photo 1451471016731 e963a8588be8 900x400 - قدم‌ها

قدم‌ها

سرم در نوشتن بود. در خواندن و بازخوانی آنچه شاید برای چندمین بار تکرارش می‌کردم. تکرار یک فکر برای گسترش بخشیدن به شاخه هایش. برای ماندن و صبور بودن به منزله یافتن نگاهی تازه به کلامی که شاید در زبانم، تکرارش خشکیده اش کرده بود. اما تو سرم را بالا آوردی. چهره ام را گشادی. نگاهم را باز کردی تا تمرینی دوباره برای نادانسته هایم داشته باشم. از اینکه درباره‌ی تو نمی‌دانم. تو را نمی‌شناسم به وسعت آنچه در شناخت خودم کوشیده ام. از چشمانت رد می‌شوم. از لبانت. ازچهره ای که گشاده به من لبخند می‌زند. از دستانت. از ناخن هایی که بر آنها رنگ سرخ کوبیدی. می‌پرسی:« چرا چهره‌‌ات در هم فرو رفته است.» نوشتن را بهانه می‌کنم. اما می‌دانم تله هایم برای تو کاری نیستند. تو از نگاهم رد شده‌ای. مرا خوانده‌ای.
با تو همراه می‌شوم. کمی با تو راه می‌روم. نگاهت میکنم. کمی با تو راه می‌روم. کمی نگاهت می‌کنم.
کمی با تو…
نگاهت…
کمی با تو…
نگاهت…
نگاهم دوست ندارد بدرقه ات کند، اما امان از زمان! لعنتی جانِ خمورم را بیدار کرده‌ای و حال می‌خواهی ترکش کنی. از من دور می‌شوی. خط فاصله ها را دانه به دانه می‌شمرم. تعدادشان زیاد و زیادتر می‌شود.

ساعاتی بعد در راه برگشت قدم برمی‌دارم. همان مسیر تکراری با تو. قدم هایت برایم تداعی می‌شوند. دستی که بر بالای سرت کمانه کردی تا آفتاب را دور بزنی. موهایی که دو سه باری آنها را با انگشتانت به جانب گونه ات راهنمایی می‌کنی. خفتنم را به یاد می‌آورم و بیداری حاصل از سلام تو. سلامی بعد از تبعیدی طولانی. هوایی که مانده است، وارث توست.

به خانه می‌رسم. بیش از خاطره‌ای از تو برایم چیزی نمانده است. اما می‌دانم تو برای من بیشتر از خاطره، قدم‌ها و خنده‌هایت هستی. به وسعت تمام قدم‌هایی که با هم تقسیم‌شان کرده ایم، برای نگاهت، برای  کلامت ارزش قائلم. شاید خیلی چیز ها را فراموش کنم. شاید حتی چند سالی دیگر مکان و زمان و همه چیز از خیالم محو شود، اما این قدم ها را نه.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. یه درخواستی دارم، اگر راجع به اینکه فرق تاچ از روی غریزه جنسی با تاچی که از روی لاو لنگوییج…