casey horner JIdmuiF9luY unsplash 1 970x400 - نقطهِ مرکزیِ دوستی - سین و میم

نقطهِ مرکزیِ دوستی – سین و میم

سین:

میم: به نظرت در ارتباط با یک نفر، اگر به آینده آن ارتباط فکر کنی نشانه خوبیه؟

سین: نه، اما اگر دوطرفه باشه خیلی بهتره. یعنی فقط تو نباشی که به آینده ارتباطت با شخص مقابل امیدوار باشی ولی اصلا برای شخص مقابل مهم نباشه.

میم: به نظرت درباره این مورد مهمه که صحبت کنیم؟

سین: به نظر من که مهمه. باعث نزدیک‌ترشدنتون میشه.

میم: به نظر تو دلیل انسان‌ها از برقراری ارتباط با دیگری چی می‌تونه باشه؟

سین: موارد مختلفی می‌تونه مدنظر باشه اما فکر کنم مهم‌ترین عامل حسی خوبی است که می‌تونی در زمان بودن برای فرد ایجاد کنی. شاید خیلی مهم باشه که در برخورد‌ها آدم‌ها انرژی مثبت از تو جذب کنند.

میم: همین؟

سین: قطعا داستان خیلی پیچیده‌تر از این حرفاست. از نظر تکاملی و ….. دلایل متعددی می‌تونه پشت یک قضیه خوابیده باشه. اما جمعا می‌‎شود گفت: ما جذب آدم‌هایی می‌شویم که موجب برانگیختگی ذهنی ما بشوند.

میم: منظورت چیه؟

سین: به طور خلاصه یعنی فرد، ناشناخته‌ای داشته باشه که برای تو جذاب باشه در مورد آن بدونی.

میم: مثال؟

سین: مثلا همین قضیه hetrosexual. شاید یکی از دلایلی که پسر‌ها جذب دختر‌ها میشن، همین ناشناختگی که در جنس مخالفشون هست باشه. البته که این مورد فقط یه مثاله و برای همه افراد صدق نمی‌کند. 

میم: پس ناشناخته‌ها می‌توانند موجب برانگیختگی دهنی و درنتیجه جذابیت شناختی بشوند.

سین: اوهوم.

میم با چند ثانیه‌ای مکث دوباره سرش را بالا می‌گیرد و ادامه می‌دهد:

میم: چی باعث میشه که نسبت به یک نفر احساس کنیم که شناخت کاملی پیدا کرده‌ایم؟

سین: فکر نکنم اصلا این شناخت قراره که کامل بشه. چون اگر چنین بشه که دیگر ناشناخته‌ای برای قطبیده‌کردن ارتباط و ایجاد جذابیت باقی نمونه. شاید هم از جایی به بعد دیگر جذابیت اینقدر مهم نیست و فرد از احساس امنیتی که در کنار دیگری دارد احساس رضایت می‌کنه. 

میم: و تو فکر می‌کنی این احساس امنیت موجب میشه ما فکر کنیم که شناخت نسبتا کاملی در مورد شخص مقابل پیدا کردیم.

سین: اگر چه این احساس امنیت خیلی موثر است اما من فکر می‌کنم«مقدار زمان» وزنه‌ی سنگین‌تری در این موضوع به حساب میاد. 

میم دست‌بردار نیست. ادامه می‌دهد.

میم: چی باعث میشه که یک نفر را انتخاب کنی؟

سین: خودت اول بگو؟

میم: خب در هر محیطی قرار بگیرم به طور ناخودآگاه جذب آدم‌هایی می‌شوم که به دنبال رشد و توسعه خودشون هستن. 

سین: یعنی در لیست هر محیط به دنبال پنج نفر اول می‌گردی، به دنبالشون راه می‌افتی تا باهاشون دوست شی؟

میم: یه جورایی ولی نه اینقدر ضایع. تازه این قدر هم ساده نیست. عامل‌های دیگری هم مدنظرمه.

سین: مثلا؟

میم: همینکه فرد فروتن باشه و در برقراری ارتباطات براش جنسیت مهم نباشه. یعنی عدم جنسیت‌گرایی. فروتن هم که یعنی همون متواضع، مخالف خودشیفتگی.

سین: عامل‌های دیگه؟

میم: در موارد بعدی اینکه فرد اهل فکرکردن و استدلال باشه هم خب برام مهمه. که این مورد را از تعداد کتاب‌هایی که فرد می‌خونه میشه متوجه شد. 

سین: پس نقطه مرکزی دوستی‌هات تواضع، جنسیت‌گرا‌نبودن و تعقل و کتابه؟

میم: خب وقتی فردی کتاب بخونه معمولا سلیقه متفاوتی در موسیقی و فیلم هم خواهد داشت. این موارد خیلی به هم متصلن. اما حدودا همین طور که گفتی هست. خب نوبت توعه؟

سین: برای من هم مشابه تو هست تا حد زیادی. اما الان که فکر می‌کنم نقطه مشترک مرکزی در اکثر دوستی‌هایم علاقه به کتاب و موسیقی کلاسیک هستش. البته اینکه فرد به آدم‌های زیادی متصل باشه هم برام مهمه یعنی همان اجتماعی‌بودن. به نقلی همان گفته معروف: «فرد را باید از دوستی‌هایش شناخت.» و در ادامه گاردنگرفتن فرد و پذیرش آدم‌ها با وجود خودشان و تلاش برای عدم قضاوت.

در اینجاست که میم سنگر خود را تغییر می‌دهد و با زاویه‌ای که کاملا رو به سین قرار دارد، با صورتی باز و لبی خندان ادامه می‌دهد.

میم: می‌دونم سوال زیاد می‌پرسم. اما برای اینکه نظرت را در مورد یک سری موارد بدونم یک لیست سوال برات نوشتم. یکی‌اش را پرسیدم. ششتای دیگه موندن. 

میم با یک تعظیمی درباری می‌گوید: «پوزش بنده را پذیرا باشید قبله عالم.» و سین خنده‌ای بر لبانش جاری می‌شود.

سین: مطمئنی این لیست طولانی‌تر از اینا نیست؟

میم: فکر کنم.

سین: ok! شروع کن پس.

میم: دوم اینکه، تا حالا به من دروغ گفتی؟

سین: اگر چیزی را پرسیدی گفتم و اگر نپرسیدی نه، البته بعضی وقت‌ها بدون اینکه بپرسی خیلی چیزها را گفتم که شاید از نظر خودم نباید می‌گفتم.

میم: سوم اینکه تا به حال شده از دستم ناراحت شده باشی؟

سین: فکر کنم ناراحت‌شدن یه حس معمول باشه که گاهی پیش میاد اما مهم اینه که باقی نمونه. در مورد تو دقیقه‌ای یا ثانیه‌ای بوده. موردی یادم نمونده.

میم: چهارم اینکه چه چیزی باعث شده که تا الان دوست بمونیم؟

سین: به نظر من صداقت، رفتار گرم و پذیرش در هر ارتباطی باشه، اون ارتباط پایدار میمونه. که تو به نحو خودت این موارد را به اندازه کافی فراهم کردی.

میم: پنجم اینکه «موقع عصبانیت چی کار می‌کنی؟»

سین: اول یک نفس عمیق و بعد به دستام نگاه می‌کنم که منو یادِ محدود بودن زمان در این دنیا می‌اندازن و اینکه با این فرصت محدود نمی‌ارزه کسی را از دستم ناراحت کنم.

میم: ششم اینکه «چه ویژگی از خودت را بیشتر از همه دوست داری؟»

سین: اول اینکه «از صحبت‌کردن با آدم‌ها لذت می‌برم» و دوم اینکه «چقدر نوشتن و خواندن به سادگی می‌تونه من را راضی نگه داره.»

میم: هفتم اینکه «خط قرمزت چیاست؟»

سین: اینکه به کاری من را مجبور کنند که علاقه یا اشتیاقی برای آن ندارم.

سین که از همان اول مشغول شمردن سوال‌ها بوده است، از جای خود بلند می‌شود، چرخی پیروزمندانه می‌زند و می‌گوید:

سین: راستی خودت وقتی عصبانی بشوی چه می‌کنی؟

میم: اگه فرد آپشن بحث و گفتگو نداشته باشه، ادامه نمی‌دم. در اسرع وقت به رخت‌خواب میرم و قبل از خوابیدن سعی می‌کنم این موضوع را با خودم به صورت گفتگوی ذهنی حل کنم.

سین: این عجیب‌ترین و در عین حال بامزه‌ترین جوابی هست که شنیدم.

میم: …..

پیشنهاد: سایر نوشته‌های مرتبط با سین و میم را می‌توانید از طریق برچسب «سین و میم» دنبال کنید.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. من عاشق تشبیه و استعاره‌ام. فکر کنم با آن‌ها پیمان همیشگی بسته‌ام. از آن پیمان‌های ناگسستنی. ظرفیتی که این دو…

  2. تا حدی که آب دهانت را مجبور می‌کنند، تا چانه‌ات یک نفس کلاغ‌پر برود چههه تشبیه باحالی بووود 😂😍😂

  3. بعضی از اشعار مولوی را با باید چند دور خواند، بالا آورد و دوباره قورت داد تا قابل هضم شوند.…