در گفتوگو با مهدیه شوریابی
در روزهای اخیرا بیشتر به فلسفه نوشتن روی آوردهام. با اینکه خواندن کتابی مثل «پرنده به پرنده» جملهها و سوالهای بیشتری در باب نوشتن و نویسندگی در ذهنم کاشت اما هنوز مصاحبه جای خودش را دارد.
در این نوشته با مهدیه شوریابی همراه میشویم. او دانشجوی معماری دانشگاه آزاد کرج است و چند سالی است که همراه با شرکت در دورههای مدرسه نویسندگی در تلاش است تا جای پای خود را در نوشتن محکم کند. نوشتههای او را میتوانید در وبسایت و کانال شخصیاش (نگاشتنی) دنبال کنید.
بخش اول) از خودت
۱) اگر بخوای خودت را در قالب کلمات جاری کنی، از چه صفاتی استفاده میکنی؟ (با در نظر گرفتن اینکه از ۱۰ تا صفت بیشتر نمیتونی استفاده کنی.)
موج-ابر-شاد-اهمیت-تلاش-خشم-زودرنج-شنوا-خندان-خسته
۲) اگر بخوای به زندگیات نگاه نقطهای داشته باشی، نقاط عطف زندگی تو چه زمانهایی بودند؟ ارتباط بین این نقطههای زمانی را چگونه تفسیر میکنی؟
چه توصیف جذابی. تو «دربارهی من» سایتت هم از علاقهات به اشکال و نقاط و خطوط خونده بودم. از آدمهایی که عاشق یه سری مفهوم و ایدهان و هرچی دارن رو میبرن تو اون دسته خوشم میاد. طرح سوالت به این شکل خیلی کمک توجواب دادنم میکنه. اگر بخوام این نقاط رو تو زمینهی نوشتن بررسی کنم: (سعی میکنم خلاصه بگم)
پنجم دبستان مدرسم عوض شد، یه غریبه بودم برا همه. زنگ انشا سعی کردم با چیزی که نوشتم خودم رو به همه معرفی کنم تا دوست پیدا کنم. از زبان طنز استفاده کردم و نتیجه داد. بچهها و معلمم خیلی خوششون اومد.
پس، نقطهی شروع: اولین کمک از نوشتن
سه سال راهنمایی، معلم ادبیات خوشذوقی داشتیم که زنگهای انشا با دقت به نوشتههامون گوش میداد و کتابهای زیادی بهمون معرفی میکرد. بچههای کلاس هم چون زیاد باهاشون تو انشاها شوخی میکردم، خوششون میومد. هر هفته زنگ انشا تشویق میکردن که نفر اول برم. همه منتظر شنیدن بودن. من افرادی رو برای شنیده شدن داشتم. چی از این بهتر؟
نقطهی دوم: احساس ارزشمندی با نوشتن
همون سالهای راهنمایی احساس کردم به چیزی بیشتر از انشا نوشتن و تشویق از سمت همکلاسیهام نیاز دارم. یه روز از مدرسه که برگشتم در گوگل سرچ کردم: «چگونه نویسنده شویم؟» و با استاد کلانتری آشنا شدم.
نقطهی سوم: افتادن در وادی نوشتن
از سایت مدرسه نویسندگی، لایوهای دوران کرونای استاد کلانتری، جمعهها و کارگاه تولید محتوا که بعد شد تمرین نوشتن، پیوسته دیدم رو دربارهی نوشتن و نویسندگی گسترش دادم. مهر ۱۴۰۲ موفق به حضور تو اولین دورهی حضوری شدم و خودم رو به استاد کلانتری معرفیوندم.
نقطهی چهارم: ارتقای روشهای یادگیری نوشتن
از پارسال تا همین امروز دورههای مختلف آنلاین و حضوری استاد رو همچنان شرکت کردم و از عید وارد دورهای شدم که بچههای خفن و باتجربهی استاد، تو اون کلاس هستن. قرار گرفتن کنار اونا باعث شده مدام در تلاش باشم خودم رو بهشون برسونم و انگیزم برای نوشتن بیشتر باشه.
نقطهی پنجم: قرار گرفتن در موقعیتی که نتونم درجا بزنم در نوشتن
۳) جذابترین کار زمانی که احساس کسلبودن داری چیه؟
بستگی داره احساس کسل بودنم ناشی از چه مشکلی باشه.
اگر ناراحتی از دوستی باشه: فیلمدیدن و کتابخوندن کمک میکنه حواسم پرت بشه.
اگر مسائل خانوادگی باشه: بیرون رفتن، قدم زدن
اگر احساس کمبود درمورد خودم و نوشتههام بهم دست داده باشه: سعی در نوشتن ساعات بیشتر، ویرایش دقیقتر، خوندن نوشتههای قبلیم که دوسشون داشتم.
۴) آیا راهی برای رهایی یافتن از عادتهای غلط پیدا کردی؟
راهحلهای من مقطعی جواب میدن متاسفانه. راهحل دائمی ندارم. به طور مثال این ماه یه روشی انجام میدم تا مدتی همچی اوکیه ولی بعد اون روش هم دیگه کارساز نیست، یه مدت میوفتم رو دور معیوب تا دوباره روش جدید پیدا کنم.
۵) جریانهای اخیر ایران – مثل جریان حجاب – چقدر روی جهانبینیات تاثیر گذاشته است؟
اینکه چقدر قبل از این جریانات دنیام کوچیک بود و افکار تعصبی و اشتباه داشتم و حالا چقدر دیدم بازتر شده.
۶) الان یکی از دغدغههای همنسلیهای ما انتخاب رشته و انتخاب دانشگاه است. چگونه با این موضوع کنار اومدی؟ چه عواملی روی انتخابت تاثیر داشت؟
من سردرگمترین آدم جهان بودم. احساس میکنم اون سن برای انتخاب مسیر و آینده واقعن سن حساسیه و آدم تو شرایطی قرار داره که مدام سردرگمه و نمیتونه و بلد نیست فکراشو درست بذاره روی هم. به نظرم کاش شرایطی مهیا بود که قبل از انتخاب رشته میتونستیم گزینههای مختلف رو تجربه کنیم و اول تو شرایطش قرار بگیریم و بعد بریم سراغ انتخاب مسیر اصلی.
من تو این موضوع تنها برگ برندم این بود که میدونستم معماری میخوام. خیلیا حتی نمیدونن چه رشتهای براشون مناسبه یا چی دوست دارن. مشکل من دقیقن همون تایم دبیرستان وقتی فهمیدم کنکور معماری حذف شده و ما نمیتونیم در دانشگاه رشتهی مهندسی بخونیم شروع شد. من از بچگی ریاضیم به شدت بد بود و نمیدونستم این ریسک که بشینم درسای سه ساله ریاضی رو بخونم یا به همون مدرک فنیحرفهای رضایت بدم. که تصمیم گرفتم از راه سخت فرار نکنم و بروم تو شکم چیزی که از بچگی ازش دوری کرده بودم، همون ریاضی.
۷) چون به تازگی از جریان کنکور و حواشی آن خارج شدی. به نظرت اگر بخوای یک لیست توصیهنامه برای یک کنکوری بنویسی، چی مینویسی؟
۱. قبولی کنکور تمام سرنوشت تو رو رقم نمیزنه. خوشبختیت رو تضمین نمیکنه. اما، تو زندگی موقعیتهای اینچنینی زیاده. آماده شدن برای مقابله با آزمونهای بزرگ رو خوبه با کنکور تمرین کنی. اینکه یادبگیری برای هدفت از تفریحاتت، دوستات و خیلی چیزها بزنی و مدتی متمرکز کار کنی.
۲. بجای ساعتها فکر کردن به نتیجه، ترس به دلت راهدادن و اضطراب گرفتن، همون وقت رو بذار برای مطالعهی متمرکز. تو مبنا رو تلاشکردن بذار و نتیجه رو در نظر نگیر.
۸) از دوستیهایت میگویی؟ معیارت برای انتخاب یک فرد به عنوان دوست چیست؟ (یا اصلا معیارت برای انتخاب آدمها چیست؟)
دوست و دوستی واقعن مهمه. من آدم به شدت اجتماعیای بودم.(اینقد زیاد که مدتیه سعی کردم کمش کنم.) دیدگاهم خیلی عوض شده نسبت به دوستی و یکی از دلایلش میتونه بیحوصله شدنم باشه. حوصلهی آدمهایی که-به اصطلاح خودمون بخوام بگم-فازم بهشون نمیخوره رو اصلن ندارم. یعنی یجورایی مربوط میشه به همون معیارهایی که گفتی. تا توی آدمی، اون معیارهایی که دارم رو پیدا نکنم حذفش میکنم. ولی خیلی برام جالبه دوستیهایی برام پایدار بوده که اتفاقی با طرف آشنا شدم. ولی خب میشه اینجوری توجیه کرد که برخوردمون اتفاقی بوده، درست. اما به مرور زمان وقتی معیارهای طرف با معیارهای من سازگار بوده، این دوستی ادامه پیدا کرده.
۹) خود آیندهات را چگونه تصور میکنی؟
واقعن الان تو اون مرحلهای زندگی قرار دارم که بیثباتترینم. یعنی حتی بپرسی سال بعد این موقع فکر میکنی، کجایی نمیتونم جواب بدم!
۱۰) چه حسی نسبت به اسمت داری؟ امکان داره توصیفش کنی؟
چه سوال عجیبی. شاید اولین نفر باشی که اینو ازم پرسیده. راستش … احساس نمیکنم خیلی اسم قشنگی باشه، گاهی حتی فکر میکنم چرا مامان و بابام از بین این همه اسم، باید یه اسم عربی که از یه اسم پسرونه گرفته شده روم بذارن، اما مشکلی هم باهاش ندارم. یعنی اینکه میگم اسم قشنگی نیست منظورم این نیست که بدم میاد اسمم مهدیهس. نمیدونم میتونم منظورم رو برسونم یا نه. به هرحال اسمیه که از بچگی تو گوشم خونده شده. از اول باهام بوده و هویت من با این اسم شناخته میشه. قطعن با اسمم راحتم. تو مدرسه هم خیلی رایج بود همه دو اسمی باشن. ولی به شخصه هیچوقت دلم نخواسته اسمم رو عوض کنم.
۱۱) به نظرت چه افرادی بیشترین تاثیر را بر روی تو داشتهاند و چگونه؟
پدر و مادر قطعن اولین تاثیر بزرگ هر آدمیان. برادرم به حد زیادی. عمه کوچیکم. استاد کلانتری. معلم راهنماییم. معلم یکی از درسای تخصصی دبیرستان. دوست صمیمیم.
۱۲) از چرایی انتخاب رشته معماری میگویی؟ به نظرت کسانی که میخواهند این رشته را انتخاب کنند باید چه مواردی را مدنظر قرار بدهند؟
پدرم معماره و وقتی بچه بودم به واسطهی وقتگذروندن با من، ناچار بود اول به محل کارش سر بزنه و بعد بریم تفریح. من از بچگی ساختمونهای در حال ساخت زیاد رفتم و چشمم بهشون آشنا بود. وقتی بچهای، طبیعتن حواست زیاد به پدر و مادرته و دنبال الگو گرفتن ازشونی. من تماسهای کاری پدرم رو که میشنیدم با انواع مصالح هم آشنا شدم. نقشهکشیهاش، نوع خطکشی و ترسیماتش رو دیدم. اینجوری شد که نسبت به این رشته دید وسیعی داشتم.
ولی اینا موقع انتخاب رشته جلو چشمم نبود. این تاثیرات رو بعدها تو دبیرستان فهمیدم. وقتی مصالح درس میدادن و من همهی اسمها رو بلد بودم و بقیه با تعجب به همدیگه نگاه میکردن. وقتی ترسیم دستیم از همه بهتر بود. وقتی قدرت تصورم از یک شکل و فرم قوی بود. ولی انتخابش سال هفتم اتفاق افتاد. وقتی برای درس کاروفناوری بهمون گفتن ماکت درست کنید. من عاشقش شدم. اونجا بود که انتخاب کردم برم معماری.
بقیه کسایی که مثل من پدر یا مادر معمار دارن حتمن زمینهی خوبی هم دارن. ولی کسایی که از قبل با این رشته آشنا نبودن باید بیوفتن تو دل تجربه. به واسطهی دوستی آشنایی فامیلی کسی برن سر ساختمون. با معمارا صحبت کنن و شرایط این رشته رو بسنجن.
متاسفانه یه دید اشتباهی هست تو معماری که فکر میکنن فقط یه رشتهی با کلاسه و چهارتا خط میکشن و یه ماکت درست میکنن و تموم. ولی معماری خیلی فراتر از این هاست. اگر آدم تکبعدیای باشن نمیتونن با معماری ارتباط برقرار کنن چون معماری فقط یه بخشش خط کشیدن و ماکت درست کردنه. وقتی میخوای یه محیط، یه محل زندگی برای آدمها فراهم کنی باید محاسبات بلد باشی، علم طراحی فضا بلد باشی، روانشناسی، جامعهشناسی، موسیقی، ادبیات و خیلی اطلاعات وسیع؛ به اندازهی دانش و اطلاعات همون موجود زنده، معمار باید اطلاعات داشته باشه چون داره محل آسایشش رو طراحی میکنه.
۱۳) آیا تجربهای هست که آن را به دیگران پیشنهاد کنی؟
نوشتن
۱۴) مکان موردعلاقهات برای سفر کجاست؟
پاریس
۱۵) تجربه را از نگاه خودت چه معنا میکنی؟ (یا چه توصیفی میکنی؟) به نظرت عملکرد اصلی تجربهپذیری چیست؟ آیا خودت فرد تجربهگرایی هستی؟
تجربه یعنی تو دل شرایط نامعلوم رفتن اغلب بدون پشتوانه.
میشه گفت بله. عاشق کسب تجربه و تجربههای جدیدم.
۱۶) اگر تصور کنی که از یک ابرقدرت (superpower) برخودار بودی، آن چه میبود؟
اگر قرار بود ابر قدرت داشته باشم … دوست داشتم میتونستم لحظاتی نامرئی بشم بدون اینکه کسی بهم احتیاج پیدا کنه. یعنی اون تایمایی که نامرئیام انگار از ذهن بقیهام پاک میشم. تا اینطوری بهم احتیاجی نداشته باشن.
۱۷) لیستی از ۱۰ فیلم موردعلاقهات مینویسی؟
من خیلی آدم فیلمبینی نیستم(جدیدن به واسطهی تکالیف استاد کلانتری شروع کردم.) ولی اگر انیمه بخوای میتونم تا صبح برات معرفی کنم.
۱۸) به نظرت آنچه تو را از دیگران متمایز میکند، چیست؟
گوشدادنم.
بخش دوم) نوشتن
۱۹) چرا به نوشتن روی آوردی؟
برای ارضای نیاز شنیدهشدن و برای رسوندن حرفام به گوش افرادی که فرسخها ازم دورن. (زمینههای رو آوردن به نوشتن رو هم تو سوال ۲ گفتم)
۲۰) برای کتابخواندن مراحل خاصی را رعایت میکنی؟ برای نوشتن مروری بر یک کتاب چطور؟
قبلن تاکید داشتم تمرکزم رو روی یک کتاب واحد بذارم و به جای موازیخوانی، یک کتاب رو تند و تند بخونم و پیش برم. ولی به مرور دیدم خوندن روزی ۱۵ صفحه از ده کتاب، خیلی آسونتر از ۱۵۰ صفحه از یک کتاب رو خوندنه و در ضمن بعضی کتابها رو باید با سرعت کم و در طول زمان پیشبرد. که با این روش هم به موضوعات دیگه میشه رسیدگی کرد هم کتابها رو آروم پیش برد. برای مرور نوشتن هم موقع کتاب خوندن همیشه قلم وکاغذ دستمه تا نکتهای نظرم رو جلب میکنه، همون لحظه بنویسمش.
۲۱) اسم فعالیتی که الان در حوزه نوشتن داری چیه؟ (تبلیغنویس، تولیدکننده محتوا و …..)
پاراگرافنویسی
۲۲) یک محتوا با ارزش برای خواندن باید چه ویژگیهای داشته باشد؟
نثر روان و سلیس.
تا حد ممکن جملات کوتاه.
تناسب کلمات برای سن مخاطب.
پرهیز از زیادهگویی و از طرفدیگر کلیگویی.
۲۳) از اعضای تنپن بیشتر میگویی؟
(اعضا ریزش داشتن و این روزها مثل سابق نیست اوضاع گروه) اما ما جلسات هفتگی داشتیم. تو کافهی ثابتی قرار میذاشتیم و همو میدیدیم. باهم یک صفحهی اینستاگرام درست کردیم و هر روز توش محتوا منتشر میکردیم. (هر ده روز یک نفر) جلسات مربوط میشد به فعالیتهای صفحهی اینستاگرام و اینکه هر ده روز روی چه موضوعاتی کار کنیم.
۲۴) چون در وبسایتت به تاثیر استاد شاهین کلانتری خیلی تاکید داشتی، میخواستم بپرسم از چه توصیفی برای تاثیر استاد بر خودت استفاده میکنی؟
استاد مثل گوگل میمونه، تو هر زمینهای، درمورد هرچیزی ازشون سوال بپرسی جوابش رو بهت میدن.
۲۵) چه جایگاهی برای نوشتن در زندگی آیندهات پیشبینی میکنی؟
نوشتن قراره همهی جنبههای زندگیم رو پوشش بده. برای کار، برای آرامش و تراپی، برای ثبت خاطره، برای کمک به دیگران، برای یادگیری.
۲۶) نویسندههای موردعلاقهات کیستند؟
ترجیح میدم به این سوال جواب ندم. (با صورت گشوده و لبخند بر لب)
۲۷) آیا اثر خاصی بود که خواندن آن تو را به سمت نوشتن و خواندن بیشتر هل بدهد؟
وقتی نوجوان بودم یه مجموعه به اسم «مانولیتو» میخوندم. اینقدر طنز ظریف، دنیای جالب و شباهتش به ما و عجیب و غریب بودنه شخصیتها برام جالب بود که احساس کردم منم دلم میخواد یه روزی همچین شخصیت دوستداشتنی و دنیای جالب رو با یه داستان خلق کنم.
۲۸) برای نوشتن روزانه از عادتهای خاصی پیروی میکنی؟
یادداشتبرداری: اولی جرقههای یهوییان. مثلن تو مترویی یهو یه ایده میاد. هر طور شده هر جا باشم سریع یادداشتش میکنم که از دست نره.
آزادنویسی: تو این بخش اگر مسئلهای رنجونده باشتم ازش مینویسم، یا اگر قبل از نوشتن تکلیفی بخوام ذهنمو گرم کنم. گاهی سری به اون فایل جرقهها میزنم و اونا رو گسترش میدم.
خاطرهنویسی: نمیگم هر روز هرلحظه اتفاق میافته اما رویدادهای مهم و روزهای خاص رو حتمن ثبت میکنم.
بخش سوم) پرسش از موارد انتزاعی و مفاهیم
۲۹) زندگی برای تو شبیه چیه؟ امکان دارد از توصیف استفاده کنی؟
شاید بشه گفت زندگی درست مثل یه کتاب یا فیلمه. لحظههای خوب داره، لحظههای بد داره. نقطهی اوج داره، نقطهی فرود داره. اتفاقهای غیر منتظره داره و … .
۳۰) تعریف تو از ترس (آیا تجربه ای هم در این زمینه داری؟)
احساس ناامنی. همیشه، هر روز، هر لحظه.
۳۱) تعریف تو از عشق، اعتماد و صمیمیت؟
درمورد عشق هنوز نمیتونم نظری بدم ولی در مورد اعتماد و صمیمیت میتونم بگم باید بسیار واقعبین بود . نمیشه با ادا و صرفن حرف زدن به وجود آوردشون. هم اعتماد هم صمیمت باید نشون داده بشه. باید ثابت بشه.
۳۲) دو تا از موانع خوشبختی به نظر تو چه هستند؟
نادیده گرفتن فرصتها و دائم نالیدن از شرایط موجود.
۳۳) عادت های کهنه ای که آرامش را از ما میدزدند از نظر تو، چه هستند؟
اضطراب، قدیمیترین حس موجود تو بشره. و تنبلی.
۳۴) سه جمله اولی که الان به ذهنت می آید، چیست؟
نمیدونم شاید همهی جملههام دربارهی نگرانیهای فردام باشن.
۳۵) اگر بخواهی به عنوان داروی مکمل تعدادی جمله به دیگران تزریق کنی، آن جمله ها چه خواهند بود؟
اولین فرار، دومی را به دنبال دارد. «از کتابِ کتابخوان»
۳۶) اگر از تعریف های کلیشهای موفقیت دوری بجوییم، تعریف تو از موفقیت چیه؟ به نظر تو ارتباط بین موفقیت، خوشبختی و رضایت چیه؟
موفقیت یعنی دستیابی به اهداف و آرزوهایی که داشتیم. به نظرم موفقیت یه پله عقبتر از خوشبختیه. یعنی ممکنه یه نفر آدم موفقی تو زندگیش باشه اما احساس خوشبختی نداشته باشه. باید هدف رو سنجید. باید به این فکر کرد چیزی که الان تو ذهن من موفقیت تلقی میشه آیا احساس خوشبختی هم همراهش داره یا نه.
بخش چهارم) سوالات اضافی
۳۷) لیست بچههای خفن که در سوال ۲ به آنها اشاره کرده بودی؟
بچههای خفن: (برحسب برخورد در دورههای حضوری مدرسه نویسندگی)
مریم کشفی
مرضیهخواجه محمود
باده علوی
عسلحسینزاده
مریم نانکلی
مبینا ملایی
زهرا مرادپور
ساقی نیاک
فهیمهادبی
نسیم حسینپور
۳۸) امکان داره سوال ۵ را بیشتر باز کنی؟
نمیدونم چجوری بیشتر بگم، یه مقدار زیادی درونیه.
۳۹) (در ادامه سوال ۱۳) فقط نوشتن؟
بله فقط نوشتن. شاید نوشتن در کلمه فقط یک کلمه باشد اما برای انجامش خیلی کارها لازمه و با انجامش خیلی چیزها میسر میشه.
۴۰) (در ادامه سوال ۱۳) چرایی نوشتن؟
برای منظمتر شدن افکار – برای تخلیهی درونیات منفی – برای آرامش – برای کسبوکار – برای آموزش – برای ثبت خاطره
۴۱) (در ادامه سوال ۱۴) چرا پاریس؟
به خاطر برج ایفل
۴۲) (در ادامه سوال ۱۸) امکان داره توضیحت را گسترش بدهی؟
شنوا بودن رو زیاد به عنوان ویژگی خوب نمیشناسن بقیه. کسی اصلن ازش حرفی نمیزنه. از اهمیتش. زمانی میفهمی چقدر شنوا بودن مهمه که میزان صبر و حوصلت دربرابر حرفهای دیگران و میزان صبر و حوصلهی اونا، در مقابل حرفهات رو مقایسه میکنی.
2 دیدگاه روشن اولین فرار، دومی را به دنبال دارد
ممنون از تنظیم این گفتوگو و سوالهای چالش برانگیزش😍👌 باعث شد سفری به گذشته و به درون داشته باشم و تجربهی جالبی بود🙌
ممنون از پاسخهای شما. و صبری که حق داری اگر بابت تعداد سوالها لبریز شده باشد.