henry be MdJq0zFUwrw unsplash 970x400 - فرایند خلق و بازخلق

فرایند خلق و بازخلق

در خواب بود یا بیداری؟ نمی‌دانم. در کاناپه‌ای راحتی، روبه‌ دو کاناپه‌ی دیگر نشسته بودم. بر روی یکی فروید و بر دیگری داروین آرمیده بود. هر دو در اواخر عمر خود به سر می‌بردند اما همچنان شاداب و سرحال. قرار با این دو عزیز حس یک قرار رسمی را نمی‌داد. چرایی‌ این حس را نمی‌دانم اما در ادامه مکالمات متوجه شدم فروید در نقش پدربزرگ مادری و داروین در نقش پدربزرگ پدری بنده درآمده است. آنچه دیده می‌شد شبیه تئاتری از واقعیت بود. این دیدار چندباری تکرار شد. 

پس از این دو عزیز نوبت به دیدار جناب دکارت رسید. به نظرم آمد که تاریخ خواب‌های من عقب و جلو هستند. منتظر هگل یا شخصی بودم که در اطراف انقلاب انگلستان زیست کرده باشند. حتما حکمتی بود که مزاحم جناب دکارت شده بودم. از آنجا که این عزیز در باب زمان و خلقت صحبت‌هایی داشته‌اند و من هم آن‌ها خوانده بودم، این دفعه پس از دیدن فیلم Edge of tomorrow همان شب روی ماه جناب دکارت را در خواب زیارت کرده و با ایشان به گفت‌و‌گویی در باب زمان و ….. نشستم. 

دکارت از مثال ساعت به عنوان اولین ماشینی که انسان توانست آن را به صورت دقیق بسازد، یادمی‌کند. او بیان می‌کند که خلقت خداوند آنقدر دقیق است که خودش خویش را تنظیم می‌کند. از آن‌جا که مفهوم زمان برای خداوند بی‌معنا است، خلقت او با فرایند خلق و بازخلق توسعه می‌یابد. هر بار که تناقضی در ساختار هستی رخ نشان می‌دهد، هستی این علائم و عوارض را در وجود خود نگه داشته، به آنچه که در نظر ما «گذشته» آن خلقت است بازگشته و تناقض را حل می‌کند. به همین دلیل می‌تواند باشد که در ورای هر یک از رازهای هستی حکمتی بی‌اشکال نهفته است. حکمتی که برای فهم آن به آگاهی از آینده نیازمند خواهیم بود.

این فرایند مشابه فرایندی است که میمیک‌‌ها در فیلم Edge of tomorrow پشت سر می‌گذارند.  با هر بار کسب تجربه آن را به خاطر سپرده، روز برای آن‌ها تکرار شده و سپس در همان روز دوباره مرتکب همان خطا نخواهند شد. چرا؟ چون زمان برای آن‌ها معنا ندارد همان‌گونه که زمان برای خلقت منظم خداوند معنا ندارد. کلیتی عظیم که ابتدا و انتهای آن مشخص نیست.

2 دیدگاه روشن فرایند خلق و بازخلق

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. من عاشق تشبیه و استعاره‌ام. فکر کنم با آن‌ها پیمان همیشگی بسته‌ام. از آن پیمان‌های ناگسستنی. ظرفیتی که این دو…

  2. تا حدی که آب دهانت را مجبور می‌کنند، تا چانه‌ات یک نفس کلاغ‌پر برود چههه تشبیه باحالی بووود 😂😍😂

  3. بعضی از اشعار مولوی را با باید چند دور خواند، بالا آورد و دوباره قورت داد تا قابل هضم شوند.…