در این نوشتار با پیشینهی نظریه دلبستگی و مسیری که تا امروز به منظور کامل شدن پیمودهاست، آشنا میشویم. نظریه دلبستگی، توضیحی روانشناختی برای پیوندهای عاطفی و روابط بین افراد است. تمرکز این نظریه بر پیوندهای بلندمدت بین افراد، از جمله روابط بین والدین و فرزند است. پایه اصلی این نظریه با نیاز کودک برای پیوندسازی با مراقبان اولیه خود، گرهخوردهاست. پیوندهای اولیهای که در نوع رفتار ما در روابط بعدیمان در ادامه زندگی تاثیرگذار هستند.
در مقاله جان بالبی (John Bowlby) در سال ۱۹۴۴، «چهل و چهار دزد نوجوان: شخصیت و زندگی آنها در خانه»، که در مجله بین المللی روانکاوی منتشر شد، میتوان شاهد رشد جوانههای اولیه نظریه دلبستگی بود. برخلاف سایر نویسندگان روانکاو همنسل خود، بالبی با یک محقق تجربی مستعد به نام مری آینزورث (Mary Ainsworth) رابطه کاری برقرارکرد. مشاهدات دقیق آینسورث، ابتدا در اوگاندا (۱۹۶۷) و بعدها در بالتیمور، منجر بر توصیفات دقیقی از تاثیر رفتار مادرانه بر تفاوت های فردی دلبستگی نوزادان با یکدیگر شد. تحقیق (۱۹۷۸) آینزورث، استانداردی طلایی برای شناسایی و طبقه بندی تفاوت های فردی در امنیت دلبستگی نوزاد (و ناامنی) ارائه کرد و موجب آغاز دههها تحقیق به منظور بررسی نتایج تفاوت های فردی در دلبستگی نوزادان شد. (۶)
در آغاز قرن ۲۱، شورای تحقیقات ملی و کمیته انستیتوی پزشکی به منظور یکپارچه سازی علومِ مرتبط با رشدِ اولیه دوران کودکی، نتیجهگیریها و توصیه های خط مشی خود را بر چهار موضوع استوار کرد.
یکی از این چهار موضوع:
” محیط های اولیه اهمیت دارند و روابط پرورشی ضروری هستند…کودکان در چهاچوب روابط نزدیک و قابل اعتماد رشد میکنند و شکوفا میشوند که عشق و پرورش، امنیت، تعامل پاسخگو و تشویق برای کاوش را فراهم می کند. بدون چنین رابطهای، توسعه مختل خواهدشد و تاثیرات منفی آن میتواند شدید و طولانیمدت باشد.”
این بیانیهِ واضح نشان دهنده درجه بالای تاثیر گذاری تحقیقات الهام گرفته از نظریه بالبی و روشهای تحقیق خلاقانه آینزورث میباشد. (۶)
سال ها پس از تحقیقات آینزورث، مری مِین (Mary Main) و همکارانش راهی برای مطالعه انتقالِ بیننسلیِ الگو های دلبستگی ارائه کردند. یافته ها نشان داد که “وضعیت ذهنی والدین در رابطه با دلبستگی” الگوی دلبستگی نوزاد را پیش بینی میکند.
علاوه بر این، انفجاری از تحقیقات در مورد بررسی فرآیند های دلبستگی به غیر از رابطه والد-کودک وجود داشته است: برای مثال در روابط عاشقانه بزرگسالان. چنین تحقیقاتی از باور بالبی (۱۹۷۹) حمایت میکند. او باور داشت که دلبستگی فرایندی است که انسان ها را از گهواره تا گور توصیف میکند.
یکی از نقاط عطف روانشناسی معاصر، کاوش سه جلدی بالبی (۱۹۶۹، ۱۹۷۳، ۱۹۸۰) در مورد دلبستگی، جدایی و فقدان بود. سه فرایندی که توسط آنها پیوند های عاطفی شکل میگیرد و شکسته میشود. هدف اصلی بالبی توصیف و توضیح چگونگی وابستگی عاطفی نوزادان به مراقبان اصلی خود و ناراحتی عاطفی در هنگام جدا شدن از آنها بود.(۷)
ایده های اولیه نظریه دلبستگی بالبی از مشاهدات رفتار نوزادان و کودکان خردسال شکل گرفت. نوزادانی که برای مدت های مختلف از مراقب اصلی خود (معمولا مادر) جدا شده بودند. مشاهدات اولیه بالبی از آزمایشگاه ها و تحقیقات همحوزه او تغذیه شد. او دریافت هنگامی که یک نوزاد انسان یا نخستی از مادرش جدا میشود، نوزاد یک سری واکنش های عاطفی قابلپیشبینی را تجربه میکند. اولین مورد اعتراض است که موارد روبهرو را شامل میشود: گریه، جستجوی فعال و مقاومت در برابر تلاش های تسکین دهنده دیگران. دومین مورد ناامیدی است که حالت انفعال و اندوه آشکار است. و سومین مورد جدایی است که به این صورت تعریف شده است: «بی توجهی فعال و به ظاهر تدافعی و اجتناب از مادر در صورت برگشت.»
به دلیل شباهت های قابل توجه بین نوزادان انسان و سایر نوزادان نخستی، بالبی به اهمیت تکاملی دلبستگی نوزاد به مراقب و حفظ آن در مواجهه با جدایی پی برد. او دلبستگی را یک سیستم عنوان کرد که “مجموعهی پیچیدهای از احساسات و رفتار های دلبستگی” میباشد. به نظر او این سیستم برای محافظت از نوزادان در برابر خطر تکامل یافته است که این حفاظت به وسیله نزدیک نگه داشتن آنها به مادرشان صورت میگیرد. یک نوزاد تازه متولد، میتواند به وسیله گریه کردن، تماس چشمی، لبخند زدن و ساکت شدن، مادرش را تشویق کند تا در نزدیکی او بماند. همین کودک چندی بعد میتواند مادرش را تعقیب کند و او را صدا بزند. با توجه به چنین رفتارهایی از نوزادان، بالبی و سایر ناظران، متوجه شدند در صورتی که نوزاد سالم، هوشیار، نترس و در حضور مادرش باشد؛ تمایل دارد که به کاوش در محیط و تسلط بر آن بپردازد. علاوه بر این نوزاد در چنین شرایطی خواهان برقراری ارتباط صمیمی با سایر اعضای خانواده و جامعه است. محققان این نقش مادر را «یک پایگاه امن» مینامند. نظریه دلبستگی را میتوان در سه گزاره خلاصه کرد که در جلد دوم سه گانه بالبی به وضوح بیان شده اند:
اولین گزاره: زمانی که یک فرد مطمئن باشد که هر موقع که بخواهد نقش دلبستگی برای او دردسترس خواهد بود؛ آن شخص در مقایسه با فردی که چنین اطمینانی ندارد، بسیار کمتر، مستعد ترس شدید یا مزمن خواهد بود.
دومین گزاره: مرتبط با دوره حساسی است که در طی آن، چنین اطمینانی رشد میکند(ارتقا مییابد). طبق این گزاره، اعتماد به دردسترس بودن انواع دلبستگی یا فقدان آن، به آرامی در طول سال های نوزادی، کودکی و نوجوانی ایجاد میشود. هر انتظاری که در طی سالهای ابتدایی ایجاد شود، در سالهای متوالی زندگی نسبتا بدون تغییر باقی میماند. (۷)
…
منابع و معادل های انگلیسی کلمات در آخر مطلب آورده خواهدشد.
این نوشتار در دست اصلاح و تکمیل است…