naghd 970x400 - همراهی با «ناهید عبدی» در دوره «نقد کتاب»

همراهی با «ناهید عبدی» در دوره «نقد کتاب»

۱

تا به حال در دوره‌ای از خانم ناهید شرکت نکرده بودم. یکسالی را با دوره‌های جناب شاهین سر کرده بودم. کتاب من را به شاهین و شاهین من را به متمم متصل کرده بود. و حال شاهین موجب شکل‌گیری جوانه‌ای ذهنی به سمت خانم ناهید شده بود. از اینجاست که می‌توانم بگویم هر چه دارم از کتاب دارم. کتاب ریشه‌ای‌ترین حقیقت زندگی من است. نه تنها موجب پیوند بوده بلکه انفکاک را نیز به من آموخته است. قطع خودم از هر آنچه بوی تفکر و تعقل نمی‌دهد، از آدم‌ها گرفته تا موضوعات روز. 

با خودم عهد کرده بودم تا زمانی که دوره‌های قبلی شاهین را به پایان نرسانده‌ام در دوره جدیدی ثبت‌نام نکنم. بر سر قولم ماندم. اما زمانی که با دوره «نقد کتاب» خانم ناهید روبه‌رو شدم، در دلم اشتیاق ثبت‌نام دوباره شروع به تپیدن کرد. مدتی بود که پست‌های فورواردشده از او را در کانال مدرسه نویسندگی خوانده بودم اما فکر شرکت در دوره‌های او را نداشتم. تا اینکه به مقدمه کتاب شاهراه تاثیرگذاری برخورد کردم: «تقدیم به ناهید عبدی» این پرسش در ذهن من تاب خورد که من هم اگر زمانی کتابی بنویسم کتاب را به کسی تقدیم خواهم کرد که به من در نوشتن آن کمکی اساسی کرده یا نقش اساسی در شکل‌گیری فضای ذهنی من داشته است و یا دوستی من با او به رفاقت زده باشد. خانم ناهید بیشتر از یک دوست بود و این کاملا واضح بود. 

دوره در باب نقد کتاب بود و مدرس آن هم خانم ناهید بود. چه تصادف ظریفی. چی از این بهتر؟ نوشتن در باب کتاب همراه با خانم ناهید که مدتی است پرسش ذهنی من را برانگیخته است. تا به حال شده است بخش زیادی از نورون‌های کورتکس‌تان به منظور فضولی زق‌زق‌کند. خوب من هم چنین حسی داشتم.  

امشب جلسه اول دوره تشکیل شد. محور اصلی این جلسه بیان تفاوت بین خلاصه، مرور و نقد کتاب بود. نتیجه حاصل از پرسش‌هایی که خانم ناهید از حاضرین داشت، ادامه جلسه را رقم زد: «چرا کتابی را می‌پسندید؟»  اکثر جواب‌ها در خود کلمه «من» را جا می‌داد، چه به صورت مستقیم و چه به صورت شناسه فعل. او نتیجه گرفت: «وقتی می خواهیم درباره‌ی چرایی خوبی کتاب بنویسیم نباید فقط متمرکز بر خودمان باشیم. این رفتاری است که یک منتقد پی می‌گیرد.» 

برای روشن‌سازی منظورش از داستان تخت پروکروستس کمک گرفت. نسیم طالب در کتابی با عنوان تخت پروکروستس چنین اذعان  می‌کند که بسیاری از دانشمندان و نشریه‌پردازان و سیستم‌های آموزشی به ماجرای تخت پروکروستس می‌مانند. پروکروستس یک شخصیت افسانه‌ای در یونان قدیم است که تختی از آهن داشته و هر بار که مهمانی به خانه خود دعوت می‌کرده به او می‌گفته است که برای راحتی او تختی هم‌اندازه او به او خواهد داد. اگر مهمان کوتاه‌تر از تخت او بود، با پتک بر او می‌کوبید که پهن شود و اگر بلندتر از تخت بود، پاهای او را می‌برید تا با تخت هم‌اندازه شود. خانم عبدی اشاره کرد که تخت می‌تواند نماد جهان‌بینی ما باشد. ما نباید کتابی را کش دهیم یا قطعش کنیم تا اندازه ذهن ما بشود.

برای روشن تر کردن این موضوع از مقاله‌ای از کتاب «متفکران روس» با نام «خارپشت و روباه» بهره گرفت. پس از باز کردن تفاوت بین روباه و خارپشت از لحاظ نوع جهان‌بینی، به «نشانه‌های یک ذهن نقاد» اشاره کرد. به نقل از شعبانعلی گفت: «نقاد این سه ذهن را در خود پرورانده است: تناقض‌یاب، مصداق‌یاب و تقابل‌پذیر» سپس سه مرحله برای خواندن نقادانه تبیین کرد. در آخر با معرفی دو تمرین جلسه را به پایان رساند:  «نوشتن شرحی بر مقاله خارپشت وروباه» و «نوشتن نقدی بر خود»

کتاب‌های معرفی شده در جلسه اول:
چگونه مرور بنویسیم از برد هوپر
تخت پروکروستس از نسیم طالب
متفکران روس از آیزایا برلین
فکرکردن با درنگ و بی‌درنگ از دنیل کانمن
کتاب‌های مرتبط با حوزه اقتصاد رفتاری از ریچارد تیلر یا دن آریلی
چگونه کتاب بخوانیم؟ از آدلر

 

۲

نوشتن در باب جلسه دوم را با این سوال آغاز می‌کنم: «ترجیح می‌دهید با درد فهمیدن سر کنید یا لذت حاصل از نفهمیدن؟» منظورم دقیقا چیست، بگذارید کمی بازش کنم. زمانی که از عدم آگاهی خود بر موضوعی مطلع نیستید، بیشتر به خودتان اجازه می‌دهید که در باب آن موضوع اظهارنظر کنید اما هر چه که بیشتر می‌خوانید و انبوه ناخوانده‌ها و نادانسته‌های شما  بر شما آشکار می‌شود، ته دلتان خالی می‌شود و با قاطعیت کمتری در باب موضوعی سخن می‌رانید. 

برای مثال تا زمانی که با آثار شوپنهاور و نیچه روبه‌‎رو نشده بودم نگاه من نسبت به «تنهایی» منفی بود. چنین بود تا زمانی که به بخشی از کتاب «فلسفه پیاده‌روی» از فردریک گرو برخوردم:


«نیچه در جایی نوشته است که گسستن کاری دشوار است، زیرا قطع پیوند یا رهایی از بند تعلق درد و رنج به بار می‌آورد. اما در عوض خیلی زود نفعش را خواهیم دید. مقدر بود زندگی شخص نیچه از همین گسست‌ها، قطع رابطه‌ها، و انزواجویی‌ها تشکیل شود: از جهان، جامعه، همسفران، همکاران، همسران، دوستان، بستگان. اما هر گسستی که بر عمق تنهایی او می‌افزود به معنای گسترش بیش از پیشِ آزادی‌هایش بود: دیگر لازم نبود توضیح بدهد، دیگر لازم نبود کوتاه بیاید، دیدش شفاف و خالی از تعصب بود.»

بعد از خواندن بیشتر از زندگی شوپنهاور، ثورو، روسو و نیچه در کتاب «سقراط اکسپرس» از خودم پرسیدم: «چرا تا به حال همچون نیچه به تنهایی نگریسته بودم. از اینکه تنهایی می‌تواند من را مجبور به اندیشیدن و غور بیشتر در خودم کند.»

در ابتدای جلسه خانم عبدی چندین نمونه کتاب بر روی میز نقد گذاشت و دانه به دانه از ایراداتی که به هر یک از نظر خودش وارد بود پرداخت. وقتی به کتاب «هفت عادت مردمان موثر» از استفان کاوی رسید بر موضوعی با عنوان «اتکا متقابل» تاکید کرد. در این لینک این بخش را کتاب را بخوانید:

در پاسخ به سوالی که در اول آوردم برایتان از یکی از رویدادهای اخیر زندگی‌ام می‌خواهم بگویم:

در سال‌های اخیر با موج روی آوردن به آخوندیسم در خانواده گرامی روبه‌رو بوده‌ایم. سه تا از پسرخاله‌های بنده به این موج پیوسته‌اند، و البته مورد چهارمی هم بود که با مخالفت خانواده روبه‌رو شد. با توجه به برخوردهایی که به این عزیزان داشته‌ام چنین قالب ذهنی از سوی ایشان  برای من عجیب آمد: «نباید هر کتابی را خواند یا در باب هر موضوعی جست‌و‌جو نمود چون می‌تواند به فضای ذهنی ما آسیب بزند و ما را آلوده کند.»

در پاسخ به این دوستان من همواره چنین عرض می‌کنم: «نگاه به مسائل به فراخی نخواهد رسید مگر اینکه در باب هر حیطه‌ای بخوانی. مگر اینکه در خواندن هوس‌باز باشی. مگر اینکه از هر نگاهی که می‌خوانی نقد آن نگاه را نیز بخوانی و یا اگر حوصله نقد نداری به دنبال افراد مخالف آن دیدگاه بروی و عینکت را برای دقیقه‌ای هم شده تغییر دهی و از نگاه شخصی دیگر به ماجرا نور بتابانی. پرسش من از این دسته از دوستان این است: «چگونه ممکن است متر و معیار خود را بیابی بدون اینکه کتاب‌های متفاوتی از حیطه‌های گوناگون را امتحان کرده باشی؟»

برای اینکه دست‌گیرتان شود چه می‌گویم به سراغ نقل‌قولی از مارک تواین می‌روم که خانم عبدی به آن در جلسه اشاره کردند:

«انسان‌ها فکر می‌کنند و فکر هم می‌کنند، منتها مثل همفکرانشان فکر می‌کنند نه مستقلن. نوشته‌های همفکرانشان را می‌خوانند و نوشته‌های مخالفان را نه.»

من، خودم مدت‌ها در باب یادداشت‌برداری از کتاب حساس بودم تا به مضمون «نقل به معنا» که خانم عبدی در این جلسه به آن اشاره کرده بود برخوردم. «نقل به معنا» همان خواندن و سپس در باب نوشته‌ای که خواندی بود اما وقتی برای آنچه که انجام می‌دادم اسمی درست‌و‌درمان شنیدم جانم آرام گرفت از اینکه در مسیر درست قدم بر‌می‌دارم. 

در متمم در بخش کتاب‌و‌کتاب‌خوانی در جایی اشاره کرده بود که اگر نمی توانید کتاب را رها کنید، شما مشکل اساسی دارید. تا آن زمان من مدت‌ها بر سر این اندیشه غالب که باید کتاب را به پایان رساند اصرار ورزیده بودم. 

محمدرضا شعبانعلی در باب قوانین یادگیری خود در هشت نوشتار توضیح داده است که چگونه می‌توانیم روحیه نقادانه را در خود پرورش دهیم. همان طور که خانم عبدی  در ادامه این صحبت از جلسه قبل خود اضافه کردند: «برای نقدنویسی نیاز است که در بار اولی که به سراغ یک کتاب می‌روید، ذهن خود را بی‌شکل در ظرف کتاب بریزید تا به شکل نویسنده دربیاید و از نگاه نویسنده دنیای درونی او را مورد خوانش قرار دهید.»

کتاب‌های معرفی شده در جلسه دوم:
چرا می‌خوابیم؟  از متیو واکر
کار عمیق  از کال نیوپورت
کتاب غرقگی از میهای چیک سنت میهایی
کتاب هفت عادت مردمان موثر از  استفان کاوی
دنیل کانمن – تفکر سریع و آهسته

۳

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. من عاشق تشبیه و استعاره‌ام. فکر کنم با آن‌ها پیمان همیشگی بسته‌ام. از آن پیمان‌های ناگسستنی. ظرفیتی که این دو…

  2. تا حدی که آب دهانت را مجبور می‌کنند، تا چانه‌ات یک نفس کلاغ‌پر برود چههه تشبیه باحالی بووود 😂😍😂

  3. بعضی از اشعار مولوی را با باید چند دور خواند، بالا آورد و دوباره قورت داد تا قابل هضم شوند.…