jason rosewell ASKeuOZqhYU unsplash 970x400 - صدا‌‌های کریستالی

صدا‌‌های کریستالی

امان از صداها، صداهایی که بی‌امان بر شانه‌هایت می‌نشینند و سنگینی می‌کنند. نه تنها گوش‌هایم بلکه تمام وجودم از چنین صداهایی پر شده است. نگاهم را چپ و راست میکنم. اما هنوز گیجم. به نظر می‌رسد دو تا کشیده کافی نبوده است. هنوز خوابم. با اینکه اطرافم پر از صداست اما من همچنان ناهشیارانه پیرامون را گزینش می‌کنم. می‌خواهم بهترین خودم باشم. کاملا بیدار و هشیار اما بدنم با من سر ناسازگاری دارد. خسته است و کوفته. با اینکه همه چیز در نگاه اول زیاد هم چروکیده نیست اما او از این بیش‌خواهی من که او را هم تحت‌تاثیر گذاشته است، زیاد دلخوشی از من ندارد. چندی است که نمی توانم بین خواب و بیداری مرز بکشم. چون گیجم. خفته اما بیدار. نمی‌دانم به چه جهت باید بتابم یا انتخاب‌‍‌هایم بر حسب چه معیاری باید باشند. اما از یک چیز به نظر می‌رسد که مطمئن هستم. کاستن از پراکندگی‌ام و تشکیل دادن کریستال‌هایی که به من در موضوعاتی محدود عمق ببخشند.

روزی خواهد آمد که همه چیز دروغ خواهد شد و دروغ، همه چیز

تفاوت نیست به خودم دروغ میگویم یا دیگری.

چون دروغ همه جا است.

بالاخره یک جا گلویم را خواهد در هم فشرد.

بالاخره روشنی بر حقایق، وعده ای است آشکار اما طولانی

چرا عملی نشود؟

اصلا حقیقت چیست؟

واقعیتی هم وجود دارد.

یا این همانی است که توسط کتب مقدس تعریف می‌شود.

نمی‌دانم.

اما خوب است که نمی‌دانم.

خوشحالم که جهل من را می‌کوباند.

نه غرور آگاهی

چون این روزا آگاهی جمله مجهول شده است.

آنچه می‌بایست یافت شود، گم شده است.

«خود» با سوال در غبار توهم فرو رفته است.

خوابیده است.

دراز کشیده و به جهل ما آدم‌ها برای مدل‌سازی هر چه بیشتر می‌خندد.

دیشب به خودم گفتم.

تو را سبز میخواهم که سبزی.

اما امروز همان جمله در این لحظه دروغ به نظر می‌رسد.

کلمات مرا به بازی گرفته‌اند یا خودم، افکارم را؟

بازی بازی بازی

خرامیدنی که پایان ندارد.

قدم قدم قدم

نه به جلو و نه به عقب

نه به خاطر استمرار

بلکه برای جلوگیری از سکون که برایم نفرین شده است.

نگاهم قیچی‌زن شده است.

دانه به دانه صورت‌ها را می‌چینم.

نه برای ثبت و ضبط

به خاطر کاغذ بازی

برای توسعه

همه چیز در هم جویده شده است.

خردِ خرد

ریزِ ریز

اما من خیس‌ِخیس، گام برمی‌دارم.

چون ایستادن برای انتظار دشوار است.

می‌نویسم اما این نوشتن، من را خشنود نمی‌کند، چون تنگ است. گرفته است. به چیزی بیشتر از بداعه‌نویسی نیازمندم‌. چون می‌دانم وسعت من بیشتر از چیزخورکردن دیگران با کلماتی زیبا و گویا درباره‌ی احساساتم است. هنوز ابزار هنرنمایی خود را نیافته‌ام.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. من عاشق تشبیه و استعاره‌ام. فکر کنم با آن‌ها پیمان همیشگی بسته‌ام. از آن پیمان‌های ناگسستنی. ظرفیتی که این دو…

  2. تا حدی که آب دهانت را مجبور می‌کنند، تا چانه‌ات یک نفس کلاغ‌پر برود چههه تشبیه باحالی بووود 😂😍😂

  3. بعضی از اشعار مولوی را با باید چند دور خواند، بالا آورد و دوباره قورت داد تا قابل هضم شوند.…