Anton Chekhov 1889 1vv 970x400 - 100 داستان با آنتوان چخوف

۱۰۰ داستان با آنتوان چخوف

ساختن عادت های پایدار، نیازمند چیزی بیش از انگیزه است. چیزی بیشتر از تعدادی مشوق که شاید به مرور زمان پررنگ و کم رنگ شوند. عادت های پایدار نیازمند یک بینش عمیق در پاره ای از موضوعات خاص هستند. خب این بینش چگونه به وجود خواهد آمد؟ مگر غیر از این است که خواندن آثار نویسندگان بزرگی چون چخوف به جلا بخشیدن نگرش ما نسبت به هر موضوعی کمک‌کننده خواهد بود.

اگر در نظر بگیریم که «قدرت تحلیل» یک موضوع، محصولی جانبی از فرایند کتابخوانی می‌باشد. این تحلیل شخصی نیز، خود وابسته به شناخت مفروضات خویشتن در حوزه های متفاوت است. پس خواندن آثار چخوف را شروع می‌کنم تا برای تحلیل آثار نوشته شده کنونی و تعریف مفروضات ذهنی خود، گامی مهم برداشته باشم.

برای این موضوع، در این چالش به سراغ داستان های کوتاه نوشته شده توسط چخوف می‌روم و برداشت شخصی و تداعی های خودم از هر داستان را برای شما می‌نویسم.

تمامی این داستان های کوتاه «مجموعه آثار چخوف (جلد اول ) به ترجمه سروژ استپانیان به نشر توس» خوانده شده است.

اگر شما به خاطر امروز کار می‌کنید، کار شما ناچیز و بیهوده خواهد بود؛ باید با در نظر داشتن آینده کار کرد. بشر همیشه باید برای آینده زندگی کند، مگر در بهشت که برای زمان حال زندگی خواهد کرد.
شاهین کلانتری به نقل از چخوف

۱

۱۴۰۲.۹.۲۵

یک دست و دو هندوانه
گاهی بهتر است با خود بنشینیم به صرف فنجانی از تفکر، تا این ملقمه افکار را کمی سامان ببخشیم. گاهی نیاز است به خودسامانی ‌و خودنگاری خویش بپردازیم. اینکه ما چه می‌خواهیم و آیا آنچه می‌خواهیم دارای ارزشی برای خواسته شدن است، خود مسئله ای قابل هضم است. حواسمان باشد، گمگشتگی از احوالات ثابت ما نشود. دور از تصور نیست، چون خیلی از ما به آن دچار هستیم.

۲

۱۴۰۲.۹.۲۶

پیش از ازدواج
به نظر می‌رسد فرهنگ شفاهی هر خانواده با دیگری تفاوت دارد. مادر و پدر برای هر کسی جایگاه متفاوتی نسبت به دیگری دارد. فرایند دریافت سخن دیگران و واکاوی و بازنگری دوباره کلمات در ذهن هر فرد، به گونه ای متفاوت اتفاق می‌افتد. هدف از ازدواج چیست و نقش همسر چه می‌تواند باشد؟

۳

۱۴۰۲.۹.۲۷

پدرجان
از گذاشتن «جان» در انتها اسامی ابایی نداشته‌ام اما استفاده متعدد، مزه اش را از بین می‌برد. روی کلمات حساس بوده‌ام و هنوز هم چنین است. به نظرم واژگان از جادوی عجیبی برخوردار هستند که با کنار هم قرار گرفتن یک‌یک‌شان، معجزه شان کامل می‌شود.
کلام موجود عجیبی است. از زمانی که شروع به نوشتن کرده‌ام، حساسیت‌ام نسبت به کلمات دوچندان شده است. پیشنهادی دارم. اگر افراد با کنایه با شما سخن گفتند، مهربانانه جوابشان را بدهید. اگر کلامتان را ساده و بی‌غل‌وغش بیابند، مُحال است دلشان نرم نشود. در اکثر موارد کوتاه آمدن شما در قبال دیگری، اگر چکه ای از انسانیت در او مانده باشد، او را به لرزه در خواهد آورد.

۴

۱۴۰۲.۹.۲۸

در واگن
سرت را بالا می‌گیری، تا شماره کوپه‌ات‌ را بیابی، اما سرت گیج میرود. نمی‌دانی چرا شماره ها دور سرت می‌چرخند. خسته و کوفته که به کوپه می‌رسی، لبخندی بر چهره ات می‌نشیند. اما این لبخند به ثانیه ای پایداری ندارد چون صندلی کنار پنجره را گرفته‌اند.‌ با خودت می‌گویی:«دوره وانفسا است. تاریکی بر همه جا و همه چیز حکم فرماست.» اما در واقع از نعمت حمل‌ونقل ریلی سپا‌س‌گزاری.
همواره درصدی از مردم جامعه، نسبت به قوانین جمعی و گروهی، بی توجه بوده و قوانین را بی اهمیت می‌شمارند. این انتخاب خود ماست که پیرو اخلاقیات باشیم.

۵

۱۴۰۲.۹.۲۹

محاکمه
اعتماد مفهومِ عجیبی است. گاهی هست و گاهی گُم می‌شود. هیچ وقت نقد نیست، باید به نسیه‌اش راضی بود. اعتماد به کلمات، همواره با حواشی همراه است. با اینکه بارها از بی‌اعتمادی، خاطر دیگران را رنجانده‌ایم اما هنوز هم جای مُهر کلام دیگری بر سفال وجود ما خشک نمی‌شود. با پذیرش فاصله‌ها داریم. بدبین نیستیم اما اعتماد را باارزش می‌دانیم. گوهری که نباید به هرکس قرضش داد. در این زمانه آکنده از فسادهای عامدانه آدمیزاد، صداقت و اعتماد هنوز هم جای خود را دارد. بعد از سال ها مکالمه و معامله هنوز هم نمی‌شود، چهره اعتماد را به راحتی تشخیص داد. امری حسی و مرتبط با چشمان است. شفافیت چشم هاست که آنها را مبرا و ما را مغبون خویش می‌سازد.

۶

۱۴۰۲.۹.۳۰

نسیان
فراموشی عجب غولِ بدهیبتی است. آدمی را به سادگی تیره و خار می‌کند. مسئله ساده‌ای است اما یافتن راه حل آن، هر روز سخت تر از روز دیگر می‌شود. نمونه‌اش علائم آلزایمز زودرس است که به طور وحشتناک در سنین ۴۰ تا ۵۰ بر روی سر فرد خراب می‌شود و عملا تمام تلاش های فرد برای داشتن زندگی بامعناتر و طولانی تر را بی ثمر باقی می‌گذارد‌.

۷

۱۴۰۲.۱۰.۱

اعتراف (یک نامه)
نوشتن با نهاد آدمی چه‌ها که نمی‌کند؟ فقط حیف که بی مایه فطیر است. ابزار است، اما کم پیش می‌آید که وسیله درآمدسازی شود. بالاخره باید نیاز های اولیه فراهم شوند تا فرد، متمرکز و بااسترس کمتری وارد میدان یادگیری شود. مُحال است که چراغ دلتان، خاموش باشد و شما در تاریکی اندر پهلوی یادگیری خموده باشید. خموشی هم‌آوا با خواب و ِخمودگی است.
و یک سوال:«چه می‌شود که یک فرد حسن و گیرایی‌اش را به یکباره در چشمان ما از دست می‌دهد؟» بعضی ها زردفام و‌ شیک، تو را مسخ خویش می‌کنند و به یکباره با حرکتی از روی بلاهت، ملاحت‌شان در نگاه شما جان می‌بازد.
و اما حال که سخن از بلاهت است ناگفته به یاد بسیاری از شتابزدگی‌هایم افتادم.‌ واقعیت است که هر چه با شتاب و عجله انجام شود، سرانجام خوبی ندارد.‌ خوب است که صبر و تعادل از اسلوب‌های کنش‌ورزی ما باشند.

نویسندگی آتشِ مقدسی است که خدایان در سینه‌ام برافروخته‌اند و معتقدم که حق ندارم دست به قلم نبرم. کافی است که قلم را از دستم بگیرند تا بمیرم.
موسیقی عشق و شهوت من است.
چخوف، داستان‌های کوتاه(اعتراف)، جلد اول، نشر توس

۸

۱۴۰۲.۱۰.۲

 

۹

۱۴۰۲.۱۰.۳

 

۱۰

۱۴۰۲.۱۰.۴

 

۱۱

۱۴۰۲.۱۰.۵

 

۱۲

۱۴۰۲.۱۰.۶

 

۱۳

۱۴۰۲.۱۰.۷

 

۱۴

۱۴۰۲.۱۰.۸

 

۱۵

۱۴۰۲.۱۰.۹

 

۱۶

۱۴۰۲.۱۰.۱۰

 

۱۷

۱۴۰۲.۱۰.۱۱

 

۱۸

۱۴۰۲.۱۰.۱۲

 

۱۹

۱۴۰۲.۱۰.۱۳

 

۲۰

۱۴۰۲.۱۰.۱۴

 

۲۱

۱۴۰۲.۱۰.۱۵

 

۲۲

۱۴۰۲.۱۰.۱۶

 

۲۳

۱۴۰۲.۱۰.۱۷

 

۲۴

۱۴۰۲.۱۰.۱۸

 

۲۵

۱۴۰۲.۱۰.۱۹

 

۲۶

۱۴۰۲.۱۰.۲۰

 

۲۷

۱۴۰۲.۱۰.۲۱

 

 

 

4 دیدگاه روشن ۱۰۰ داستان با آنتوان چخوف

  • ۳.
    هر پدر و مادری روشی را در تربیت فرزند خود دنبال می کند. اما
    – آیا آن ها در مورد اصول تربیت و آموزش فرزندشان تحقیقی کرده‌اند؟
    یا صرفا همانند پیشینیان خود، مسیر را ادامه می‌دهند؟

    • میخواهم مطلبی در همین مورد با توجه به نظریه مارسیا، الکیند، پیاژه و کلبرگ بنویسم. اشاره شما خیلی بر دل نشست. ممنون از صمیمیتی که دارید.

  • ۴. هوای بیرون قطار به شدت سرد بود اما هوای واگن گرم.
    در راهرو ایستاده بودیم تا اکسیژنی، سازی در ریه هایمان بنوازد. از مامور واگن درخواست کم کردن دما را داشتیم. ما را به درون واگن هدایت کرد. دریغ از درجه ای تغییر دما.
    فکر می کرد در راهرو به دنبال کسی می گردیم. یا شاید هم به دلیل نسناس هایی که در حین سوار شدن مشاهده کردیم، نگران ما بود.
    انگار ایستادن در راهرو ممنوع بود!

    • من را به یاد تنها سفری که با قطار داشتم انداخت. با خواندن مطلب شما نیازمند تجربه‌‌نگاری شدم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. بالاخره فهمیدم این «فوف»از کجا اومده.دیگه برم با ذهن اروم بخوابم مرسی😂🧘🏻‍♀️

  2. امیدوارم با انتخابی‌شدن چنین دروسی «دانش خانواده، دفاع‌مقدس، اندیشه 1و2 و ...» نفس راحتی از دست این اساتید بکشیم.

  3. زاویه دید باحالی به ازدواج بود.خوشم‌اومد.دست‌خوش