد. پرسشگری ریشه و پیمانی ناگسستنی با روان آدمی دارد، فقط باید آبش داد تا دانههای پنهانش در خاک ذات آدمی جوانه کنند. پرسشگری نیازمند نور حواس و تغذیهِ آبِ توجه است تا رشد کند و ریشه بدواند. آب و نورش را که فراهم کنی، خودش ریشه میدواند و مثل درخت آلبالو در طی چند سال چندین و چند نهال دیگر را برایت به ثمر میرساند. فقط یادت نرود جوانهها برای رشد نیاز به توجه و مراقبت دارند و همچنین صبر.
۲
نوشتن به تو بیقراری میآموزد. زمانی که نوشتن در تو ریشه بدواند، مثل ماهی از آب گرفته شده در هنگام جان دادن خواهی شد. ننویسی و نپرسی روزت شب نمیشود. اگر به انتهای شب رسیده باشی و چیزکی ننوشته باشی، دلت زقزق میکند. همین بیقراری است که آدمی را وادار میکند تا بیشتر بخواند و تجربه کند تا بتواند بنویسد.
۳
نوشتن تو را به خواندن وادار خواهد کرد. هر چه بیشتر بخوانی، کلام مثل ترشی سیر بیشتر در ذهت جا خواهد افتاد. به خواندن که نمکگیر شوی، به نوشتن نیز سودایی خواهی شد.
۴
نوشتن تو را به همکلامی با روانت عادت میدهد روان هر کس زبانی مختص خود دارد و تنها خود فرد میتواند این زبان را بیاموزد. آنگاه که کمکم زبان باز کنی و چند کلمهای بلغور کنی، چند قطرهای از آرامش درون را برای اولین بار خواهی چشید.
۵
نوشتن از نادانیات میکاهد. با روانت که همکلام شوی، خودت و خواستههایت را بهتر خواهی شناخت. هر چه بیشتر ناخودآگاهت، آگاه شود کمتر تیر تصمیمهایت به خطا خواهند انجامید.
۶
نوشتن بر اعتمادت به خود خواهد افزود. بر خطاهایت که آگاه شوی، کمتر و کمتر خود را در جمع دستپاچه و آشفته میبینی. با استرس کمتر در اجتماع عملکرد بهتری خواهی داشت. در نتیجه بر اعتمادت به خود -اعتمادبهنفس- روزبهروز افزوده خواهد شد.
۷
نوشتن از تو شنونده خوبی خواهد ساخت. بر نادانیات که آگاه باشی و بر خود نیز اعتماد داشته باشی، به نقطه خواهی رسید که هر شخص را ارزشمند و درخور توجه و شناخت خواهی یافت. به دلیل ارزشمند دانستن انسانها به خاطر وجودشان نه هر عامل دیگری، سادهتر و با قضاوت کمتر خواهی توانست که به آنچه بر زبان میآورند گوش بسپاری.
۸
نوشتن به تو نحوه تفکر را خواهد آموخت. پلهبهپله که با نوشتن و خواندن و پرسشگری همراه شوی، بیقراریات بیشتر و حواست فعالتر خواهد شد. به این وسیله در مسیر شناخت گام برخواهی داشت: در ابتدا خود و سپس دیگران. چون در طول مسیر به ارزش همکلامی و اعتمادبهخود پیبردهای، حال آمادهای تا در دنیای درونت به کنکاش بپردازی و مسیرهای ذهنیات ر ا آزمایش کنی. هر بیشتر نحوه تفکر خود -الگوریتم آن- را بهتر بشناسی، یک قدم به شناخت خود نزدیکتر خواهی شد.
۹
نوشتن تو را دوستداشتنیتر خواهد کرد. هر چه بیشتر بر خود و رفتارت آگاه باشی و بر آنها احاطه داشته باشی، دیگران را سادهتر متوجه تمایزات خود خواهی کرد. کم کم توجه دیگران با گذراندن مدت زمان کمتری در کنار آنها جلب تو میشود. دلیلش نیز ساده است: چون تو در مسیر توسعه خود گام برمیداری، تفاوتهای فردی تو از نسبت متوسط جامعه با تفاوت غیرقابل اغماضی بالاتر خواهد بود. آنها متوجه تفاوتهای فردی تو که از استانداردهای جامعه بالاتر هستند، خواهند شد.
۱۰
نوشتن به تو اجازه میدهد تا ارتباط ارادی بین افکار و احساسات خود برقرار کنی. با آگاه شدن از نحوه تفکر و مسیرهای معمول آن، با تلاش کمتری میتوانی از افکار منفی دوری کنی. دوری از افکار منفی به معنای احساسات منفی کمتر و در نتیجه دورههای کمتر و کوتاهتر حال بد خواهد بود.
اگر نوشته بالا توجه شما را جلب کرد، پیشنهاد میکنم به مطالب پایین هم نگاهی بیندازید:
نوشتن بهانه نمیخواهد
اگر ننویسی به خودت خیانت کردهای
نوشتن در متن زندگی
در ادامه این نوشته: فلسفه به یک «راز» میماند
3 دیدگاه روشن چرا به نوشتن نیازمندیم؟
شاهین کلانتری گفت:
«آدمی که تفکر و یادگیری برایش مهم و جدی باشد، در نویسندگی دوام میآورد.
ننوشتن یعنی تعطیلی فکر.
توهم استعداد نداشتن الکی است.
فکر خوب زیربنای زندگی خوب و توسعهی فردی است.»
وقتی با چنین جملاتی وربهرو میشوم به خودم میگویم: «ای کاش هنوز هم زندگی به سبک رواقیون معنای دیروز خودش را داشت.»
شاید جملهی زیر در ادامه حرفهای تو باشد:
نوشتن فعالیتی از جنس فکر کردن است.
اما از نوعی فکر کردن که به علت برون ریزی و تبدلی شدن به کلمات، از شفافیت و دقت بالاتری برخوردار است.
ما با واژهها فکر میکنیم.