ROOZ1D 970x400 - روزنوشت کلاس «مبانی مشاوره» به تدریس استاد «یکتا عکافیان»

روزنوشت کلاس «مبانی مشاوره» به تدریس استاد «یکتا عکافیان»

پیش از خواندن این مطلب در نظر داشته باشید: پیش نویس این نوشته در نتیجه تدریس‌ استاد یکتا عکافیان در پاییز سال ۱۴۰۳ در دانشکده روانشناسی دانشگاه آزاد اصفهان فراهم شده است. هر آنچه در این نوشته می‌خوانید در نتیجه برداشت‌های شخصی من از تدریس این استاد عزیز شکل گرفته است. 

یادم رفته که زمانی بود من بدون پیش‌خوانی به سر کلاس می‌رفتم. چون اکثر کلاس‌‌های دوران راهنمایی و دبیرستان به همین شیوه گذشت. اما امروز در اولین جلسه کلاس «مبانی مشاوره» حسی آشنا اما قدیمی در من زنده شد: «سعید با تموم پیش‌خوانی‌ها این کلاس روندی خواهد داشت که به خواب‌آلودگی‌ات منتج نخواهد شد.» وچنین هم شد. من تا آخر کلاس کاملا هوشیار بر سر جای خود درگیر و همراه کلاس بودم. نه تمرکزم به جای دیگری پرت شد و نه مجبور به جفتک‌پرانی در مکالمه با بغل‌دستی‌هایم شدم. استاد عکافیان یکسره حواس ما را مشغول سوال‌های خود کرد. تنها کلاسی بود که از اولین ترم تا به حال اکثر بچه‌ها در گفتگو شرکت می‌کردند. نمی‌دانم خاصیت این درس بود یا ویژگی تدریس این استاد گرامی، اما می‌دانم حضوری چنین توسط هر استادی محیا نمی‌شود. به همین دلیل به نظرم آمد اولین «روزنوشت کلاس» باید از همین کلاس آغاز شود.

این متن را به صورت پرسش‌محور می‌نویسم که دنبال‌کردن نوشته آسان‌تر شود.

توجه: منبع اصلی این تدریس کتاب «مفاهیم بنیادی و مباحث تخصصی در مشاوره» نوشته «دیوید گلدارد» می‌باشد که خلاصه بخش‌به‌بخش آن در همین وبسایت در حال تکمیل است.

جلسه اول – ۱ مهر

۱) چرا رشته روانشناسی را انتخاب کرده‌اید؟

بعد از اتمام کلاس از استاد در این باب پرسیدم: «من می‌خواهم در حیطه‌های مختلفی فعالیت داشته باشم: نوشتن، تدریس، پژوهش و ….. آیا به نظر شما درمانگری را نیز باید به عنوان بخشی از زندگی‌‌ام بدانم؟» پاسخ استاد من را از بازپرسیدن به دور داشت: «با درمانگری می‌تونی به همه‌ی اینها که گفتی برسی اما …» یه مکث کرد و سپس ادامه داد: «درمانگری هسته درونی یک روانشناس است.»

۲) چرا می‌خواهی درمانگر بشوی؟

در نتیجه این پرسش دریافتم که سردرگمم و هنوز تکلیفم با خودم مشخص نیست. با اینکه صحبت‌کردن با آدم‌ها مهم‌ترین بخش زندگی من است اما گفتگو با افراد با محوریت درمانگری کاملا متفاوت است. از طرفی درمانگری را فقط برای گفتگو نمی‌خواهم. احساس می‌کنم بخش‌هایی از درون خودم را هنوز نشناخته‌‌ام. هنوز آن «من نقاد روانشناس» درون من کامل شکل نگرفته است.

۳) هدف از مشاور بودن چیست؟

در باب این پرسش نیاز است اشاره کنم که اهداف کلی مشاور برای تشکیل جلسه درمان با اهداف مراجع تفاوت دارد.

پاسخ این پرسش در طی جلسات آینده بر طبق رویکرد «کارل راجرز» شکل گرفته است. از این منظر هدف مشاور «همراهی قدم به قدم با مراجع، به منظور رساندن او به بینش در باب مسائلش و تقویت صدای ذهنی او به نحوی که با اعتماد به خویشتن بتواند مسائل خود را واکاوی و برای آن‌ها راه‌حلی طرح نماید» است. بر اساس این دیدگاه درمانگر باید نگاه مساوی به مراجع خود داشته باشد، نه اینکه خود را بالاتر از فرد مقابل بداند.

درمان‌گرفتن به مانند کوه‌نوردی می‌ماند. درمانگر در روز، زمان و مکان مشخصی، بر سر قرار حاضر می‌شود و با شما همراه می‌شود تا از کوه زندگی شما با شما گام‌زنان بالا برود. (در این استعاره فرض بر این گذاشته شده که هر فرد از کوه زندگی خودش بالا می‌رود.)

توجه: دقت کنید که مراجع خودش تصمیم می‌گیرد و همچنین خودش کارشناس زندگی خودش است. رسالت درمانگر برقراری حس ارزشمندی در مراجع برای خوداتکایی در تصمیم‌گیری‌های شخصی‌اش است. 

در باب پاسخ به این مطلب در حال تدوین خلاصه‌ای از کتاب «نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی جرالد کری» هستم که در آینده نزدیک در وبسایت قرار خواهد گرفت. 

۴) (پرسش دانشجو) نگاه شما متمایل به سمت کدام رویکرد در درمان است؟

استاد پاسخ داد: «رویکردهای پست‌مدرن که در آینده به آن‌ها آشنا خواهید شد.»

۵) انتظار مراجع از درمان‌گرفتن چیه؟

با وجود اینکه مراجعان در اکثر مواقع با انتظارات غلط وارد رابطه‌ی درمانی می‌شوند، اما معمولا انتظار آن‌ها «یافتن راهکار و راه‌حل به منظور احیای جنبه‌های لطمه‌دیده زندگی‌شان» می‌باشد.

۶) چرا نصیحت کردن از جانب درمانگر بد است؟

  • چون به درمانگر فرصتِ شنیده‌شدن را نمی‌دهد.
  • چون موجب وابستگی مراجع به درمانگر برای حل مسائل خود می‌شود.
  • چون نصیحت‌کردن از سوی مشاور به طور غیرمستقیم این پیام را می‌رساند که «من از تو برترم.»
  • چون نصیحت کردن موجب مقاومت و گاردگرفتن مراجع می‌شود.

۷) چندین جمله مهم «البته به برداشت شخصی من»

رابطه‌ی درمانی بیشتر به مونولوگ می‌ماند تا دیالوگ، چون سهم مراجع در صحبت‌کردن خیلی بیشتر از درمانگر است و وظیفه درمانگر «شنیدنِ فعالِ» گفته‌های مراجع می‌باشد. وظیفه مشاور این است که در موقعیت‌هایی که مراجع به تمامی قسمت سیاه داستان را می‌بیند به بخش‌هایی که در دید او قرار ندارد نور بتاباند. احساس ارزشمندی را با درگیری ذهنی‌ای که توسط ایجاد پرسش از سوی او شکل می‌گیرد به مراجع بازگرداند. گرفتن مصاحبه از سوی درمانگر با روش سقراطی مشابهت دارد. 

ویکی‌پدیا در تعریف روش سقراطی آورده است: «روش سقراطی که به نام‌ دیالکتیک (جدل) نیز خوانده شده؛ روشی برای مباحثه است که بر اساس سؤال و جواب متوالی و هدفمند بناشده باشد به‌طوری‌که با اختیار موضع طرف مقابل، ابتدا موافقت و همراهی او جلب شود و سپس تناقضات استدلال‌های او آشکار شده و با استفاده از موضع خود شخص، مدعایش رد شود.»

همراه‌شدن مشاور از با مراجع و درک‌کردن او از نظر شرایط و احساسات همراه با آن، بدون قضاوت و نگاه متعصبانه، این رفتار پیامی حاوی «ارزشمندی و صمیمیت» را به مراجع می‌رساند. درمانگر باید به دنیای مراجع راه یابد و با او همراه شود. تنها از این طریق است که می‌تواند از نگاه او به مسائل بنگرد و علت هر رخداد یا آسیب را جویا شود.

راه یافتن به دنیای مراجع توسط کلیتی فراهم می‌شود که نیازمند فاکتورهای ذیل است:

  • شنیدن صحبت‌های او
  • نشان دادن انعکاس‌ و بازخورد کلامی و غیرکلامی (نشانه‌های شنونده فعال)
  • قضاوت‌نکردن او و تلاش برای فهم مسائل از نگاه او (همدلی)
  • پرسش‌و‌پاسخ برای شناخت عمیق‌تر مسائل از نگاه او (روش سقراطی)

 

جلسه دوم – ۸ مهر

۱) چی بهتر شده است؟

استاد با این پرسش کلاس را شروع کردند چون باور ایشان بر این بود که ما مسیر زندگی را باید با تغییرهایمان نقطه‌گذاری کنیم. مسیریابی زندگی به وسیله تغییراتی که به دنبال آن‌‌ها هستیم و همچنین شناخت مسیر به وسیله تغییراتی که در آن شکل گرفته است، نگاه ما به زندگی را با آرامش خاصی همراه خواهد کرد. وقتی بدانی در پی چه هستی، راحت‌تر و با استرس کمتری در پی آن خواهی رفت. استرس نتیجه سردرگمی و عدم شناخت مسیر است. به تعبیری اول سروکله «استرس» پیدا می‌شود که به دنبال خود «اضطراب»، «ترس» و سایر انواع حالت‌ها را ردیف می‌کند. 

پس شناخت تغییرِ موردنیاز دست ما را در دست «بینش» به مسائل گوناگون می‌گذارد. دست‌به‌دست، بی‌اینکه کسالتی عاید ما شود، با تقسیم هر تغییر به گام‌هایی دست‌یافتنی می‌توانیم به «تغییر» موردنظر دست یابیم. 

۲) عزت نفس کی شکل می‌گیرد؟

در ادامه جلسه پیش به اهمیت «رابطه‌ی درمانی» در ابتدای کلاس اشاره شد. برای شکل‌گیری به فاکتورهایی اشاره شد. در یک رابطه‌ی درمانی وظیفه مشاور این بود که به مراجع کمک کند تا حال بهتری پیدا کند. این حال خوب ریشه در احساس «خودارزشمندی» دارد که به «عزت‌نفس» وابسته است. 

عزت‌نفس در زمان تولد در بیشترین مقدار خود قرار دارد.  رشد کودک با فرایند تربیت از سوی پدرومادر همراه است. خط و مرزهایی که والدین در ارتباط کودک در محیط رسم می‌کنند، به مرور زمان از دایره‌ی بزرگِ عزت‌ نفس در زمان تولد می‌کاهد. در ارتباط بودن با والدینی که با انواع مختلف اختلالات دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، به سازمان عزت‌نفس کودک ضربه‌های اساسی می‌زند.

یک نوزاد با تمام حس‌های خوب به دنیا می‌آید. وقتی هم دعوایش می‌کنند، چون نمی‌تواند بین خودش و دنیای اطرافش تفکیکی قائل بشود، حس بد را درونی سازی می‌کند. اگر بازخوردهایی که خانواده به ما  (در کودکی) می‌دهند سخت و شدید باشد می‌تواند موجب شکل‌گیری احساس بی‌ارزشی (کمبود عزت‌نفس) شود. با کسب توانایی‌‎های گوناگون توسط ما «اعتماد به نفس» در ما شکل می‌گیرد. اعتماد به نفس یعنی من باور دارم که فلان کار را می‌توانم خوب انجام دهم. وقتی توانایی‌های فرد در خانواده دیده نشود و ارزشی به توانایی‌های کسب‌شده داده نشود، «عزت‌نفس» آب می‌رود.

مثال) فردی از توانایی نواختن پیانو برخوردار است اما جلوی دیگران نمی‌نوازد چون به توانایی خود اعتماد ندارد. (نشانه‌دهنده‌ی کمبود اعتماد‌به‌نفس)

۳) فرق «عزت نفس» با «اعتمادبه‌نفس» چیست؟

با اینکه این دو مفهوم خیلی به هم وابسته هستند اما می‌توان برای هرکدام تعریفی جداگانه آورد.

براساس مدل دو عاملی عزت نفس، دو عامل موردبحث، احساس ارزشمندی (competence) و احساس توانمندی (worth) هستند. عزت نفس واقعی حاصل از ترکیب این دو مولفه است

اعتماد به نفس (باور به توانایی‌های خود) یکی از دو مولفه عزت نفس است. 

اعتماد به نفس طبق دیکشنری وبستر به این معناست که یک نفر به توان و توانمندی‌‌های خودش باور و اعتماد داشته باشد. 

۴) چگونه می‌توان حس ارزشمندی را در مراجع شکل داد؟

به وسیله‌ی شنونده‌ی خوبی بودن برای مراجع، وسط‌ حرف مراجع نپریدن و هماهنگ کردن حالات بدنی خود با او، همدلی‌کردن و همراه‌شدن با او.

با شکل‌یافتن احساس ارزشمندی در مراجع، او کم‌کم به توانایی‌های خود در حیطه‌های مختلف پی می‌برد.

با تشویق‌کردن مراجع برای ادامه‌دادن روند تلاش‌های خود، تغییر اندک‌اندک مشهود خواهد شد. (استاد تشویق را به پمپ‌بنزین‌های بین مسیر تشبیه کردند.) تشویق‌کردن مراجع به مانند نورتاباندن به نقاط مثبت او می‌باشد. با چنین بازخوردی از سوی ما او با جدیت بیشتری در مسیر درمان قدم خواهد برداشت.

توجه: یکی از وظایف درمانگر تسریع و تسهیل روند تغییر می‌باشد. 

۵) چگونه رابطه‌ی درمانی شکل می‌گیرد؟

با ایجاد فضای امنی از سوی درمانگر به منظور اعتماد‌پذیری هر چه آسان‌تر مراجع.

حالات و رفتارهای درمانگر در شکل‌گیری این فضای امن بسیار تاثیرگذار است. توجه مشاور، اصالت در رفتار و کلام (درمانگر خودش باشد نقش بازی نکند.)، شنوندگی فعال، درک‌کردن و همدلی و همراهی گام‌به‌گام، نصیحت‌نکردن و قضاوت‌نکردن، تعصب‌نداشتن به موارد خاصی.

۶) قضاوت یعنی چه؟

یعنی قبل از اینکه در تماس با فرد قرار بگیریم، او را به وسیله پوشش، کلام، رفتارها، انتخاب‌ها و هر چند مورد دیگری که برای ما مشهود است، بسنجیم و با توجه به معیارهای خودمان برچسب بزنیم.

۶) رسم محور جادویی برای قضاوت (از یک تا ده به خود چند می‌دهید، با فرض اینکه ده کمترین قضاوت و صفر بیشترین قضاوت)

گفتگویی کلاسی شکل گرفت بر سر این موضوع که آیا می‌توان قضاوت را اندازه‌گیری کرد. 

قضاوت به طور ناخودآگاه در نهاد آدمی هست. هر انسانی با عینک خود به مسائل نگاه می‌کند. هر عینکی پیش‌فرض‌هایی را برای پذیرش و درک متقابل در خود جای داده است. درمانگر بودن یعنی با وجود تمامی‌ این‌ها در قضاوت‌نکردن انسان‌ها بکوشی. پس قضاوت‌نکردن یک مهارت است که به مرور زمان شکل می‌گیرد.

۷) چگونه می‌توانیم از قضاوت خود از مراجع بکاهیم؟

به دلیل ناشناخته‌هایی که از زندگی فرد مقابل داریم، این اجازه را به خود ندهیم که فرد را قضاوت کنیم.

قضاوت فقط منفی نیست بلکه می‌تواند مثبت هم باشد. برای مثال سوگیری مثبت شما به افرادی که پزشک هستند. 

فردی که تصمیم به درمان گرفته است به احتمال زیاد از گذشته خود بیزار بوده است و نیازمند تغییر است. به عنوان درمانگر نیاز است با فرد همدل شوید. همدلی یعنی او را درک کنید و به احساسش اعتبار بدهید. درمانگر با اعتبار دادن به احساسات بد حاصل از «منِ فعلیِ» مراجع شکل‌گیری مسیری برای تغییر به «من آینده» او را امکان‌پذیر می‌کند.

۸) اشاره به جمله «اگر تو به جای اون بودی، چطور؟»

فرهنگ ما کمتر پسرها درگیر می‌کنند که درک کنند. کمتر پیش می‌آید که با پسرها سازگارانه صحبت کنند اما با دختران نه، چون دختر در ذهنیت‌شان نیاز است که نسبت به مسائل گوناگون درک سازگارانه داشته باشد. (یعنی پذیرش) خانواده‌ای در تربیت می‌تواند موفق عمل کند که کودکانش را با درک بالا بزرگ کند.

استاد به جمله «اگر تو به جای اون بودی، چطور؟» به عنوان رمز مهمی در تربیت فرزندانش اشاره کرد.

(از زبان استاد) هنگامی که در زمان رانندگی با بچه‌ها برمی‌گشتیم ازشون می‌پرسیدم: «بچه‌ها اون آقایه که اونجا ناراحت نشسته را می‌بینید، فکر می‌کنید دلیل ناراحتی‌اش چی باشه؟ من به دانشجویانم می‌گویم که زیاد فیلم ببینید و خودتان را جای شخصیت‌های مختلف بگذارید. این نگاه نگاه تحلیلیه. نگاه قضاوتی نیست. 

۹) برای درک بهتر مراجع باید چه کنیم؟

به مراجع کمک کنیم که به رفتارهای قبلی خود شهود پیدا کند و در روند درمان نسبت به تغییر آن‌ها با موافقت خودش با ما همراه شود. با دیدن تغییرات در مراجع او را تشویق کنیم که «چه خوب است که از رفتارهای گذشته‌ات ناخشنودی و این مسیر را برای تغییر خودت انتخاب کرده‌ای، من خیلی خوشحالم که همراه تو هستم و به تو تبریک می‌گم که نسبت به رفتارهای اشتباه از سوی خودت شناخت پیدا کردی.»

توجه: وقتی دیگرکشی یا خودکشی مطرح است فرد باید به اورژانش اجتماعی گزارش شود. 

۱۰) سه ویژگی یک مشاور: همدل، همخوان و دارای توجه مثبت نامشروط

همدل بودن یعنی من تلاش کنم که فرد مقابل را درک کنم و از قضاوت دوری کنم.

همخوان‌بودن یعنی من تلاش کنم خودم باشم. (اصالتم را حفظ کنم.) 

برای شکل‌دهی سه ویژگی یک مشاور نیازمند رسیدن به خودشناسی هستیم. پیش‌فرض شناخت پیدا کردن به خود (خودشناسی) رسیدن به مهارت‌های ده‌گانه‌ای است که WHO ارئه کرده است. 

با رسیدن به خودشناسی، به یک ثبات باور نسبی دست پیدا خواهید کرد که موجب می‌شود اعتقادات شما با دیگری درگیر نشود. در این صورت در تماس بودن با مراجعان گوناگون، تزلزلی در باورها و عقاید شما شکل نمی‌دهد. چون ارزش‌های شما برای شما مشخص است و دچار سردرگمی نمی‌شوید. سردرگمی است که فرد را به تظاهر می‌کشاند. 

———————

با اینکه اجماع نظری در باب فهرست و تعریف مهارت‌های زندگی وجود ندارد، سازمان بهداشت جهانی فهرست ده‌گانه‌ای را ارائه کرده است که بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. (+)

سازمان بهداشت جهانی مهارت های زندگی را به این شکل تعریف کرده است که «مهارتهای زندگی مجموعه مهارتهای روانی-اجتماعی هستند که به ما کمک می‌کنند به شکلی سازنده با نیازها و چالش‌های زندگی روزمره روبه‌رو شویم و بهتر با آن‌ها کنار بیاییم.»

این سازمان بر پایه این تعریف، فهرست ده‌گانه زیر را ارائه کرده است:

ghS - روزنوشت کلاس «مبانی مشاوره» به تدریس استاد «یکتا عکافیان»

دو منبع و مقاله برای مطالعه و بررسی بیشتر (ارائه شده توسط وبسایت متمم):

 Life Skills Education | School Handbook
 Life Skills Education | Planning for Research

۱۱) فرمول همدلی کردن؟ چگونه با فرد همدلی می‌کنی؟

به این معنا است که من رفتار تو را تایید نمی‌کنم اما با احساست همراه می‌شوم. (تایید احساس)

به فرد نشان دهیم که شنونده‌ی خوبی برای صحبت‌های او هستیم. به چند وسیله:

  • توسط آوا «خب، آها، اِه» به حرف‌هایش انعکاس نشان می‌دهیم.
  • انعکاس‌دادن آنچه از صحبت او برداشت کرده‌ایم یا احساس کرده‌ایم در یک یا دو جمله:
    پس معلومه خیلی ناراحت شدی. و …..
  • در آخر به منظور کشف راه‌حل پرسیدن: «خودت چی فکر میکنی؟»

پیشنهاد: برای همدلی نیازمند شناخت احساسات هستیم. پیشنهاد می‌کنم در باب سه موضوع جستجو کنید: 

پیشنهاد: کتاب «واژه‌نامه حزن‌های ناشناخته» که توسط نشر میلکان منتشر شده است فرهنگی از واژگان گوناگون درباره‌ی احساسات انسانی است

۱۲) توجه مثبت نامشروط؟

پذیرفتن فرد با تمامی نقاط مثبت و منفی‌اش.

 

جلسه سوم – ۱۵ مهر

 

این نوشتار تقدیم می‌شود به: استاد یکتا عکافیان
ممنون از ایشان که با تدریس گرم و پویای خود، این امکان را فراهم آوردند که من و سایر دوستانم نگاهی تازه به «درمان» را در خود پرورش دهیم.

 

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها

  1. بالاخره فهمیدم این «فوف»از کجا اومده.دیگه برم با ذهن اروم بخوابم مرسی😂🧘🏻‍♀️

  2. امیدوارم با انتخابی‌شدن چنین دروسی «دانش خانواده، دفاع‌مقدس، اندیشه 1و2 و ...» نفس راحتی از دست این اساتید بکشیم.

  3. زاویه دید باحالی به ازدواج بود.خوشم‌اومد.دست‌خوش