دلم میخواست
میشد از همه قد بلندتر بودم
بالای سر همه راه میرفتم و
افکارشان را میخواندم.
دسته: شعر
زندگی که صدایت را زیر میگیرد.
نمیپرسی چرا؟
چون چراییاش را خود میدانی.
مشغله زندگی این است.
…
در آن حوالی
دوستانی را یافتم.
گرم همچون خون
سرد همچون باد
با تضادی خامُش
پریدم، پریدی، چه ساده همه چیز پَر میشود
هنوز یک لنگه پا در هوا ماندهام
منتظر تو، منظره
خالیام، پرشده از تو
در لبهی طاقچهی عادت، عکسی رنگی
که همچون جامِ خالی هر روز به لبش
بغلبهبغل
لبالب
شانهبهشانه
گوشاگوش
پهلوبهپهلو
قدم به قدم
آسمان به آسمان
نهادیه میشود
ممنون از الهام
که هر از گاهی مرا میخواند.
بر کودک درونم دست نوازشی میکشد.
و مرا
آخرین دیدگاهها