carlos felipe ramirez mesa RTMVbKuAX8I unsplash 970x400 - مغز سه‌گانه و شناسایی خطر

مغز سه‌گانه و شناسایی خطر

کارآمدیِ لوب‌های پیشانی نقش بسیار مهمی در برقراری ارتباط مسالمت‌آمیز با هم‌نوعان دارند. بدون برخورداری از این لوب‌ها انسان‌‌ها بنده‌ی عادت می‌شوند و روابطشان ظاهری و تکراری می‌شود. 

لوب‌های پیشانی ما را از کارهایی که خجالتمان می‌دهند یا دیگران را می‌آزارند منع می‌کنند. اینجاست که مشکل اصلی در مرز بین تکانه و رفتار پسندیده آغاز می‌شود. هر چه ورود داده‌های درونی و حسی به مغز هیجانی شدیدتر باشد، توانایی مغز منطقی در خنثی‌سازی آن‌ها کمتر است. 

 

از اطلاعات حسی تا رفتار 

مرحله اول: تشکیل ترکیبی از اطلاعات حواس گوناگون توسط تالاموس

اطلاعات حسی درباره‌ی جهان اطراف از طریق دستگاه حواس (somatosensory system) دریافت شده و در تالاموس به هم می‌پیوندند. تالاموس ناحیه‌ای در سیستم لیمبیک است که مانند «آشپزمغز» عمل می‌کند.  تمامی داده‌های ورودی ادراکاتمان را در سوپ هم‌زده‌ای مخلوط می‌کند که این سوپ تجربه‌ی یکپارچه و منسجمی است «از آنچه هم‌اکنون دارد برایم رخ می‌دهد.»

 

مرحله دوم: انتخاب مسیر

سپس ادراکات دو مسیر را در پیش می‌گیرند:

۱- پایین به سمت آمیگدال که از دو ساختار بادامی‌شکل در عمق لیمبیک تشکیل شده است.

۲- بالا به سمت لوب‌های پیشانی که در آنجا به خودآگاهی‌مان می‌رسند.

در مقایسه این دو مسیر از نگاه «Joseph LeDoux» می‌توان گفت: مسیر رسیدن به آمیگدال «جاده‌ی غیراخلاقی» فوق‌سریعی است و مسیر رسیدن به لوب‌های پیشانی «جاده‌ای اخلاقی» است که حین وقوع رویدادی به شدت تهدیدآور، رسیدن به مقصد در آن چند میکروثانیه بیشتر طول می‌کشد.

ممکن است پردازش حواس در تالاموس با اختلال مواجه شود که در نتیجه‌ی آن اطلاعات حاصل از حواس ما هر یک به شکل جداگانه‌ای رمزگذاری می‌شوند و پردازش طبیعی حافظه از هم می‌پاشد. (در این صورت است که زمان از حرکت می‌ایستد و چنین به نظر می‌رسد که گویی خطر کنونی همواره پابرجا می‌ماند.)

 

مرحله سوم: تشخیص‌گذاری هیجانی اطلاعات توسط آمیگدال

کارکرد اصلی آمیگدال تعیین ارتباط یا عدم ارتباط داده‌های ورودی با بقای ماست. (عملکرد آن به دستگاه اعلام حریق می‌ماند.) آمیگدال این کار را بسیار سریع و به صورت خودکار و با کمک بازخوردهای گرفته شده از هیپوکامپ انجام می‌دهد.

هیپوکامپ ساختاری در همسایگی آمیگدال است که داده‌های جدید را با تجربیات گذشته ارتباط می‌دهد. اگر آمیگدال تهدیدی حس کند، فوراً پیامی به هیپوتالاموس و ساقه مغز می‌فرستد تا دستگاه عصبی خودمختار (ANS) را برای واکنش سراسری در بدن فرابخواند. 

از آنجا که آمیگدال اطلاعات دریافتی از تالاموس را سریع‌تر از لوب‌های پیشانی پردازش می‌کند، تصمیم می‌گیرد که آیا اطلاعات وارد شده تهدیدی برای بقای ما محسوب می‌شوند یا نه. یعنی قبل از آنکه خودمان خودآگاه متوجه خطر شویم، تا به خود بیاییم، به احتمال زیاد بدن واکنشش را آغاز کرده است.

در نتیجه: ذهن هیجانی زودتر از همه اطلاعات ورودی را تفسیر می‌کند چون اطلاعات پس از ترکیب‌ و پردازش در تالاموس، به آمیگدال برای تشخیص اهمیت هیجانی فرستاده می‌شوند. 

 

مرحله چهارم: ارائه تفسیر خودآگاهانه توسط PFC

داده‌های آماده شده توسط تالاموس از راه هیپوکامپ و قشر سینگولیت قدامی (ACC: anterior cingulate cortex) به قشر پیش‌پیشانی (مغز منطقی) فرستاده می‌شوند تا تفسیر خودآگاهانه و جزئی‌تری توسط PFC ارائه شود.

اگر تهدید توسط آمیگدال بیش از حد شدید تشخیص داده شود یا سیستم فیلترینگ نواحی بالای مغزی ضعیف باشد، در PTSD شاهد بهت‌های طولانی یا طغیان‌های پرخاشگرانه خواهیم بود.

 

مرحله پنجم: ترشح هورمون‌های استرس

سیگنال‌های خطر آمیگدال موجب ترشح هورمون‌های استرس مثل کورتیزول و آدرنالین می‌شوند که ضربان قلب، فشارخون و میزان تنفس را افزایش می‌دهند. در شرایط طبیعی با رفع‌شدن خطر بدن با سرعت نسبتا زیادی به وضعیت طبیعی برمی‌گردد اما در صورتی که جلوی برگشت بدن به حالت طبیعی گرفته شود بدن به دفاع از خود تحریک می‌شود و همین مسئله موجب آشفتگی و برانگیختگی افراد می‌شود.

توجه: دستگاه اعلام حریق (آمیگدال) معمولاً عملکرد نسبتاً خوبی در تشخیص نشانه‌های خطر دارد؛ اما تروما خطر تفسیر نادرست خطرناک یا ایمن بودن موقعیتی خاص را افزایش می‌دهد.

 

مرحله ششم: mPFC به ما کمک می‌کند تا تصمیمی آگاهانه بگیریم

در صورتی که آمیگدال را دستگاه اعلام حریق در نظر گرفته‌اید، لوب‌های پیشانی و به ویژه قشر پیش‌پیشانی میانی (mPFC) را که درست در بالای چشم‌هایتان قرار دارند، برج دیده‌بانی در نظر بگیرید.

به طور معمول، قابلیت‌های اجرایی قشر پیش‌‌پیشانی این امکان را به فرد می‌دهند تا ببیند چه چیزی در حال وقوع است و پیش‌بینی کند در صورت اتخاذ اقدامی خاص چه اتفاقی رخ خواهد داد و دست به انتخابی آگاهانه بزند. توانایی تسلط بر افکار، احساسات و هیجانات (ذهن‌آگاهی) (مرتبط با PFC) نقش مهمی در حفظ ارتباطاتمان با سایر هم‌نوعان دارد.

 

مغزتان را از پایین به بالا تنظیم کنید

در PTSD تعادل حیاتی بین آمیگدال (دستگاه اعلام حریق) و قشر پیش پیشانی میانی (برج دیده بانی) از اساس به هم می‌خورد؛ همین امر کنترل هیجانات و تکانه‌ها را به مراتب دشوارتر می‌کند. مطالعات تصویربرداری عصبی انسان در وضعیت‌های بسیار هیجانی نشان می دهند، که ترس، غم و خشم شدید، همگی فعال سازی نواحی زیر قشری دخیل در هیجانات را افزایش می‌دهند و فعالیت نواحی مختلف لوب پیشانی به ویژه قشر پیش پیشانی میانی، را به طور چشمگیری کاهش می‌دهند. در چنین حالتی، توانایی بازدارندگی لوب پیشانی مختل می‌شود و افراد «عقلشان را از دست می‌دهند»: ممکن است در واکنش به هر صدای بلندی وحشت‌زده شوند، با سرخوردگی کوچکی عصبانی شوند یا وقتی کسی لمسشان میکند میخکوب شوند. 

مدیریت مؤثر استرس به ایجاد نوعی تعادل بین دستگاه اعلام حریق و برج‌دیده‌بانی بستگی دارد. اگر می‌خواهید هیجانات‌تان را بهتر مدیریت کنید، مغز دو گزینه پیش رویتان قرار می‌دهد: می‌توانید از بالا به پایین یا از پایین به بالا تنظیمشان کنید.

آگاهی از تفاوت بین تنظیم بالا به پایین و پایین به بالا برای درک و درمان استرس ترومایی ضرورت دارد. تنظیم بالا به پایین توانایی برج دیده‌بانی را در کنترل ادراکات بدن تقویت می کند. مراقبه‌ی ذهن آگاهی و یوگا به این کار کمک می‌کنند. تنظیم پایین به بالا دستگاه عصبی خودمختار را (که طبق آنچه دیدیم از ساقه مغز نشئت می‌گیرد) مجدداً واسنجی می کند. به کمک تنفس، جابه‌جایی و تماس می‌توانیم دستگاه عصبی خودمختار را ارزیابی کنیم. تنفس یکی از معدود کارکردهای بدن است که هم تحت کنترل خودآگاهانه است و هم تحت کنترل خودکار. 

 

سوارکار و اسب 

عصب‌شناسی که مدل مغز سه‌گانه را ارائه داده است «Paul MacLean» رابطه‌ی مغز هیجانی و مغز منطقی را به رابطه‌ی سوارکار ماهر و اسب سرکش تشبیه کرده است. هنگامی که شرایط محیطی آرام و مسیر هموار است، سوارکار می‌تواند همه چیز را تحت کنترل ببیند. اما تهدید‌های غیرمنتظره ممکن است به رمیدن اسب منجر شود و سوارکار را مجبور کند تا برای حفظ جانش خود را محکم بگیرد. در چنین مواقعی مردم دیگر به ندای منطق گوش نمی‌کنند و بحث کردن با آن‌ها فایده‌ای ندارد. چون هر گاه سیستم لیمبیک چیزی را مسئله‌ی مرگ و زندگی تشخیص دهد، مسیرهای مابین لوب‌های پیشانی و سیستم لیمبیک به شدت باریک می‌‍‌شوند.

BBB 210x300 - مغز سه‌گانه و شناسایی خطرPaul MacLean

با اینکه روانشناسان سعی بر این دارند تا افراد بااستفاده از بینش و فهم را رفتارهایشان را کنترل کنند اما پژوهش‌های روانشناختی نشان می‌دهند که مشکلات روانی اندکی به دلیل اشکال در فهم افراد رخ می‌دهند بلکه بیشترشان از فشارهایی در نواحی عمیق‌تر مغز سرچشمه می‌گیرند که ادراک و توجهمان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند.

توجه: هیجان با منطق تضادی ندارد، بلکه هیجانات‌مان به تجربیاتمان ارزش می‌دهند و از این رو مبنای منطق‌اند. تجربه‌ی شخصی ما حاصل تعادل بین مغزهای منطقی و هیجانی است.  

هنگامی که مغزهای هیجانی و منطقی‌مان در تعارض با یکدیکر باشند، کشمکشی صورت خواهد گرفت که هم رنج جسمانی و هم رنج روانی را به دنبال خواهد داشت.

 


این نوشته در نتیجه خلاصه‌سازی بخشی از فصل چهارم کتاب «بدن فراموش نمی‌کند» نوشته‌ی «بسل‌ون‌در‌کولک» شکل گرفته است.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

دسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

  1. واقعا که بعضی مواقع آدمی هم از بیرون و هم از درون یخ می‌زند. ممنون از کامنت‌ها. خیلی انرژی داد.😅🙏