هشت سوال مهم در باب «انگیزش»

در این نوشته به وسیله ۸ سوال و پاسخ دادن به آن‌ها به تعدادی از مفاهیم اولیه موردنیاز برای درک نظریه‌های «انگیزش» اشاره می‌کنیم:

۱

آیا همه‌ی رفتارهای انسان در جهت انطباق او با محیط است؟

موضوع اصلی نظریه انگیزشی معاصر: «همه‌ی رفتارها کوششی در جهت انطباق با محیط است.»
علاوه بر بررسی رفتارهای انطباقی از منشا این رفتارها نیز سوال می‌کنند؟
سوال) اگر همه رفتارها کوششی برای انطباق با محیط است، چگونه رفتارهایی مثل مصرف‌ مواد را می‌توان توضیح داد.
شواهد به دست آمده نشان می‌دهند که مصرف مواد موجب راه‌اندازی «سازوکارهای انطباقی ویژه‌ای» می‌شود. فرد با مصرف مواد موجب آزادشدن برخی از مواد شیمیایی می‌شود. این مواد شیمیایی در حالت طبیعی در بدن فقط هنگامی آزاد می‌شوند که فرد رفتاری انطباقی بروز دهد.

مواد راهی میان‌بر در مسیر معمولی «انطباق» است. این ماده شیمیایی باید برای پاداش‌دهی به یک پاسخ انطباقی ترشح شود. اما مصرف مواد با ترشح شدن این ماده در بدن تقویت می‌شود. پس مصرف مواد، حداقل در شرایطی معین، بازتابی از تلاش فرد برای انطباق است.

۲

چه چیز موجب بروز و تقویت رفتاری خاص می‌شود؟

دو شیوه اصلی تعامل انسان با محیط:
۱) چیره‌شدن بر محیط
۲) مراقبت از بقای خود

انسان‌ها اغلب در اولویت‌بندی این نیاز‌ها دچار تعارض می‌شوند. با توجه به شواهد برآمده از پژوهش‌های بسیار، اگر فرد در حال یادگیری چیز تازه‌ا‌ی باشد و بقای او در خطر باشد، یادگیری را به نفع بقا کنار می‌گذارد. در این مورد خود فرد هیچ انتخابی ندارد. دستگاه عصبی انسان طوری برنامه‌ریزی شده است که فرد به نیازهای حیاتی خود توجه می‌کند. وقتی فرد مورد تهدید قرار می‌گیرد، بخشی از مغز اوکه به نیازهای بقا مربوط است، رفتار او را هدایت می‌کند.

درونداد حسی وارد شده به مغز همزمان دو مسیر مجزا را طی می‌کند:
اولی) مسیری مرتبط با بخش «تهدید» در مغز
دومی) مسیر مرتبط با «تحلیل منطقی» در مغز

واکنش هیجانی

واکنش اولیه افراد معمولا هیجانی است چون اولویت دریافت پیام همواره با مسیر اول است.
برای همین است که در دقایق اول، واکنش هیجانی خواهد بود. سپس فرد با دقت بیشتری به موقعیت می‌اندیشد. در صورتی که مغز تصمیم بگیرد که بقای فرد در خطر نیست، تلاش می‌کند که واکنش حاصل از دستگاه هیجانی را متوقف کند.

مثال) فردی مقاله شما را نقد می‌کند. شاید شما اول بخواهید به او پاسخ توهین‌آمیزی بدهید، اما با کمی صبر متوجه پاسخ منطقی‌تر خود خواهید شد.

نتیجه‌گیری:

– دستگاه عصبی ما اغلب طوری واکنش نشان می‌دهد که گویی بقای ما مورد تهدید قرار گرفته است.
– شناخت عوامل محیطی تحریک‌کننده مدارحیاتی مغز، به درک عمیق‌تر شما از رفتارهای دیگران می‌انجامد.
تحریک مدار مغزی و تقویت رفتار به هم مرتبط‌ هستند.
– مدار عصبی فعال‌شده مربوط به بقا اغلب تا دریافت بازخوردی که نشان‌دهنده پایان تهدید باشد، فعال می‌ماند. پس درک چگونگی خاموش‌شدن این مدار مهم است. چرا؟

مثال) تحقیقات بر روی افرادی که خشم خود را سال‌ها با خود یدک می‌کشند نشان داده است که چنین خشمی بر جنبه‌های مختلف زندگی فرد از جمله یادگیری و سلامتی اثر منفی می‌گذارد.

۳

چه چیزی به رفتار جهت می‌دهد؟

ما انسان‌ها بدون داشتن جهت (رفتاری هدفمند)، قادر به ادامه حیات نخواهیم بود.

⚠️ نه تنها باید تمام توجه خود را بر موردی بیش از دیگر موارد متمرکز کنیم، بلکه باید این تمرکز را تا وقتی که نیاز ما برآورده شود، حفظ کنیم.

نظریه نیاز:

براساس این نظریه، نیاز است که جهت رفتار را تعیین می‌کند.(۱) وقتی نیازی برانگیخته می‌شود، فرد کمابیش به سوی جهت صحیح کشیده می‌شود. پژوهش‌‌ها نشان می‌دهد که این تبیین ناقص است. هم یادگیری گذشته و هم نحوه تفکر ما درباره چیزها نقش مهمی در جهت‌دهی رفتار ما دارند.

نکته: در تفکر جدید نیازها را به عنوان «پیش‌آمادگی» تعریف می‌کنند. یعنی هر چند ممکن است باعث تقویت و جهت‌دهی به بعضی رفتارها شوند، ولی به تنهایی نمی‌توانند توضیح دهند که چرا انسان‌ها این گونه عمل می‌کنند.

نظریه هدف:

براساس این نظریه، هدف است که باعث عمل می‌شود.(۲) براساس این نظریه، اهداف موجب تنش می‌شوند و افراد برای کاهش تنش به سمت هدف می‌روند. بنابراین هدف به رفتار جهت و نیرو می‌دهد.

اهداف از کجا می‌آیند؟

اهداف ممکن است ریشه در زیست‌شناسی، یادگیری و تفکر ما داشته باشند. با این وجود هدفی که ما را برمی‌انگیزد، ترکیبی از این سه عامل است.

مثال) بدن شما نیازمند تامین انرژی است به همین دلیل سائق زیستی گرسنگی را برمی‌انگیزد. تصمیم به خوردن چیزی می‌گیریم. (شی هدف) این تصمیم شکل گرفته توسط عادات و تفکر ماست. ممکن است تصمیم اولیه ما فست‌فود باشد اما به دلیل نگرانی در مورد سلامتی خود، غذای خود را انتخاب کنیم. (شیوه تفکری جدید)

۴

درک پایداری

از نظر سلیگمن، پایداری یکی از شاخص‌های مهم موفقیت و مهم‌تر از هوش تحصیلی است.(۳)

نظریه سنتی پاداش:

۱) فرد تمایل دارد رفتارهایی را که در او احساس خوبی ایجاد می‌کنند تکرار کند و رفتارهایی را که موجب احساس منفی می‌شوند ادامه ندهد.
۲) عدم ارائه پاداش برای خاموشی رفتار آموخته شده کافی است.

مثال) براساس این نظریه تجربه بدبختی و شکست باید موجب تسلیم فرد شود. اما در واقعیت برای همه این گونه نیست. برخی تسلیم می‌شوند و برخی تسلیم نمی شوند.

◀براساس توضیحی شناختی‌تر:
پایداری از انگیزش درونی ریشه می‌گیرد.(۴)

بنابر نظریه‌های انگیزش درونی:

۱) افراد به این باور می‌رسند: «اگر به رفتارهای معینی بپردازند نتیجه معینی به دست خواهند آورد. پیشرفت به سوی هدف پاداش بخش است و برای رفتار، انگیزش فراهم می آورد.»
پس چرا مردم وقتی ظاهرا هیچ پیشرفتی در رسیدن به یک هدف ندارند هم چنان به کار خود ادامه می‌دهند و پافشاری می کنند؟
۲) افرادی که تحت این شرایط مقاومت می‌کنند خوش‌بینی و امید را پرورش داده‌اند؛ یعنی آموخته‌اند که بدبختی و شکست را نادیده بگیرند و یا کنترل کنند.(۵)

۵

احساسات در رفتارهای ما چه نقشی دارند؟

فرض اصلی نظریه‌های عاطفی:

انسان‌ها به منظور تجربه عاطفه مثبت به بعضی چیزها نزدیک می‌شوند و برای اجتناب از تجربه عاطفه منفی از بعضی چیزها پرهیز می‌کنند.
با توجه به این فرض، چگونگی احساس ما برحسب میزان عاطفه مثبت و منفی توصیف می‌شود.

نظریات رایج درباره «احساسات»:

۱) تمایز بین انگیزش گرایشی و اجتنابی برپایه این عقیده است که احساسات از عوامل مهم تعیین کننده رفتار هستند. براساس یافته‌های پژوهشی احساسات اغلب به خاطر واکنش‌های شیمیایی در بدن و مغز ما به وجود می‌آیند.(۶) به بیان دیگر احساسات واقعی‌اند نه خیالی.
۲) فرد باید برای هدایت اعمال خود از احساسات خود کمک گیرد زیرا احساسات پیوندی تنگاتنگ با بقای فرد دارند.(۷)
۳) احساسات نشان دهنده کارکرد بخش قدیمی مغز است چون کارکرد این بخش با عصر کامپیوتر جور در نمی آید ناچاریم یاد بگیریم که احساساتمان را نادیده بگیریم.

◀دیدگاه‌های بالا، نظریات رایج‌تر در این موضوع هستند و این به معنای درستی کامل هیچ یک‌شان نیست. آما آنچه روشن و واضح است، این است که احساسات منفی رفتار هدفمند را تضعیف می‌کند و احساسات مثبت رفتار هدفمند را تقویت می‌کند. به همین دلیل نظریه پردازان انگیزش امروزه علاقه‌مند هستند که احساسات را بشناسند و درک کنند.

۶

تفاوت‌های فردی تا چه حدی در چگونگی رفتار ما نقش دارند؟

روان شناسان تکاملی و دیگران فقط به اصول کلی رفتار علاقه مندند، در حالی که نظریه پردازان انگیزش به شیوه عمل افراد علاقه نشان می‎‌دهند.

مثال) روان شناسان تکاملی استدلال می‌کنند که انگیزش اصلی رفتار جنسی مبتنی بر تمایل زیستی است که می‌خواهد تضمین کند ژن‌های ما در نسل‌های بعد باقی خواهند ماند لذت آنی یا پاداشی که از رفتار جنسی به دست می‌آوریم صرفا سازوکاری است که در خدمت این هدف است. از نظر آنها برای تضمین بقای ژن های خود در نسل‌های آینده بهترین کار برای نرها آن است که تا آنجا که ممکن است با ماده‌های متعددی رابطه برقرار کنند تا بتوانند کودکان متعددی تولید کنند که اگر بعضی از آنها مردند بقیه زنده بمانند؛ بهترین کار برای ماده ها کاملاً متفاوت است. از آن جا که جنین باید مدت مشخصی در رحم مادر خود باشد، توانایی ماده‌ها در تولید محدود است. ماده ها به جای کمیت به دنبال کیفیت هستند. ماده ها باید به دنبال جفت‌هایی باشند که بتوانند ویژگی‌هایی مثل قدرت و هوش را که موجب بقای نسل‌های بعد می‌شود فراهم آورند.(۸)

حتی اگر این اصل به توضیح تفاوت‌های جنسی کمک کند، تفاوت‌های فردی در درون هر جنس را تبیین
نمی‌کند. هم زنان و هم مردان در بی بندوباری جنسی تفاوت‌های زیادی با یکدیگر دارند. چرا چنین تفاوت‌هایی در درون هر دو جنس وجود دارد؟ از نظر نظریه پردازان انگیزش نیروهای دیگری در کارند که تمایلات زیستی بنیادی را تعدیل می‌کنند. مسئله این است که بفهمیم چگونه چه وقت و چرا یادگیری می‌تواند چنین تأثیر نیرومندی بر بنیاد زیستی ما بگذارد.

۷

مسئله خودنظم‌بخشی رفتار

نظریه پردازان انگیزش مانند روان‌شناسان بالینی قبول دارند که می‌توان به افراد کمک کرد تا رفتار خود را تنظیم کنند. تأکید روان شناسان بالینی بر نحوه بهنجارترکردن انسان است در حالی که روان‌شناسان انگیزش بیشتر به این مسئله می پردازند که چه چیز افراد را استثنایی می‌کند.

نظریه پردازان انگیزش مجذوب کشف این مطلب هستند که چرا فردی با استعداد متوسط به موفقیت می‌رسد و فردی با استعداد استثنایی شکست می‌خورد؟ از دید نظریه پردازان انگیزش پاسخ را میتوان در اصول انگیزشی یافت.

۸

آیا انسان‌ها دارای اراده هستند؟

معنی اراده: انسان می‌توانند سرنوشت خود را خلق کنند.

مثال) گفته می‌شود که افراد می‌توانند خودهای ممکن جدیدی را خلق کنند و سپس مسیرهایی را به وجود آورند که آنها را قادر سازد به این خودها برسند.(۹)

دراین صورت انسان‌ها می‌توانند:
– درباره خودهای ممکن خیال‌پردازی کنند. (درباره رسیدن به بعضی از اهداف، شخص متفاوتی شدن یا انجام دادن کارهایی که هرگز قبلاً انجام نداده‌اند.)
– یکی از این خودهای ممکن را به عنوان هدف انتخاب کنند و با کنار هم قراردادن این هدف و دانش چگونگی رسیدن به آن، رویاهای خود را به واقعیت بدل کنند.

نکته: از نگاه این نظریه، فرد محصول صرف زیست شناسی یا محیطی که در آن زندگی می‌کند نیست. بلکه افراد به جای واکنش‌های منفعلانه در قبال نیروهایی که به آن‌ها وارد می‌شود، می‌توانند فعالانه دنیایی را بسازند که در آن خود را پیشرو ببینند.

دو دیدگاه مرتبط با مفهوم اراده:

۱) محدودیت اراده:
– در آنچه می‌توانیم انجام دهیم یا می‌توانیم بشویم محدودیت‌هایی وجود دارد.
– به لحاظ وضعیت زیستی در توانایی یادگیری، تفکر و حل مسائل با محدودیت‌هایی مواجه هستیم. هر گونه تغییر ما نیازمند رفتار در چهارچوب این محدویت‌ها است.
مثال) همه می‌توانند نواختن پیانو را یادبگیرند اما شاید استعداد ذاتی برای نوازنده کنسرت شدن را نداشته باشند.

۲) خودنظم‌بخشی رفتار: امکان یادگیری کارهایی که به فرد توانایی ایجاد تغییرات خاصی در زندگی خود را بدهد هست.

مثال) تمرکز بیشتر در توجه، تعیین اهداف، ایجاد مسیرهایی به سمت اهداف و اجتناب از تفکر منفی.

نتیجه‌گیری: می‌توان یاد گرفت که مهارت‌ها و توانایی‌های خود را به حداکثر رساند یا از طریق تفکر و تمرین دقیق مهارت‌های جدیدی کسب کرد.

 


(۱) (Murray, 1938)
(۲) (Lock & Lathman, 1990)
(۳) (Seligman, 1990)
(۴) (Deci & Ryan, 1991)
(۵) (Seligman, 1990) و (Snyder and colleagues, 1991)
(۶) (Zuckerman, 1994)
(۷) (Ledoux, 1992)
(۸) (Buss, 1994)
(۹) (Markus & Nurius, 1986)

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی