hannah busing Zyx1bK9mqmA unsplash 970x400 - دوستی برای آنهایی که دلِ خوشی از دوستی‌هایشان ندارند

دوستی برای آنهایی که دلِ خوشی از دوستی‌هایشان ندارند

اگر از میان سه دوست (الف، ب و پ) یکی بمیرد، ب فقط الف را از دست نداده است، بلکه بخشی از الف را که در پ بوده نیز از دست داده است و پ نیز بخشی از الف را که در ب بوده است از دست داده است. (سی اس لوئیس به نقل از چارلز لمب)

برای مدت‌ها نمی‌دانستم، «چرا دوستانم را دوست دارم؟»؛ اما الان احساس می‌کنم جوابی یافته‌ام که من را حداقل تا مدتی همراه خود نگاه خواهد داشت.‌ اینکه چرا دوستی ها همین طوری تشکیل می‌شوند و همین طوری هم به رشد و تکامل می‌رسند، کافی است تا همیشه چندی پرسش در باب چیستی‌شان در جیب هایتان داشته باشید. اما فقط ماهیت پرسش‌برانگیز آنها نیست که عرصه پرسشگری را بر شما تنگ داشته‌ است، بلکه چگونگی تشکیل و رشد آنها نیز بخش اعظمی از دغدغهِ حال شما را تشکیل می‌دهد. هر چه بیشتر فکر کنید متوجه می‌شوید که اتفاقاتِ تشکیل دهندهِ هر دوستی با دیگری معمولا متفاوت است. می‌دانید چرا؟ چون هر دوستی به بخش جدیدی از شما متصل می‌شود. مثل جایگاه فلش USB در کامپیوتر، آدم ها از یک جایی به بعد، به دلیل صمیمیت‌شان هر یک دارای جایگاه اختصاصی خویش می‌شوند. جایگاه خاصی که هیچ کس دیگری نمی تواند جایگزین شان شود. اگر هم می‌بینید بعد از هر قطع ارتباط با دوستانتان احساسِ غریبی از فقدان، شما را در برمی‌گیرد، دلیلش دقیقا همین است. هر دوستی‌ای با بخش جدیدی از شما اتصال برقرار کرده و آن را به مرور زمان دچار تغییر و تحول می‌کند. همین دگرگونی است که دوستی را از هر نیاز دیگری می‌تواند، واجب‌تر کند. هر دوستی بخش پویا و جدیدی از ما را رونمایی خواهد کرد. بخشی نو و تازه کشف شده‌ که نیازمندِ مراقبت های ویژه ما است.

دیدگاه ارسطو در باب دوستی

اگر همه دیگر چیز های نیک جهان را به ما ببخشند، هیچ کس حاضر نیست که بی‌دوست زندگی کند.
(ارسطو)

ارسطو در تفکر فلسفی اش در باب دوستی، سه نوع فیلیا را نام می‌برد که سه نوع متمایز دوستی اند. ارسطو دلیل کشش به سمت دیگری را در سه مورد خلاصه کرده است: نفع، لذت و کمال. رابطه مبادله ای و کاری از نوع اول و رابطه عشقی از نوع دوم است. اما نوع سوم! از نظر ارسطو بهترین نوع دوستی و کامل‌ترین آن، دوستی با فضیلت است.

او می‌نویسد:«”دوستی بدون فضیلت اصلا به وجود نمی‌آید” و بدون چنین “دوستی کامل و راستینی” زندگی ارزش زیستن ندارد.»

پیش فرض اصلی ارسطو برای تعریف دوستی این است که فقط انسان های خوب می‌توانند دوست باشند. او می‌گوید:«فیلیای کامل و اصیل منوط به فضیلت است.» از نظر ارسطو دوستی همواره متوجه خوبی است و منظور از خوبی همان اخلاق است.

ارسطو سه ویژگی را برای فیلیا بر می‌شمرد:

اول) فیلیا به فیلسیس (philesis) نیاز دارد. این کلمه به اشتباه عشق یا علاقه ترجمه شده است اما اصطلاح کلی است که گستره ی وسیعی از حالت های مثبت را شامل میشود. از احساس حاصل از حق شناسی دیگری برای کاری که برای او انجام داده اید تا شور آتشین شهوت. از نظر ارسطو هر چه برای ما با اهمیت باشد، فیلسیس را در ما برمی‌انگیزد.

دوم) فیلیا بایستی دوسویه باشد.

سوم) فیلیا بدون نیک‌خواهی بی معنا است. نیک‌خواهی یعنی اهمیت دادن به دیگری به خاطر خودش نه فقط به خاطر خودم. یعنی برای او چیزهای خوب بخواهم و او نیز همین حس را به من داشته باشد. نیک‌خواهی میتواند به دلایل سه گانه عنوان شده در بالا باشد: منفعت عملی، لذت و فضیلت.

نکته: در این نوشته وارد ریزجزئیات مرتبط با بحث «فضیلت» از نگاه ارسطو و سایرین نشده ام چون خود نیازمند نوشته ای جداگانه است.

تاملات مونتنی در باب دوستی

«در باب دوستی» جستاری است که مونتنی در احوالات دوستی اش با اتین دولا بوئسی نوشته است. با اینکه زبان مونتنی در هیچ موضوعی قاصر نبوده است، این جستار نشان میدهد که او درباره مهم ترین شخص زندگی اش، تقریبا حرفی برای گفتن ندارد؛ چون جستار ها تصویر ملموسی از دوست مونتنی ارائه نمی دهد. البته امتناع ورزیدن مونتنی از توصیفات، می‌تواند حاصل از نگاه او به دوستی باشد. او باور دارد که هیچ رابطه دوستی‌ای نیست که بتوان آن را الگویی برای پیروی دیگران دانست.

همان طور که خودش می‌گوید:«هیچ نمونه دیگری جز خودش ندارد.»

هر دوستی نوعی جدایی از غیر و حتی عصیان است…یک جور مقاومت نهان.
(الکساندر نهاماس)

دوستی از نوع نزدیک و صمیمی اش فقط به افراد معدودی محدود می‌شود. نمی‌شود به همه کسانی که صاحبِ فضیلت هستند بی آنکه آن ها را بشناسیم عشق بورزیم. دوستی واقعی زمانی شکل می‌گیرد که او را بشناسیم و از او خوشمان بیاید. پس احساس عشق در تمام شکل های گوناگون آن، متوجه افراد به خصوصی می‌شود. ما دوستانمان را به دلیل ویژگی های خاصِ آنها یا شیوه ی بروز آن ویژگی ها دوست داریم. عشق ما به دوست‌مان بر پایه تمایز های او با دیگران شکل می‌گیرد نه اشتراکات او با دیگری.

ما دوستان‌مان را به این دلیل انتخاب می‌کنیم که دیدگاهی، علاقه‌ای یا حتی سلیقه‌ای مشترک بین‌ ما هست که آن را با دیگران نداریم.   
(سی اس لوئیس)

ارسطو در اخلاق نیکوماخوس می‌گوید:«دوستی ملزم زمان و آشنایی است.»

یکی از بارزترین مشخصات دوستی، نیاز دوستان به گذراندن بخش عمده ای از زندگی‌شان در کنار یکدیگر است. زمان در اینجا نقشی اساسی دارد چون موجب شناخت ما از دیگری و تشخیص نوع رابطه می‌شود. دوستی تا زمانی که دوطرف نان و نمک یکدیگر را نخورده باشند، غیرممکن است. همین رفت‌و‌آمدها است که دیگری را به ما می شناساند. دو نفر تا زمانی که خود را لایق عشق و اعتماد دیگری نشان نداده باشند، نه می‌توانند یکدیگر را بپذیرند و نه دوست باشند.

آنچه برای دوست نامیدن دیگری ضروری است، انگیزه ای است که برای رفتارهایشان دارند. یعنی کاری که می‌کنند باید از روی دوستی و به سبب عشقشان به یکدیگر باشد. برخلاف فیلیا که سه نوع متمایز دارد، دوستی انواع مختلف ندارد، بلکه در درجات متفاوتی شکل می‌گیرد. دوستی با این نگاه همچون طیفی پیوسته خواهد بود که شناخت ماهیت و چیستی اش را دشوار خواهد کرد.

مونتنی بار ها کوشید که فضائل دوستش را با استناد به آثار او توضیح دهد اما ناتوان در توصیف کامل او، درمانده به حقیقتی شیرین در باب عشق و دوستی رسید: اینکه تلاش برای یافتنِ دلیلِ عشقی که به فردی خاص داریم، با استناد به فضائل و نیکویی های او قابل توصیف و توضیح نخواهد بود. توصیف دلیل عشق به دوستان سرانجامی جز ناکامی ندارد.

چرا نمی‌توانیم دقیقا بگوییم چرا با کسی دوستیم و دلیل کِشِش‌ ما به او چیست؟

همچون زمانی که نمی توان گفت چرا چیزی زیباست، هر چقدر هم که بکوشیم همواره چیزی از قلم می افتد. چون می‌دانیم چیزی که باعث برانگیختن عشق ما به دیگری شده است، چیزی راجع به دوست‌مان نیست بلکه خودِ اوست. در واقع می‌خواهیم به همین چیزی که همیشه از قلم جا می‌افتد اشاره کنیم، با این حال خودی که عاشقش شده‌ایم، همیشه ورای قدرت بیان ماست.

این مطلب در حال اصلاح است…

این مطلب برگرفته از کتاب «فلسفه دوستی» نوشته الکساندر نهاماس می‌باشد.

2 دیدگاه روشن دوستی برای آنهایی که دلِ خوشی از دوستی‌هایشان ندارند

  • دوستی یادآور این غزل‌ها برای من است…

    شهریار. غرب ۱۶۰
    چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
    وای بر من تن تنها و غم دنیایی
    ..
    مولانا غزل ۱۶۱۱
    مکن ای دوست غریبم سر سودای تو دارم
    من و بالای مناره که تمنای تو دارم
    ز تو سرمست و خمارم خبر از خویش ندارم
    سر خود نیز نخارم که تقاضای تو دارم
    دل من روشن و مقبل ز چه شد با تو بگویم
    که در این آینه دل رخ زیبای تو دارم

    مولانا غزل ۳۶۴
    تا نقش خیال دوست با ماست
    ما را همه عمر خود تماشاست
    آن جا که وصال دوستانست
    والله که میان خانه صحراست

    • تداعی‌های من در باب دوستی چون چشمه هر لحظه در حال جوش هستند. باید مطالعه و نوشتن درباب این موضوع را ادامه دهم تا شاید بتوانم به نقطه عطفی برسم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

دسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

  1. بالاخره فهمیدم این «فوف»از کجا اومده.دیگه برم با ذهن اروم بخوابم مرسی😂🧘🏻‍♀️

  2. امیدوارم با انتخابی‌شدن چنین دروسی «دانش خانواده، دفاع‌مقدس، اندیشه 1و2 و ...» نفس راحتی از دست این اساتید بکشیم.

  3. زاویه دید باحالی به ازدواج بود.خوشم‌اومد.دست‌خوش