HUSH 17 970x400 - نیاز‌های انسان - بخش سوم: آیا پول در برآورده‌کردن هر نیازی می‌تواند نقش بازی کند؟

نیاز‌های انسان – بخش سوم: آیا پول در برآورده‌کردن هر نیازی می‌تواند نقش بازی کند؟

توجه: این نوشتار در ادامه‌ی نوشته‌ی «هدف مزلو از معرفی «سلسله مراتب نیازها» چه بود؟» تهیه شده است.

در این نوشته به تعدادی از جهت‌گیری‌هایی که پس از معرفی «نظریه‌ی سلسله‌ مراتب نیازها» در دنیای روانشناسی رقم خورد اشاره می‌شود.

 

۱- آیا پول در برآورده کردن هر نیازی می‌تواند نقش بازی کند؟

با اینکه معمولا ارضای نیازهای فیزیولوژیکی با پول تداعی می‌شود اما مطالعات وسیع در مورد پول نشان می‌دهد که پول مشوق (incentive) بسیار پیچیده‌ای است و با همه‌ی نیازها درگیر است. با این حال فرد پس از ارضای نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی به نظر می‌رسد که توانایی ارضاکنندگی پول کاهش می‌یابد. هر چه فرد بیشتر با نیازهای احترام و خودیابی درگیر شود و رضایت خود را بیشتر به طور مستقیم کسب کند، پول اهمیت کمتری خواهد یافت. 

 

۲- امنیت بیشتر الزاما به معنای خلاقیت و ابتکار بیشتر نیست.

سائول گلرمن (Saul Gellerman) اشاره می‌کند که: «اغلب سازمان‌ها بیش از حد بر انگیزه‌ی تامین به وسیله تدارک برنامه‌های مزایای شغلی نظیر بیمه‌های درمان و … تاکید می‌کنند. چنین تاکیدی ممکن است که افراد را بیشتر مستعد اطاعت کند و رفتار آن‌ها را قابل‌پیش‌بینی کند اما به معنای خلاقیت یا ابتکار بیشتر نخواهد بود.»

در نتیجه سازمان‌ها با ایجاد ترس از اخراج یا برکنار شدن می‌توانند نیازهای ایمنی را تحت‌تاثیر قرار دهند. ارضای نیاز امنیت غالبا مانع بروز امیال و انگیزه‌ها و پیش‌گیری رفتار بیش‌از‌حد محتاطانه و محافظه‌کارانه می‌گردند.  

پیتر دراکر (Peter Drucker) اشاره می‌کند که نگرش شخصی فرد به امنیت مسئله‌‌ی مهمی است که در امر انتخاب شغل باید مورد ملاحظه قرار گیرد. برای مثال از خودتان بپرسید که «آیا جزو کسانی هستید که معمولا در مقابل هر کاری که یکنواخت و روتین به نظر برسد بی‌حوصله و بی‌تحمل می‌شوند؟»

 

۳- جهت‌گیری نیمه‌آگاه به امنیت در اوان کودکی به وجود می‌آید. 

سائول گلرمن اشاره می‌کند که: «نیازهای امنیت ممکن است به هر دو شکل آگاهانه و نیمه‌آگاهانه دیده شوند.»

او  در ادامه به جهت‌گیری و همانندگردی کودکان با والدین خود از نظر امنیت تاکید می‌کند و برای تایید بیان خود دو دسته از این افراد را مدنظر قرار می‌دهد:

۱- امنیت‌طلب: این وضع در نواحی محروم و فقیر از نظر پیشرفت پیش می‌آید. برای چنین افرادی جهان ناپایدار و غیرقابل‌کنترل به نظر می‌رسد. در نتیجه چنین افرادی شاید احساس کنند که به قدر کافی شایسته نیستند که بتوانند محیط خود را تحت‌تاثیر قرار دهند. این افراد معمولا رقابت‌جو نیستند و افراد را در حالت تدافعی قرار نمی‌دهند. دیگران انتظارات کمتری از آن‌ها دارند و بنابراین به ندرت از کارشان انتقاد می‌کنند. چنین افرادی معمولا بسیار دوست‌داشتنی هستند و بودن در کنار آن‌ها خوشایند است. این ویژگی‌ها فرد را قادر می‌سازد تا مقامی امن و غیرقابل‌تهدید در یک سازمان به دست آورند.

۲- اجتنابی و غیرواقع‌‌گرا: گرایش حمایتی والدین در چنین افرادی به آن‌ها اجازه می‌دهد که از ستیز و کشمکش به هر قیمتی اجتناب کنند. در نتیجه هرگز فرصت پرورش توانایی، دست‌و‌پنجه‌نرم کردن با ناکامی، تنش و دلهره را نمی‌یابند. از این رو در خوش‌بینی خود نسبت به زندگی غیرواقع‌گرا بار می‌آیند. برای مثال در رویایی با فاجعه و مصبیت به هنگام تهدید به نظر می‌رسد که به‌رو‌به‌راه بودن همه چیز باور دارند و وقتی واقعیت را درمی‌یابند که خیلی دیر شده است. این دسته معمولا خود را در مقابله با مشکلات زندگی عاجز می‌بینند.

 

۴- برای اغلب مردم انگیزه‌ی امنیت دارای معنای منفی است. 

از نظر مردم این نیاز معمولا کمتر از نیازهای دیگر مورد احترام و مطلوب در نظر گرفته می‌شود. با اینکه زندگی چندان ساده و هموار نیست که شخص علاقه و توجهی به تامین نداشته باشد، با این حال هنوز هم هر کسی که تعدادی انگیزه‌های آگاهانه و نیمه‌آگاهانه امنیت دارد، ناروا شمرده می‌شود. 

 

۵- انسان حیوانی اجتماعی است.

با اینکه اغلب مردم دوست دارند با دیگران کنش متقابل داشته باشند و در وضعیت‌هایی قرار گیرند که  گمان می‌کنند در آن مورد پذیرش واقع می‌شوند، با این وجود چنین به نظر می‌رسد که این نیاز در برخی وضعیت‌ها و برخی افراد قوی‌تر است.

استنلی شاکتر (Stanley Schachter) در تحقیقات خود به داده‌های زیر دست یافت:

۱- میل به معاشرت در انسان دارای خاستگاهی درونی است و افراد صرف لذت به آن می‌پردازند. (وگرنه پاداش ملموسی مثل پول دریافت نمی‌کنند.)

۲- در بسیاری از موارد، افراد به دلایل تمایل به تایید عقایدشان به کسب حمایت اجتماعی می‌پردازند. 

۳- دنیا برای فرد تنها «ناساز و بی‌نظم» جلوه می‌کند ولی اگر بتواند محیطی با افرادی که اعتقاداتی مشترک دارند بیابد، نظم بیشتری را در دنیا حس خواهد کرد.  

۴- افراد معمولا فقط هم‌صحبت و همدل نمی‌خواهند بلکه می‌خواهند با دیگران «در یک قایق» باشند. اشاره به گروه‌های غیررسمی که التو‌ن‌میو در سیستم کارخانه‌ها به آن پی برد.

کارگران در نتیجه احساس بیزاری و بی‌کفایتی گردهم می‌آمدند و گروه‌هایی غیررسمی را شکل می‌دادند. این گروه‌ها زمانی شکل می‌گرفتند که کارگران احساس می‌کردند هیچ کنترلی بر محیط خود ندارند و کار آن‌ها یکنواخت و کسل‌کننده است. در چنین موقعیت‌هایی افراد برای تحمل فقدان کنترل خود بر محیط به گروه‌های  غیر‌رسمی متکی می‌شوند. 

پایین‌آمدن سطح تولید همواره ناشی از گروه‌های غیررسمی نیست. از همین رو کم‌کاری و محدودکردن کار یک صفت بارز گروه‌های غیررسمی محسوب نمی‌شود. 

 

۶- نیاز به احترام به شکل‌های متفاوتی یافت می‌شود.

در این بخش به دو مورد از اشکال نیاز احترام یعنی وجهه (Prestige) و قدرت (power) اشاره می‌شود. 

گلرمن وجهه (اعتبار) را چنین تعریف کرده است: «وجهه یک نوع تعریف عرفی از انواع رفتاری است که انتظار می‌رود در حضور شخص، دیگران از خود نشان دهند: قدری احترام یا بی‌احترامی، رسمیت یا صمیمیت، مدارا یا صراحت

وجهه چیز ناملموسی است که جامعه به فرد ارزانی می‌دارد. در واقع کودک به هنگام تولد وجهه والدین خود را به ارث می‌برد. 

یکی از نیازهایی که بین مردم شایع است تشخیص اعتبار و اهمیت خود و نگهداری آن در همان سطح می‌باشد. این نگاه محدودکننده است چون در نتیجه آن افراد فقط در سطح پیش‌اندیشیده‌ای ارزش و اعتبار می‌جویند، و با رسیدن به آن سطح معمولا نیروی آن‌ها رو به زوال می‌گذارد و به جای اینکه جویای وجهه فراتری باشند به حفظ و حراست آنچه به دست آورده‌اند می‌پردازند.  

 

۷- قدرت به چند شکل یافت می‌شود؟

تعریف قدرت چنین آورده شده است: «توانایی نفوذکردن در رفتار و تاثیر بر آن»

به طور معمول دو نوع قدرت یافت می‌شود:

۱- قدرت مقام: فردی که می‌تواند با اتکا به مقام خود در سازمان بر رفتار دیگران تاثیر بگذارد.

۲- قدرت شخصی: فردی که نفوذ و قدرت‌اش را به شخصیت و رفتار خود مدیون است.

برخی افراد از موهبت هر دو نوع قدرت برخوردارند در حالی‌که برخی دیگر به نظر می‌رسد اصلا قدرتی ندارند.

 

۸- قدرت برای کودک مسئله‌ی مرگ و زندگی است. 

از نظر آلفرد آدلر قدرت یعنی «توانایی اعمال تسلط یا کنترل بر فعالیت‌های دیگران»

او متوجه شد که این توانایی در سنین اولیه هنگامی شکل می‌گیرد که نوزاد پی می‌برد اگر گریه کند رفتار والدین را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. کودک برای خود قدرت دست به این کار نمی‌زند بلکه قدرت برای او مسئله مرگ و زندگی است زیرا او بی‌پناه و درمانده است و نیاز دارد که روی کمک پدر و مادر خود حساب کند. همین کودکان ممکن است در سنین بزرگسالی زمان قابل‌ملاحظه‌ای را برای به چنگ‌آوردن قدرتی که در ایام کودکی داشتند صرف کنند. 

 

۹- کودکان نیاز به قدرت را به تدریج به شکل تمایلی برای بهترکردن روابط اجتماعی خود نشان می‌دهند.

آدلر در این زمینه به دو مفهوم جالب اشاره کرده است: ۱) عقده حقارت ۲) جبران

شخصی که دارای عقده حقارت است ترس‌های ضمنی (غیرمستقیم) و پنهانی از نارسایی و کمبود دارد که ممکن است اساسی در واقعیت داشته یا نداشته باشد.

افراد برای جبران این عقده حقارت تلاش می‌کنند تا به هدف‌هایی که نارسایی را مرتفع می‌کند دست یابند.

در بسیاری از موارد تلاش مفرط برای رفع نارسایی افراط در جبران به شمار می‌رود که اگر نارسایی به درستی درک شود می‌تواند رفتار واقع‌بینانه‌تری را به بار آورد.

آدلر بعدها دریافت که کودکان در صورتی که طی رشد و بلوغ با تنش زیادی روبه‌رو نشوند، نیاز به قدرت در آن‌ها به تدریج خود را به تمایلی برای بهترکردن روابط اجتماعی تغییر شکل می‌دهد.

 

۱۰- شایستگی می‌تواند به معنای تسلط بر عوامل طبیعی و اجتماعی باشد. 

با اینکه درباره‌ی مفهوم خودیابی تحقیق زیادی صورت نگرفته است اما درباره‌ی دو انگیزه‌ی «شایستگی» و «موفقیت» تحقیقات وسیعی به عمل آمده است.

رابرت وایت (Robert White) اشاره می‌کند که «شایستگی» می‌تواند به معنای تسلط بر عوامل طبیعی و اجتماعی باشد.

انگیزه‌ی شایستگی از همان دوران خردسالی قابل‌تشخیص است، کودک از مرحله‌ی نیاز به لمس و دستکاری اشیای دور و بر خود به مرحله‌ای که می‌خواهند اشیا را از هم جدا و دوباره جمع‌و‌جور کنند، وارد می‌شود.

اگر موفقیت‌های کودک شکست‌هایش را تحت‌الشعاع قرار دهد، در او احساس شایستگی قوی خواهد بود اما اگر برعکس باشد، نگرش کودک منفی خواهد بود و ممکن است انتظار ارضای نیازهای گوناگون در او ضعیف شود.

حس شایستگی لزوما پایدار نیست و میل به افزایش دارد. با این وجود زمانی فرامی‌رسد که فرد حس شایستگی خود را تثبیت می‌کند و این حس به «پیشگویی‌خود‌کام‌بخش» بدل می‌شود. (self-fulfilling prophecy)

انگیزه شایستگی در بزرگسالان خود را به صورت میل به کاردانی و ورزیدگی شغلی و رشد حرفه‌ای نشان می‌دهد چون شغل فرد میدان مبارزه‌ای است که در آن می‌تواند توانایی و مهارت‌های خود را بیازماید.

 

ادامه‌ی این نوشته را در بخش سوم مطالعه کنید: …

 


این مطلب در نتیجه خلاصه‌سازی بخشی از فصل دوم کتاب «مبانی‌ رفتار سازمانی نوشته‌ی کنت بلانچارد و پال هرسی» شکل گرفته است.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین دیدگاه‌ها