زندگی که صدایت را زیر میگیرد.
نمیپرسی چرا؟
چون چراییاش را خود میدانی.
مشغله زندگی این است.
و چون روزها را بیصدا طی میکنی.
آدم ها نمیپرسند: «چرا ساکتی؟»
میگویند: «لال شدهای؟ کری یا کوری؟»
آنها را ملامت نکن.
چون خودشان را هم به یاد نمیآورند.
چه برسد به تو!
و در این روزگارِ زنگاری
که محبت، زنگ خورده در گوشهای رها شده
سخنی از بازیافت نیست.
چه برسد به بازیابی آنچه از دست رفته
یا گم شده
چون به خیالمان همیشه
نسخه آپدیت هر چیز وجود خواهد داشت.
بالاخره فهمیدم این «فوف»از کجا اومده.دیگه برم با ذهن اروم بخوابم مرسی😂🧘🏻♀️
8 دیدگاه روشن نسخهِ آپدیتشده
از محبت گفتی
به نظرم هنوز میشود در این روزگار زنگاری، محبت و عشق را از بعضی افراد گرفت از جمله خانواده و دوستان.
فکر میکنم محبت دادنی و گرفتنی نباشد. محبت انتقالی است. مثل یک باکتری یا ویروس خوب میماند. کسی که محبت دارد بدون که بخواهد آن را به دیگران منتقل میکند.
ابتدای این شعر بار دیگر تداعیگر تنهایی انسان شد. فردی که شاید با دیگران بتواند فقط شروع کند اما ادامه مسیر را باید به تنهایی و با درد طی کند.
یکی از ترس هایی که همیشه داشتم اینه که
انقدر گرفتار روزمرگی و مشغله های مختلف بشم که خودم و اخلاقیات را فراموش کنم. یا به قول شما زندگی صدایم را زیر بگیرد.
می دونی، ادم ها همیشه ازم میپرسن که چرا ساکتی؟
تا مدت ها خودم را سرزنش می کردم که چرا مثل بقیه نمی تونم ارتباط بگیرم و با همه سریع صحبت کنم. تا زمانی که با مفهوم درون گرایی و برون گرایی آشنا شدم. البته ترجیح میدم با افرادی ارتباط برقرار کنم که یه جورایی بهم شبیهاند. شاید یکی از مهم ترین دلیل های ساکت بودنم اینه. (هر چند توی این وب سایت کاملا برعکسش هستم.)
یکی دیگه از دلیل ها اینه که اگر بدونم نظرم برای کسی مهم نیست، ترجیح میدم سکوت کنم.
تیکه دوستداشتنی
«و در این روزگارِ زنگاری
که محبت، زنگ خورده در گوشهای رها شده
سخنی از بازیافت نیست.
چه برسد به بازیابی آنچه از دست رفته
یا گم شده
چون به خیالمان همیشه
نسخه آپدیت هر چیز وجود خواهد داشت.»
امیدوارم آینده محبت وخیمتر از این نشود.
با توجه که آمارهایی که در کتاب «واقعنگری» خواندم.
شرایط آنقدر ها هم که ما فکر میکنیم بدتر نشده است مانند فقر و گرسنگی
شاید قضیه «محبت» هم از این قضیه مستثنی نباشد.
دست و پنجه نرم کردن با آمارها هیچ وقت کار سادهای نبوده است.