tim mossholder o5d5nREvZ3A unsplash 970x400 - دیواری از ناگفته‌ها - سین و میم

دیواری از ناگفته‌ها – سین و میم

بحث در مورد دوست و دوستی هیچ وقت پایان‌پذیر نیست. سین و میم هم که تنش‌شان برای بحث دارای انواع خارش است.

میم داشت از یکی از دوستانش که اخیرا کاری را برایش انجام داده بود می‌گفت. سین که تا آن موقع آرام نشسته بود، بالاخره زبان از دهان گشود.

سین: چنین دوستانی را باید نگه داشت.

میم: منظورت از چنین دوستانی چیه؟ یه دوستی باید چه ویژگی‌هایی داشته باشه که ارزش ماندگاری داشنه باشه؟

سین: بالاخره یه عاملی هست که برای هر دوستی مشعل شوقش را روشن نگه میداره.

میم: یعنی شوق عاملی هست که باید همیشه باشه؟

سین: از نظر استرنبرگ که نظریه سه عاملی‌ای برای عشق داده نه، اما فکر می‌کنم برای برقراری دوستی نیازه. آخه فقط صمیمیت -به معنی ارتباط نزدیک دو طرفه- که کافی نیست. بالاخره باید نیروی مغناطیسی بین دو نفر در جریان باشه که این دو را به سمت هم هل بده.

میم: منظورت چرایی ادامه ارتباطه؟

سین: دقیقا. با این تفسیر پس نوعی از شوق در صمیمیت هم جریان داره. شوق حاصل از اینکه میدونی چرا یک دو نفر  را دوست داری و چرا زمان گذروندن باهاش حالت را خوبه میکنه.

میم: مثال بارزی هم براش داری؟

سین: برای من که این تجربه خیلی محدود بوده اما حس کردم حضور چنین آدم‌هایی را میخوام مثل ماکت سه در چهار به دیوار میخ کنم تا یادشان برای همیشه بمونه.

میم: دوستی به نظرت میتونه نوعی از  romance رو درون خودش داشته باشه؟

سین: بزار چک کنم. ویکی‌پدیا اینطوری تعریفش کرده: «رومنس یا عشق رومانتیک، احساس عشق به شخص دیگر یا کشش قوی نسبت به شخص دیگر  است.»

میم: میخوای بگی عشق انواع داره و یه نوعش عشق رومانتیکه.

سین: دقیقا. این همان چیزی است که استرنبرگ هم در نظریه‌اش بیان کرده. 

میم: پس از نظر تو دوستی فقط یه نوع داره و اون هم از نوع افلاطونی‌اشه که رومنس شامل حالش نمیشه.

سین: اوهوم. آخه میدونی اگه دوستی‌ای افلاطولانی نیست پس تغییر ماهیت داده و به شکل دیگری دراومده. امکان اینکه یک رابطه دوستانه را توسط یک عامل ثابت بسنجی هست اما این را مدنظر داشته باش که ویژگی‌های یک رابطه به صورت طیفی در طول زمان در حال تغییرن.

میم: برداشت من از حرف تو اینه: عواملی که در برقراری و ماندگاری یا فروپاشی یک رابطه تاثیرگذارن به صورت طیفی در ماهیت رابطه در حال تغییرن.

سین: و دقیقا به خاطر همین ذات متغیر روابط هست که مراقبت زیادی را برای حفظش می‌طلبه.

میم: به نظر تو  چطوری یک فرد جذب یه فرد دیگه میشه؟

سین: من فکر می‌کنم فرایند جذب‌شدن مثل مراحل تکمیل یک پازله. ما به دنبال تکمیل پازل‌های خود با آدم‌هایی هستیم که تصویر خوبی از ما به نمایش بگذارن و  با ما سازگار باشن. برای شکل‌گیری این دو مورد به وجود اشتراکاتی نیازمند هستیم که زمینه پدیدآمدن پیوندهای اولیه را فراهم کنن.

میم: منظورت از سازگاری چی بود؟

سین: همان‌طور که تک تک قطعات پازل شیارهای متفاوتی دارند، هر قطعه برای تکمیل شدن تصویر خود نیازمند قرارگیری کنار قطعاتی هست که با آن‌ جور شود. 

میم: می‌خوای بگی این حس نیاز برای ارتباط با دیگری برای رشد و کامل‌شدن انسان یک نیاز غریزیه؟

سین: اوهوم. شاید به طور ساده بشه این طوری گفت: «ما آدم‌ها را درونی‌سازی می‌کنیم. آدم‌ها مثل شکر درون حلال درون ما حل می‌شوند و هر یک مزه‌ای را شکل می‌دهند. خاطره‌ما با آدم‌ها مزه‌ مشابه را دارد. آن آدم و مزه‌ای که ما را با خود آشنا کرده بخشی از وجود ما شده‌اند. با هر دیدار این مزه تازه می‌شود که مثل هر بار قند خوردن یا شکر در چای ریختن و هم زدن است، ما از مزه  آن به این سادگی خسته نمی‌شویم. مگر اینکه خودمان تصمیم بگیریم از آن فرد دوری کنیم چون مزه‌اش سمی است و حال ما را گل‌آلود می‌کند. پس آدم‌ها از طریق خود ما به ما متصل هستند و ما در هر بار تجدید دیدار، بخشی از وجود درونی خودمان که با خود بیرونی آن‌ها در ارتباط است را به‌روزرسانی می‌کنیم. 

میم: OMG. من نیاز به زمان برای پردازش دارم.

بعد از دقایقی سکوت، میم دستش را از زیر چانه‌اش برداشته و سوالی تازه طرح می‌کند.

میم: پس زمانی که ما دل‌مان برای شخصی تنگ می‌شود، در اصل خواهان انحلال دوباره او در خودمان به وسیله یک دیدار هستیم. برای اینکه دوباره مزه‌ای از محلول درون‌مان را حس کنیم که منحصر به فرد اوست. ما مشتاق حال به‌خصوص خودمان در کنار او هستیم. پس اگر همه این موارد درست باشد، ما دلتنگ حال خودمان کنار دیگری شده‌ایم، نه خود او.

سین: تا آخرین جمله را خوب آمدی. اما آخرین جمله، متناقض هستش. ببین فرد بخشی از خود درون ما شده. پس خود شخص برای ما ارزشمند است که در وهله اول آن را پذیرفته‌ایم و به او اجازه حل شدن در حلال خود را داده‌ایم. 

میم: خب من هم که این گفته را رد نکردم. فقط سعی کردم دلتنگی را با توجه به گفته‌های قبلی ترجمه کنم. دلتنگی یعنی اشتیاق فرد برای تشکیل محلول. که این محلول هم نیازمند پیش ماده‌ای از فرد مقابل است که از طریق صدا، تصویر و ….. او منتقل می‌شود. با دریافت پیش‌ماده مورد نیاز برای انحلال از طریق تجدید دیدار، آن مزه دل‌انگیز دوباره در روان ما به جریان درمی‌آید. 

سین: آره. گرفتم چی میگی. تحلیل خوبی بود.

میم: حالا یه سوال دیگه. با توجه به تحلیل بالا به نظرت چطوری بین آدم‌هایی که به هم نزدیک هستند امکان فاصله‌افتادن وجود دارد؟

سین: با جمع‌شدن حجمی از ناگفته‌ها. پنهان‌کاری های دونفر و عدم گفتگو کافی برای حل کردن مسائل بین خودشان، کم‌کم دیواری را بین دو نفر شکل می‌دهد که مثل سدی اجازه انحلال دوباره را فراهم نمی‌کند. 

میم: من این نگاه تحلیلی‌ به مسائل رو می‌پسندم. در استفاده از مثال‌های مناسب داری بهتر و بهتر میشی. 

سین: تو هم سوالات‌ات خوردنی‌اند. آنقدر که آدم هیچ وقت نمی‌خواد سیر بشه. 

19 دیدگاه روشن دیواری از ناگفته‌ها – سین و میم

  • بخشی از سخنان کارل راجرز را ذیل می‌آورم تا شاید جرقه‌ای باشد برای بیشتر اندیشیدن در باب رابطه‌هایمان:(برگفته از سایت متمم)
    بخشی از کتاب هنر انسان شدن |کارل راجرز | بکوشیم اصیل باشیم
    دریافته‌ام که هر اندازه بتوانم در رابطه‌ام اصیل‌تر باشم، آن رابطه مفیدتر خواهد بود.
    اصیل بودن به این معنی که نیاز دارم تا آنجا که ممکن است از احساسات واقعی خودم آگاه باشم؛ نه اینکه در ظاهر یک نگرش را بروز دهم و در درون خود، آگاهانه یا ناآگاهانه، حس دیگری داشته باشم.
    اصیل بودن، همچنین به این معناست که بخواهم حس‌ها و نگرش‌هایی را که در درونم وجود دارند، با کلمات و رفتارم، ابراز کنم و آشکار سازم.
    تنها به این شیوه ارتباط میتواند واقعیت پیدا کند و به نظر می‌رسد که واقعی بودن، به‌عنوان نخستین ویژگی یک رابطه، از اهمیت بالایی برخوردار است.
    فقط با آشکار ساختن واقعیت درونی‌ام، دیگری هم می‌تواند در کشف و جستجوی واقعیت درونی خود، موفق شود.
    چنین دریافته‌ام که حتی وقتی دیدگاه‌های من، رضایت‌بخش نیستند یا فکر می‌کنم برای رابطه سودمند نیستند، باز هم واقعی بودن‌شان مهم‌‌تر است.
    به عنوان شرط دوم، فکر می‌کنم که هر اندازه پذیرش و دوست‌داشتن من نسبت به این فرد بیشتر باشد، بهتر می‌توانم رابطه‌ای را بسازم که برای او نیز مفید باشد.
    منظورم از پذیرش، این است که دیگری را به گرمی مورد احترام و توجه قرار دهم؛ صرفاً به عنوان یک شخص؛ مستقل از شرایط و وضعیت او. برایش به عنوان یک انسان، به شکل‌ نامشروط ارزش قائل باشم؛ بدون هر قید و شرط دیگر.
    این یعنی احترام و علاقه نسبت به او به عنوان یک فرد مستقل و میل به این‌که او هم، احساساتش را به همان سبکی که خود می‌خواهد، در اختیار داشته باشد و تجربه کند.
    یعنی احترام برای نگرش های او در آن لحظه، بدون توجه به منفی یا مثبت بودن آنها؛ و بدون توجه به اینکه این دیدگاه‌ها و نگرش‌ها تا چه حد ممکن است با نگرش‌هایی که او در گذشته داشته، در تناقض باشد.
    پذیرش نوسانات دیدگاه‌ها و نگرش طرف مقابل، باعث می‌شود یک رابطه‌ی گرم و مطمئن را تجربه کند؛ اطمینان ناشی از دوست‌داشته‌شدن و تحسین شدن به عنوان یک فرد؛ چیزی که در یک رابطه‌ی مفید، بسیار مهم است.
    همچنین چنان به اهمیت ارتباط پی‌برده‌ام که شوق دائمی فهمیدن دیگری در من زنده می‌ماند.
    پذیرش دیگری، تا زمانی که دیگری را نفهمیم و درک نکنیم، معنای چندانی ندارد.
    فهمیدن هم به این معنا که بکوشم احساسات دیگری را، حتی وقتی از نظر من بسیار وحشتناک، ضعیف، گذرا یا عجیب و شگفت‌‌آور می‌دانم، درک کنم.
    این یعنی آن‌ها را چنان ببینم که تو می‌بینی؛ و آن حس‌ها و تو را بپذیرم. آن‌قدر که تو [آزادانه در حضور من] بتوانی پنهان‌ترین زوایای تجربه‌های درونی خود را که مدفون و فراموش شده‌اند، بیابی و کشف کنی.
    این آزادی در یک رابطه، شرط مهمی است.
    معنای این آزادی آن است که دیگری حس کند آزادانه می‌تواند در سطوح آگاه و ناخودآگاه، سفر خطرناک کشف درون خود را آغاز کند.
    کتاب راه انسان شدن
    نوشته کارل راجرز

  • راستی
    این تیکه از تحلیل‌تون هم خیلی به دل نشست.
    این که در هنگام دلتنگی ما بیشتر برای حال خودمون پیش اون فرد دلتنگ هستیم.
    در صورتی که همزمان فرد بخشی از درون ما شده است.
    پارادوکس قشنگیه…

  • از نظر من هم مهم‌ترین عوامل فروپاشی دوستی هم
    عدم گفتگو و پنهان‌کاری است.
    گاهی افراد با سکوت و بی‌تفاوتی به رابطه‌شان ادامه می‌دهند اما حتی اعتراض کردن بهتر از بی‌توجهی هست.
    به نظرم وقتی نسبت به یک چیزی بی‌تفاوت میشویم، دیگر هیچ اهمیتی نسبت به آن نمی‌دهیم. در نتیجه یک‌هو خود را در رابطه‌ای می‌یابیم که روزهاست تمام شده‌است.
    نگه‌داری هر نوع رابطه‌ای نیازمند زمان، انرژی و تلاش و خواست «دو نفره» است.

    • حتی گاهی یک سری دیوارهای نامریی کشید می شوند که کافی است به ان ها نوری تابیده شود تا دوباره مثل منشور رنگ هایشان بر همه جا پخش شود. دیوارهای نامریی در هنگام دوری از دوستان یا هر عزیز دیگری ایجاد و به مرور ضخیم تر می شوند. نیاز به گفتگو حس می شود اما این نیاز هیچ وقت قرار نیست ارضا شود.

      • پیشنهاد می‌کنم که به فیلم Little Manhattan 2005 یه نگاهی بیندازی.
        در این باب حرف برای گفتن دارد.
        کاهی نیاز است که واقعیت‌ها را از طریق داستان‌ها دنبال کرد. فیلم‌ها یکی از ابزارهای خوب برای این قضیه هستند.

        • ممنون از پیشنهادتون.
          حتما نظرم را بعد از دیدنش به اشتراک می گذارم.
          یادگیری و درک خیلی از مسائل با داستان و بازی است که ماندگار می شوند.

    • به چه عوامل مهمی اشاره کردی.
      خواست دو نفره
      صداقت (=گفتگو و عدم پنهان کاری)
      باید یک نوشته در مورد مراحل فروپاشی روابط بنویسم.
      ممنون از این کامنت.

  • ❓سوال من این بود که آیا میشه علاقه بین دو تا دوست را «عشق» نامگذاری کرد؟ مخصوصا وقتی دوستی با جنس مخالف هست؟
    شاید ترسی ته وجودم از این نامگذاری مانع می‌شد.
    اما با کمی جستجو متوجه شدم، بله. این همون عشق افلاطونی هست که بین دوستا برقرار میشه.
    به نظرم خیلی از تعاریف عشق را هم در دوستی میشه پیدا کرد اما گاهی فقط «زبان» عشق‌شون متفاوت از عشق رمانتیک هست.
    به هر حال برای من تا الان یکی از قشنگترین حس‌هایی بوده که تجربه کردم. از اون حس‌هایی که طعمش همیشه توی خاطرم مونده، می‌مونه و خواهد موند.
    با این که در هر دوره از زندگیم دوستای نزدیک متفاوتی داشتم، ولی تجربه دوباره این حس همچنان برام «غیرتکراریه».

    • به نظر من که در هر نوع ارتباطی یک نوع عشق وجود دارد.
      عشق دارای طیف است به تعریفی البته.
      با اینکه در این مورد در حال مطالعه هستم و دوست دارم خیلی بیشتر بدونم.

  • بازگشت دوباره شما و
    همچنین بازگشت سین و میم
    را به شما و همه عزیزان از صمیم قلب تبریک می گوییم.❤️🤣
    آیدا و رفقا

    راستی دونفره‌ها عجیب به دل می‌شینن.
    بیشتر برامون بنویسید.☺️

    • چون شما درخواست می‌دهید به روی چشم.
      در واقع من خودم هم دونفره‌ها را خیلی دوست دارم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. بالاخره فهمیدم این «فوف»از کجا اومده.دیگه برم با ذهن اروم بخوابم مرسی😂🧘🏻‍♀️

  2. امیدوارم با انتخابی‌شدن چنین دروسی «دانش خانواده، دفاع‌مقدس، اندیشه 1و2 و ...» نفس راحتی از دست این اساتید بکشیم.

  3. زاویه دید باحالی به ازدواج بود.خوشم‌اومد.دست‌خوش